نویسنده: محمد کاوه
(Sociology & Scocial Psychology Theorys)
مجرم کسی است که برچسب خورده و جرم رفتاری است که دیگران به آن برچسب زده اند.
(هاوارد بکر)
تقریباً تا دهه 1950 میلادی، تمامی جامعه شناسان، انحراف را مبین رفتارهای غیر عادی و سرپیچی و تخلف از قوانین و مقررات موجود (کلیه جرائم) می دانستند و قوانین اجتماعی را در تمام وضعیت ها و شرایط برای آحاد جامعه روشن و واضح و مطلق می دانستند. آنها مدعی بودند بدون توجه به زمان و محتوای اجتماعی، برخی ملاک های خارج از فرهنگ نظیر: چگونگی تأمین نیازهای اساسی و درونی اشخاص یا حدود رعایت ارزش های والای انسانی، فرد را به ارتکاب انحراف قادر می سازد. اما رفته رفته نظریه های جدیدتری به وجود آمدند. به طور کلی مهم ترین نظریه های جامعه شناختی و روان شناختی - اجتماعی ارائه شده عبارتند از:
* نظریه آسیب شناسی (Pathology Theory):
بر اساس این نظریه، در یک نظام اجتماعی، هنگامی که یک رفتار به گونه ای چشم گیر با هنجارهای اجتماعی اختلاف پیدا می کند و مورد کیفر واقع می شود، به آسیب اجتماعی ملقب می شود. نظریه آسیب شناسی اجتماعی، از منظر مقایسه ای ارگانیک مدعی است همان طور که بیماری مسئله ای تهدید کننده برای بدن می باشد، به همان ترتیب نیز مسائل اجتماعی کارکرد بهنجار جامعه را مورد تهدید یا اخلال قرار می دهند (محمدی اصل، 1384: 80-78). به همین دلیل پیروان این نظریه، مسائل اجتماعی را ناشی از عملکرد افرادی می دانند که ذاتاً بیمار تشخیص داده می شوند. از این رو در دیدگاه آسیب شناسی، این بیماران به صفاتی چون: معلول، بزهکار و انگل جامعه منتسب می شوند و تشریح عملکرد نارسای آنها نیز در قالب الگوهای پزشکی صورت می گیرد. البته پیروان این نظریه، بیشتر از آنچه بر نقش نهادها و ساخت های اجتماعی در بروز مسائل اجتماعی توجه داشته باشند، به نقش اشخاص توجه می کنند. اما با وجود اینکه آسیب شناسان قدیمی تر معتقد بودند که بیماری در وجود خود بیمار قرار دارد، رفته رفته آسیب شناسان جدید با دیدی انسانی تر ادعا کردند که بیماری متأثر از محیط است و نهادها و ساخت های بیمار را مسئله زا معرفی می کردند. در نهایت، هم آسیب شناسان اولیه و هم آسیب شناسان جدید با دیدی داروینیستی مدعی شدند که بیمار از کار می افتد و می میرد؛ ولی قوی باقی می ماند و این در حالی است که منحرف ذاتاً ناقص، معلول و بزهکار است (محمدی اصل، 1385: 113). برخی از طرف داران محافظه کار این نظریه نیز اعتقاد دارند که نظریه آسیب شناسی با تبیین علل نقصان برنامه های رفاه اجتماعی از حیث تأثیر بر بروز انحراف، به رشد برنامه های رفاه اجتماعی و پیدایش رشته مددکاری اجتماعی یاری فراوان رسانیده است؛ زیرا رفاه بهینه متضمن ارائه خدمات توسط مؤسسات به افرادی است که نیازهای آنها کاملاً توسط نظام بازار رفع نشده و به علاوه حداقل رفاه برای بخشی از مصرف کنندگان متضرر در بازار باید تضمین شود تا زمینه انحراف حذف شود. به هر تقدیر، اگرچه آسیب شناسان اولیه با خوش بینی معتقد به غلبه نیکی بر بدی و تداوم حیات سالم ترین و اخلاقی ترین انسان ها بودند؛ اما آسیب شناسان جدید با بدبینی، به امکان تخریب کل جامعه توسط گستردگی و ریشه داری این مسئله در صورت عدم کنترل به موقع آن می اندیشند (محمدی اصل، 1384: 82-80).* نظریه انتقادی (Critical Theory):
از نگاه نظریه انتقادی، مسئله اجتماعی بزهکاری نوجوانان مانند انعکاس سرشت نابرابر شئون توزیع ثروت و قدرت در جامعه ریشه در استثمار طبقه تابع توسط طبقه حاکم دارد. به عبارتی، متضمن طرز تلقی حاکمان از تخطی های تابعان از سیطره استثماری است. از این رو سلطه طبقاتی و استثمار سرمایه دارانه از مهم ترین عوامل و دلایل تکوین و استمرار و تشدید انواع انحرافات اجتماعی، از جمله بزهکاری نوجوانان در نزد طبقات اجتماعی به شمار می آیند. به علاوه، دامنه و شدت سلطه طبقاتی در قبال ناآگاهی طبقاتی است که بر میزان بزهکاری نوجوانان در جامعه افزوده یا از آن می کاهد. در این صورت، پی آمدهای بزهکاری نیز در تناسب رشد انحراف با رشد نظام سرمایه داری و به عبارتی تناظر انحراف با خصایص ادوار متطور اجتماعی جلوه گر شده و لذا گسترش فعالیت های سیاسی و به خصوص انقلاب و مبارزه با نابرابری را تا نفی سرمایه داری به منظور حل مسائل اجتماعی و به ویژه بزهکاری نوجوانان ضروری می سازد (محمدی اصل، 1385: 214 و 213).* نظریه انحراف رفتاری (Behavioural Deviance Theory):
نظریه انحراف رفتاری یکی از رایج ترین نظریه ها در جامعه شناسی می باشد و به خاطر تأکید بر این نکته که انحراف نوعی رفتار بهنجار می باشد، از وجهی کارکردی برخوردار است. پیروان این نظریه به دنبال تبیین آن هستند که چرا برخی از مردم انحراف را می آموزند، در حالی که دیگران «هم نوایی» پیشه می کنند. آنها مدعی هستند که مسئله اجتماعی نتیجه سرپیچی از هنجارهای مقبول در جامعه ای معین است. نظریه پردازان انحراف رفتاری استدلال می کنند که برخی افراد رفتارهای انحرافی را در قالب دو فرآیند یاد می گیرند: اول، در نتیجه فرصت های محدود آموختن رفتار مرسوم و دوم از طریق افزایش آموختن شیوه های انحرافی. از این چشم انداز، جامعه پذیری نامناسب، غلبه یادگیری الگوهای نا هم نوایی بر الگوهای هم نوایی، فاصله میان اهداف با ابزارهای فرهنگی و اجتماعی، همچنین وجود خرده فرهنگ های بزهکاری در جامعه از جمله شرایط زمینه ساز برای بروز بزهکاری نوجوانان به شمار می آیند که صدمات مادی و معنوی را برای نوجوانان به دنبال دارد. این نظریه راه حل مسئله بزهکاری نوجوانان را در بازپروری و جامعه پذیری مجدد بزهکاران به منظور هم نوا سازی آنان با هنجارهای نوجوانان طبقه متوسط جامعه می داند و پیشنهاد می کند برای رسیدن به این مقصود، باید نسبت به تغییر گروه های نخستین بزهکار یا تشویق و تنبیه متوازن هم نوایی و ناهم نوایی آنان در عین کاهش ارتباطشان با نقش های ناهم نوا و افزایش تماس نوجوانان بزهکار با نقش های مشروع اقدام کرد. برای این کار می توان از طریق آموزش های شغلی، جداسازی بزهکار از محیط بزهکاری، حذف خرده فرهنگ های بزهکار یا گروه های بزهکار اقدام کرد (همان، 176 و 161).* نظریه بازدارندگی (Containment Theory):
دانشمندی به نام والتر رکلس (Walter Reckles-1961) هم نوایی و ناهم نوایی را به عنوان دو واکنش متناوب نظام کنترل که رفتار انسان را نظم می دهند بررسی می کند. او کنترل اجتماعی را مانع حفاظتی دوگانه ای می داند که جامعه را علیه کج رفتاری حاد محافظت می کند. مانع حفاظتی اول، جامعه پذیر شدن هر یک از اعضای جامعه است که شامل 3 ویژگی: خود کنترلی یا خویشتن داری، خود پنداره یا تصوری که هر فرد از خودش در ذهن دارد و درونی کردن هنجارهای اجتماعی می باشد. او این مانع دفاعی را «عامل بازدارندگی درونی (Inter Containment)» نامیده است که به شخص در برابر وسوسه های انحرافی توانایی می بخشد و موجب پیروی از هنجارها می شود. البته رکلس ادعا می کند که توان بازدارندگی هر شخص با شخص دیگر فرق دارد. او مانع دفاعی دیگر را که «بازدارندگی بیرونی (Outer Cotainment)» گفته می شود، گروه یا جامعه ای می داند که فرد به آن تعلق دارد و این مانع کژ رفتاری حاد، خارج از فرد قرار دارد. از نظر رکلس، بازدارندگی بیرونی شامل مجموعه چشم گیری از خواسته های قانونی و ممنوعیت هایی است که بسیاری از مردم را در پیوندهای رفتاری با جامعه قرار می دهد. البته توان قوانین رسمی که شامل بازدارندگی بیرونی کنترل رفتاری می شوند نیز از فردی به فرد دیگر متفاوت است. زمانی که این موانع دفاعی دوگانه به اندازه کافی با هم کارکردی برای کنترل فرد و حفاظت جامعه از کجرفتاری و یا رفتار ضد اجتماعی داشته باشند، بازدارندگی نامیده می شود (ستوده، 1386: 140).منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.