آثار سیاسی فارابی تأثیری بزرگ در اخلاف او داشته است و کتاب هایی که فلاسفه بعدی و حتی ابن رشد در این زمینه نوشته اند کم و بیش بر اثر افکار معلم ثانی است. با این همه فضل فارابی بیشتر در این است که به احتمال قوی اولین کسی است که در تاریخ فکر اسلامی به تألیف آثار مستقلی در فلسفه ی سیاسی دست زده و اصول آن را تدوین کرده است.(1)
در اینجا بدون اینکه بخواهیم از آثاری مانند سرالاسرار منسوب به ارسطو و العهود الیونانیه که صرفاً صبغه ی یونانی داشته است بحث کنیم ناچاریم به این نکته توجه کنیم که ابویعقوب اسحاق کندی، معروف به فیلسوف عرب، هم آثاری در سیاست و اخلاق داشته است و ابن ندیم نُه کتاب در این زمینه از او نام می برد، (2) به این شرح:
1. رسالته فی تسهیل سبل الفضائل
2. رسالته فی دفع الاحزان
3. رسالته فی سیاسه العامه
4. رسالته فی الاخلاق
5. رسالته فی التنبیه علی الفضائل
6. رسالته فی محاوره جرت بین سقراط و ارشیجانس (3)
7. رساله فی خبر موت سقراط
8. رساله فی ماجری بین سقراط و الحرانیین
9. رساله فی خبر العقل.
در این آثار، افکار سیاسی یونانی بیان شده است؛ اما نه به صورتی که فارابی به تألیف افکار سیاسی پرداخته است. تاکنون ما آثاری را سراغ نداریم که قبل از تألیف آثار فارابی منتشر شده باشد و متضمن عقایدی شبیه افکار و عقاید او باشد؛ و اینکه او را معلم ثانی (پس از ارسطو) دانسته اند خود دلیل بر این مدعاست؛ زیرا این عنوان می رساند که او پیشرو فلاسفه ی اسلامی بوده است. (4)
وانگهی توجه کندی بیشتر به علوم طبیعی بوده است؛ ولی آیا شباهت اسمی بعضی از آثار فارابی با مؤلفات کَندی این سؤال را پیش نمی آورد که فارابی تحت تأثیر کندی است، به خصوص که به قول ابوسلیمان منطقی سجستانی، صاحب صون الحکماء، «آثار کندی در همه جا یافت می شده است».
ظاهراً فارابی اگر تقلید و محاکاتی از کار کندی کرده باشد، از حدود اقتباس نام و عنوان کتاب تجاوز نمی کند. صرف نظر از کندی، بروکلمن در کتاب تاریخ ادبیات عرب، (5) ابن الربیع را اولین مؤلف فلسفه ی سیاسی در اسلام می داند.
اما درست نیست که بگوییم ابن الربیع قبل از فارابی می زیسته است. جرجی زیدان (6) نشان داده است که کتاب ابن الربیع با عنوان سلوک المالک فی تدبیر المالک چنان که می گویند، در عصر معتصم (42-832) یعنی در زمان کندی نوشته نشده است و اصولاً لقب شهاب الدین که به ابن الربیع اطلاق می شود، بعدها معمول و مرسوم شده است.
به نظر جرجی زیدان میان معتصم و مستعصم که آخرین خلیفه ی عباسی (1242-1285) است، اشتباه شده است و حتی خود بروکلمن هم رأی خود را در این باره تصحیح کرده است و اگر ه.ک. شروانی نظر جرجی زیدان را رد کرده است، باکی نیست؛ زیرا ابن الربیع در کتاب خود تقریباً همان دوازده خصلتی را که فارابی برای رئیس اول مدینه ی فاضله ذکر می کند، می آورد (7) و مستندش فارابی است. مع هذا در عصر فارابی توجه به مباحث سیاسی بوده است و کافی است ابن دایه (متوفی 339 ه / 951 میلادی) و ابوالحسن عامری، صاحب کتاب السعاده و الاسعاد (متوفی در 293-381 ه) را نام ببریم که فیلسوف اخیر به افکار سیاسی یونانی آشنا بوده و حتی در کتاب خود خلاصه ای از جمهوری افلاطون را آورده است.
آثار فارابی
آثار سیاسی فارابی کثیر و متعدد است و از میان آنهایی که برای ما مانده است همه اهمیت یکسان ندارند. شاید اگر ما اطلاع درستی از شرح حال و زندگی فیلسوف داشتیم بهتر می توانستیم درباره ی آثار او بحث کنیم. به هر حال ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء، تعداد تألیفات فارابی را در حدود 120 کتاب می داند و بروکلمن 187 کتاب در زمینه های مختلف موسیقی، علم فلک و فلسفه و کلام و منطق و طب و آثار علویه و ردود بر فلاسفه و متکلمین و در نفس و سیاست و اخلاق و هندسه و عدد و مناظره و غیره ذکر کرده است.علاوه بر تفسیری که فارابی بر اخلاق نیکوماک نوشته است (8) مهم ترین آثار سیاسی او از این قرار است:
1. کتاب آراء اهل المدینه الفاضله (سیره الفاضله) یا (المله الفاضله)؛
2. کتاب السیاسات المدنیه؛
3. کتاب فی الاجتماعات المدنیه؛
4. کتاب جوامع السیاسه (شاید این همان کتاب چاپ شده به نام «رساله لابی نصر فی السیاسه» باشد که ضمن «مقالات فلسفی قدیم» به سال 1346 هجری در حیدرآباد چاپ شده است)؛ (9)
5. فصول المدنی؛
6. تحصیل السعاده؛
7. وصایا یعم نفعها؛
8. تلخیص النوامیس؛
9. فلسفه ی افلاطون. (10)
«فلسفه ی افلاطون» را از آن جهت جزو آثار سیاسی فارابی آوردیم که در آن بیشتر به جنبه های سیاسی می پردازد؛ یعنی افکار سیاسی افلاطون را بیان می کند. وانگهی از آن جهت که فارابی اخلاق را جزئی از سیاست می داند، باید بر فهرست بالا کتاب التنبیه علی سبیل السعاده را نیز ملحق کرد. اما چنان که گفتیم نه همه ی این آثار ارزش مساوی دارند و نه حتی به یک اندازه به مسائل حکمت عملی پرداخته اند، چنان که کتاب اخیرالذکر که تحت تأثیر اخلاق ارسطو نوشته شده است و بحث از میانه روی و فضایل حد وسط می کند، قصدش توجیه و بیان اهمیت مطالعه ی منطق است، و رساله فی السیاسه، چنان که بعداً خواهیم دید، به این معنی می پردازد که رفتار آدمی با اشخاص برتر و هم شأن و همچنین با زیردستان چگونه باید باشد.
همه ی این آثار در عین حال مقدمه های نسبتاً مفصلی درباره ی مسائل متافیزیک و علم النفس و عم المعرفه دارد که گاهی از نصف کتاب بیشتر است و به استثنای فصول المدنی که این مباحث در قسمت دوم آن آمده است، این بحث ها در کتب دیگر در ابتدای کتاب و قسمت اول آن است.
در اینجا قبل از بحث درباره ی مضمون و محتوای این آثار باید تا آنجا که می توانیم معین کنیم که ترتیب تاریخی تألیف آنها از چه قرار است. این تحقیق - اگر نه فعلاً - بعدها شاید ما را در فهم فلسفه ی فارابی و حتی در درک و فهم بیشتر حکمت اسلامی مدد برساند.
روزنتال در کتاب افکار سیاسی در قرون وسطای اسلامی این بحث را در مورد کتاب های مهم فارابی، یعنی آراء اهل المدینه الفاضله، تحصیل السعاده و سیاسات المدنیه به صورت فرض مطرح می کند، و می خواهد بداند آیا اینکه فارابی در این رسائل به مسائل خاصی بیشتر توجه می کند مربوط به دوره های مختلف حیات و تحولات فکری اوست.
محقق انگلیسی حدس می زند که تألیف آراء اهل المدینه الفاضله قبل از سیاسات المدنیه به پایان رسیده است و این کتاب هم زودتر از تحصیل السعاده نوشته شده است. دلیل این فرض آن است که مدینه ی فاضله، مفصل تر و دقیق تر و جامع تر از آثار دیگر است، و متضمن و محتوی مطالب متافیزیکی و علم النفسی و سیاسی است و در آن به نبوت و وحی توجه شده است، و اینکه فی المثل در سیاسات المدنیه به منطق و بحث در مبادی موجودات به عنوان مقدمه ی مبحث سیاست اکتفا شده است، می توان گفت که چون فارابی آن مطالب را در مدینه ی فاضله آورده است دیگر تکرارش را ضروری ندانسته است. البته این فرض مبتنی بر این است که هیچ رابطه ای میان مقدمات و ذی المقدمات آثار سیاسی فارابی نیست و در هر کتاب به میل خود مقدمه ی منطقی یا متافیزیکی یا علم النفسی و بحث المعرفتی آورده است؛ اما این اصل کاملاً قابل قبول نیست به خصوص که در تحصیل السعاده و سیاسات المدنیه این ارتباط را چه از نظر منطق کلام و روال مطالب و چه از نظر مضامین حس می کنیم.
اما اگر در مدینه ی فاضله این ارتباط ضروری محسوس نیست از آن جهت است که در آنجا بیشتر به شرح آراء اهل مدینه توجه دارد، نه به نظام سیاسی که باید مرتبط با نظام جهان و موافق عقل و حتی فائض از عقل فعال باشد. ظاهراً روزنتال هم دلایل و قرائن کافی بر این فرض نمی یابد، آن وقت این فرضیه را به میان می آورد که ممکن است بگوییم ابتدا مختصر را نوشته و بعد به تفصیل پرداخته است. این فرض هم هیچ اساسی ندارد و اگر کسی بگوید در مورد شفای ابن سینا و اشارات او چه می گویید که اولی با همه ی تفصیل، از حیث زمان تألیف، مقدم بر دوم است، چه می توانیم بگوییم؟ اما روزنتال به این فرض هم اکتفا نمی کند؛ بلکه توجه دارد به اینکه بعضی از این آثار فارابی دقیق تر و منظم تر از دیگران است. اگر دقت نظر، مورد توجه روزنتال باشد و این دقت نظر در پایان عمر حاصل شده باشد (که در این معنی باید شک کرد) تحصیل السعاده متأخر از دیگران است که به نظر روزنتال دقیق تر و پخته تر است، و این، نقص فرض دوم و تأییدی بر فرض اول است.
اما اینکه روزنتال می گوید در سیاسات المدنیه، رئیس اول، آن چنان که در آراء اهل المدینه الفاضله توصیف شده است، مورد بررسی قرار نگرفته است، می گوییم این قسمت، به تفصیل در تحصیل السعاده آمده است و اگر در این کتاب از وحی و نبوت بحثی نیست، بیشتر به مسأله ی تربیت فلسفی شاه، واضع النوامیس، امام و رابطه ی علم و عمل و دین و فلسفه توجه شده است، و حال آنکه در دو رساله ی دیگر یا اصلاً به این معانی توجه نشده است و یا به صورتی دیگر و با ایجاز مورد بحث قرار گرفته است.
روزنتال در این مورد بی آنکه استنادی به اسناد و مدارک تاریخی بکند، صرفاً به طرح فرضیه های خود می پردازد و حتی قیاسی بین افلاطون و فارابی در مورد ترتیب تألیف آثار می کند که ما می توانیم از آن نتیجه ای خلاف فرض او بگیریم، زیرا اگر مانند روزنتال رابطه ی جمهوری و نوامیس را از یک طرف، با مدینه الفاضله و سیاسات المدنیه و تحصیل السعاده از طرف دیگر قیاس کنیم، می توانیم بگوییم، همچنان که نوامیس که بعد از جمهوری نوشته شده است بیشتر روح دینی دارد، آن دسته از آثار فارابی که جنبه ی دینی بیشتر دارند باید متأخر از آثار دیگر باشند و به طور قطع و یقین می توانیم بگوییم که این جنبه در تحصیل السعاده از بقیه ی آثار کمتر است.
به این ترتیب می شود سؤال کرد که آیا تحصیل السعاده را قبل از تألیف سیاسات المدنیه و آراء اهل المدینه الفاضله نوشته است؟ اگر این فرض را بپذیریم که به تدریج جنبه ی دینی در آثار فارابی قوت پیدا کرده است، می توانیم بگوییم تحصیل السعاده را قبل از سیاسات المدنیه و این یکی را نیز مقدم بر آراء اهل المدینه الفاضله تألیف کرده است. من با صرف نظر از این فرض هم، بیشتر به این قول متمایلم و حتی شواهدی می بینم که میان زمان تألیف تحصیل السعاده و کتب دیگر، فاصله ی نسبتاً زیادی بوده است و این امر، قبول فرض روزنتال را دشوار می سازد. دکتر عمر فروخ، بی آنکه مأخذ قول خود را ذکر کند، می نویسد: (11) «فارابی تألیف کتاب آراء اهل المدینه الفاضله را در سال 330 هجری در بغداد شروع کرد و سال بعد، آن را در دمشق به پایان رسانید و بعد هم مطالبی دیگر در مصر به آن منضم کرد و ترتیب و تقسیم و حتی ماده و اتجاه آن را تغییر داد و اگر توجه کنیم که از سال 331 هجری تا مرگ حکیم فقط هشت سال فاصله است، می توانیم بپذیریم که آراء اهل المدینه الفاضله جزو آخرین آثار اوست»؛ و اگر قول ابن خلکان (12) را که می گوید «فارابی اکثر آثارش را در بغداد نوشته است» نتوانیم دلیلی بر تقدم زمان تألیف آثار دیگر فارابی در زمینه ی سیاست تلقی کنیم، با این قول او که می گوید «ابونصر در کتاب خود موسوم به السیاسه المدنیه ذکر می کند که تألیف آن را در بغداد شروع کرده و در مصر آن را به اتمام رسانده است و آن گاه به دمشق بازگشته و در آنجا مقیم شده است...» (13) چه کنیم.
آیا شباهت روایات ابن خلکان و عمر فروخ این تصور را ایجاد نمی کند که مقصود از سیاسه المدنیه در روایت ابن خلکان، همان آراء اهل المدینه الفاضله است؛ به خصوص که ابن ابی اصیبعه (14) با عباراتی مشابه، تاریخ تألیف «کتاب مدینه الفاضله - مدینه الجاهله - مدینه الفاسقه - مدینه المتبدله و مدینه الضاله» را اواخر سال 330 هجری می داند و می گوید که آن را در بغداد شروع کرد و در اواخر سال مذکور آن را با خود به دمشق برد و در سال 331 کار تألیفش را به پایان رسانید و نوشته های پراکنده را نظم داد و کتاب را به ابواب تقسیم نمود... و بعد... آن را در سال 337 برحسب موضوع، به فصول تقسیم کرد. شاید بتوان حدس زد که منبع این روایات یکی باشد؛ اما این نکته مهم است که عنوان مذکور در عیون الانباء، نمی تواند منطبق بر سیاسات المدنیه باشد؛ زیرا در آن کتاب ذکری از مدینه ی متبدله نیست؛ و اینکه ابن ابی اصیبعه به دنبال بحث می گوید فارابی کتاب خود را در شش فصل تنظیم کرد نمی توانیم آن را اشاره ای به کتاب فصول المدنی هم بدانیم مگر آنکه بگوییم این شش فصل بیشتر منطبق بر قسمت سیاسی (قسمت دوم) سیاسات المدنیه است که به بحث درباره ی شش نوع مدینه ی جاهله می پردازد.
در این میان دنلپ فرضیه ای را مطرح می کند که معقول به نظر می رسد. به نظر او ممکن است مدینه ی فاضله و سیاسات المدنیه صورت های مختلفی از یک اثر باشند. شاید مدینه ی فاضله، به صورتی که در دست ماست و مسعودی هم خلاصه ای از آن را در کتاب التنبیه و الاشراف آورده است، در سال 331 یا 332 هجری (942 یا 943 م.) به پایان رسیده است و فارابی با اقتباس از آن در سال 8-337 هجری (948 یا 949 م.) سیاسات المدنیه را در مصر نوشته است. در اینکه شباهت بسیار میان دو کتاب سیاسات المدنیه و آراء اهل المدینه الفاضله هست تردید نیست؛ اما هر دو یک اتجاه ندارند، وانگهی فلاسفه ی اسلامی بسیار اتفاق افتاده است که چندین کتاب در یک موضوع نوشته اند و بسیاری از مطالب را مکرر آورده اند. اما اگر روایت ابن ابی اصیبعه را معتبر بدانیم امر دیگری ما را بر آن می دارد که فکر کنیم قول ابن خلکان درست است و کتابی که در عیون الانباء ذکر شده است همان سیاسات المدنیه است و آن امر، این است که عنوان نسخه ی ترجمه ی عبری سیاسات المدنیه، شش اصل یا اصول شش گانه است؛ اما این عنوان با توجه به مبادی شش گانه ای که «قوام اجسام و اعراض» به آن است و در قسمت اول کتاب مورد بحث قرار گرفته، اختیار شده است. با همه ی اینها آنچه تاکنون می توانیم بگوییم این است که مدینه ی فاضله جزو آخرین آثار فارابی است، اما اینکه سیاست المدنیه و فصول المدنی بعد از آن نگارش یافته است، درست معلوم نیست. من این فرض را مطرح می کنم که سیاسات المدنیه قبل از آراء اهل المدینه الفاضله تألیف شده است و اگر مطالب کتاب سیاسات المدنیه شبیه مطالب آراء اهل المدینه الفاضله است، نباید مهم دانست؛ بلکه روح آن را باید در نظر گرفت که به تحصیل السعاده نزدیک است؛ در این کتاب روح دینی کم است و حتی تصریح می کند که «گاهی امم فاضله و مدن فاضله دینشان مختلف است». (15)
هر چند نمی توانیم بگوییم که روح دینی بر آراء اهل المدینه الفاضله حاکم است ناچار باید بپذیریم که عنایتش به دین در کتاب اخیر بیشتر است، چنان که می گوید: (16)
«... مدینه های جاهله و ضاله وقتی به وجود می آیند که دین مبتنی بر بعضی آراء قدیم فاسد باشد». در اینجا دین تا حدودی مشخص مدینه ی فاضله از مدینه ی جاهله و ضاله است، وانگهی فارابی در فصل آخر آراء اهل المدینه الفاضله عنوان مدینه ی ساقطه را ذکر می کند و خود اصطلاح ساقطه یادآور معانی دینی است. شاید گفته شود که این امر مربوط به دو نوع فاضله و جاهله است و ربطی به دو کتاب ندارد، ولی این ایراد بجا نیست؛ زیرا در یکی به فلسفه توجه نشده است و در دیگری، دین وجه ممیز است.
به این جهت به نظر من سیاسات المدنیه در فاصله ی تألیف تحصیل السعاده و مدینه ی فاضله تحریر شده است، به خصوص که نمی توان آن را خلاصه ی مدینه ی فاضله دانست که بگوییم بعدها خواسته است که کتابش را به صورتی ملخص درآورد (اگر بشود آراء اهل المدینه الفاضله را تلخیص کرد). اما چرا نتوانیم فرض کنیم که تحصیل السعاده را دیرتر از سایر آثار نوشته باشد. این فرض از آن جهت درست نیست که فارابی در آن وعده می دهد (17) که فلسفه ی افلاطون و ارسطو را بیان کند، و می دانیم که به این عهد وفا کرده است و درست نیست که بگوییم این همه از آثار خود را در سن کهولت نوشته است. حتی به نظر می رسد که کتاب الجمع بین رأی الحکیمین هم بعد از تحصیل السعاده نوشته شده باشد؛ زیرا فارابی در فلسفه ی ارسطو نامی از اثولوجیا نمی برد. این را البته نباید حمل کرد بر اینکه فیلسوف در آخر عمر، ارسطو را بهتر شناخته و آن طور که شناخته، معرفی کرده است؛ زیرا در این صورت بعید به نظر می رسد که اشتباه خود را متذکر نشود، اما اشکالی ندارد که بعد از نوشتن رساله ی فلسفه ی ارسطو به اثولوجیا دست یافته و با توجه به آن، کتاب الجمع را نوشته باشد (به هر حال اگر کتاب الجمع منبع یونانی هم داشته باشد، قول به اینکه اثولوجیا از ارسطوست در تحریر آن مؤثر بوده است).
اینک باید دید بعد از همه ی اینها فصول المدنی در چه زمانی تألیف شده است. این را باید از اشاراتی حدس زد که در کتاب آمده است؛ اما این اشارات مستقیماً و صرفاً مربوط به تاریخ تألیف رساله نیست. مثلاً می بینیم که بعضی قسمت های تحصیل السعاده در فصول المدنی هم آمده است و به صورتی است که گویی فارابی آنها را از تحصیل نقل کرده است؛ کافی است که به فصول 89 و 90 مراجعه کنیم و آنها را با قسمت اول تحصیل السعاده که در آن از فضایل چهارگانه بحث می کند، مقایسه نماییم. اما ممکن است گفته شود از کجا تحصیل السعاده مقتبس از فصول المدنی نیست. و هر چند بعید به نظر می رسد کتابی به صورت فصول را فارابی قبل از دیگر آثار خود نوشته باشد، مع هذا این فرض را فعلاً بپذیریم و بگوییم اگر از روی مشابهات بتوان به نتیجه رسید آیا می توان از بررسی اختلافی که در فصول المدنی و آراء اهل المدینه الفاضله و تحصیل السعاده وجود دارد سود جست؟
اختلاف ها هم به خودی خود ارزشی ندارد، مگر آنکه اصلی را در تطور افکار حکیم بپذیریم و آن وقت این تغییر رأی را توجیه کنیم. چنان که گفتیم تحصیل السعاده شاید اصلاً اثر و صبغه ی اسلامی نداشته باشد و در واقع قسمت آخر آن، خلاصه ای است از یک جزء کتاب ششم جمهوری. (18) فارابی حتی اشاره ی افلاطون را به خاموش شدن آتش هراکلیتوس (19) نقل می کند و بالصراحه می گوید این فلسفه را از یونانیان و به خصوص افلاطون و ارسطو گرفته است؛ اما در فصول المدنی کلاً وضع چنین نیست. مطالب این کتاب تقریباً همان هاست که در سیاسات المدنیه و مدینه الفاضله آمده است و به بحث درباره ی سعادت و راه تحقق بخشیدن به آن می پردازد، و اینکه چه حکومت هایی فاضله اند و کدام ها غیر فاضله؛ منتها فقط حکومت ضروری را در برابر حکومت فاضله می گذارد. (20) بحث این کتاب با تشبیه فن حکومت به طب، و «انسان مدنی» به طبیب شروع می شود. فارابی مطالب مربوط به مابعدالطبیعه را در قسمت دوم فصول المدنی می آورد. اما آنچه مهم است اینکه در این کتاب از جهاد و مجاهد و ملک السنه بحث می شود و وقتی خصوصیات حاکم دوم را ذکر می کند، اشاره ای به فلسفه نیست؛ ولی این موضوع را که حاکم باید واجد شرایط جهاد باشد از یاد نمی برد. آیا این یک امر تصادفی است که در مدینه ی فاضله از حرب بحث می شود و در فصول المدنی به جهاد و مجاهد عنایت شده است؟
روزنتال می نویسد که ممکن است فارابی فصول المدنی را برای جماعتی از مسلمین نوشته باشد، اما مدینه ی فاضله اختصاص به اهل فلسفه داشته است. در مورد استعمال اصطلاحات حرب و جهاد، قبول این فرض، ممکن است سؤال بالا را منتفی سازد؛ اما در زمینه ی بحث از صفات حاکم دوم چه باید گفت؛ این، صورت دیگری از بیان مطلب نیست؛ بلکه بیان چیز دیگری است غیر از آنکه در مدینه ی فاضله و تحصیل السعاده آمده است. پس فرض اینکه این کتاب ها را فارابی برای دو گروه متفاوت از خوانندگان نوشته است، اشکال را منتفی نمی کند و به احتمال قوی در فاصله ی نوشتن این کتاب ها تحولی در افکار او روی داده است، و الا چه می شود که در مدینه فاضله صریحاً بگوید «حکومتی که فلسفه ندارد، به فرض اینکه شرایط دیگر را داشته باشد، محکوم به اضمحلال است الا اینکه حکیمی در حکومت سهیم شود یا لااقل در امر اداره ی امور با او مشورت کند» و در فصول المدنی اصلاً نامی از فلسفه نبرد (در مورد رئیس دوم).
صفاتی که فارابی در فصول المدنی برای رئیس دوم ذکر می کند، بیشتر اسلامی و کمتر افلاطونی است. اگر بگوییم که این کتاب را در دربار سیف الدوله نوشته و صفات حاکم دوم و ملک السنه را با توجه به خصوصیات امیر حمدانی بیان کرده است، باید بپذیریم که فارابی فصول المدنی را در پایان عمر نوشته است؛ و اگر این فرض هم موجه باشد که فارابی در جوانی شیفته ی فلسفه ی یونان شده و به تدریج روح دینی در او تقویت شده است باز باید فصول المدنی را جزء آثار دوره ی اخیر حیات او بشماریم. دلیل دیگر من بر این مدعا مربوط به نام و شیوه ی تألیف و صورت کتاب است، زیرا فصول، چنان که (21) در طب هم می بینیم، شامل همه ی مطالب یک رشته از معرفت نیست؛ بلکه بیشتر به معانی ای می پردازد که مورد غفلت بوده است، یا اینکه باید مورد توجه قرار گیرد؛ به این ترتیب باید آثاری در زمینه ی سیاست تألیف شده باشد تا تألیف و تدوین فصول، ضرورت پیدا کند، و به عبارت دیگر باید مطالب مورد غفلت نویسندگان یا خود نویسنده یا مطالبی که ذکر آنها اهمیت بیشتری دارد، مشخص شود و آن وقت به تألیف بپردازد.
به این ترتیب فصول المدنی نمی تواند جزو آثار دوره ی اول کار فلسفی فارابی باشد. علاوه بر اینها که گفتیم فارابی در آخر فصل 88 پس از بحث درباره ی اینکه چگونه امور انسانی در مدینه ی تغلبیه مایه ی شرور در عالم می شود، از هجرت فیلسوف یاد می کند و این هجرت را برای او واجب می شمارد و مقام در مدینه های فاسده را بر فاضل حرام می داند و می گوید: «اگر جایی مدینه ی فاضله باشد، فیلسوف صاحب فضیلت باید به آنجا برود، و الا بیگانه و غریب است و مرگ برای او از زندگی بهتر است». این فکر ممکن است تحت تأثیر افلاطون برای فارابی پیش آمده باشد، چنان که در بند 30 کتاب فلسفه ی افلاطون این معانی را شرح می دهد و آن را موضوع محاورات دفاع سقراط و فیدون می داند؛ اما کلمات حرام و هجرت معانی مخصوص اسلامی دارند.
آیا وقتی فارابی این کلمات را می نوشت از بغداد هجرت کرده بود و مدینه ی فاضله ی خود را یافته بود؟ اگر این فرض هم قابل قبول باشد، فصول المدنی، یا لااقل قسمتی از آن، در دربار سیف الدوله نوشته شده است.
با همه ی این بحث ها من فرض می کنم که فارابی ابتدا تحصیل السعاده و بعد فلسفه ی افلاطون و پس از آن به ترتیب سیاسات المدنیه و مدینه ی فاضله و بالاخره فصول المدنی را نوشته است. این فرض با نظر دنلپ این تفاوت را دارد که او تدوین سیاسات المدنیه را شش سال مؤخر از مدینه ی فاضله می داند و قبول این فرض با مقدماتی که در بالا آمده است موافق نیست، به خصوص که نمی دانیم ملاک تعیین شش سال چیست. این بحثی که کردیم راجع بود به آن قسمت از آثار فارابی که امروزه در دسترس ماست و الا می دانیم که بسیاری از آثار او که احتمالاً مورد استفاده ی اخلاف هم بوده است تاکنون یافته نشده است و شاید همه آنها هرگز یافته نشود.
پی نوشت ها :
1. مجله ی معارف اسلامی، ش 4، ص 65-70
2. الفهرست، چاپ مصر، صفحه ی 377.
3. Archegenes
4. س. ن. گریگوریان، مؤلف کتاب درباره ی تاریخ فلسفه ی آسیای میانه و ایران، چاپ 1960 مسکو، معتقد است که فارابی را از آن جهت معلم ثانی خواندند که سعی در شناختن ارسطوی واقعی داشت و می خواست افکار او را آن طور که بوده است، نه چنان که شارحانش معرفی کرده اند، بشناسد.
5. جلد اول، صفحه ی 209، چاپ وایمار، 1898.
6. رجوع شود به مقدمه ی دنلپ بر فصول المدنی، صفحه ی 6
7. ما با مطالعه ی کتاب رسائل الکندی الفلسفیه و دو رساله سیاسی کندی که ریتر (Ritter) چاپ کرده است، جز این حدس نمی توانیم بزنیم، مگر آنکه آثار دیگری از کندی یا کسان دیگری به دست آید که این فرض را باطل کند.
8. همانجا (مقدمه ی دنلپ بر کتاب فصول المدنی)
9. فارابی اخلاق نیکوماک را اثر سیاسی ارسطو می داند. رجوع شود به فصل ششم از
La Place d' Al-farabi dans l'ecole Philosophique Musulman
فارابی در این اظهارنظر تا حدودی حق دارد چنان که اسمیت در مقدمه ای که در صدر ترجمه ی فارسی اخلاق نیکوماک (ترجمه ی صلاح الدین سلجوقی) چاپ شده است، همین عقیده را اظهار کرده است و ویل دورانت می نویسد: اخلاق نیکوماخس و سیاست در اصل یک کتاب بوده اند. عنوان مضاعف کتاب ta Politica to Ethika از جانب تنقیح کنندگان یونانی استعمال می شد تا مبین این باشد که متن کتاب درباره ی مسائل مختلف اخلاقی و سیاسی است و همین عنوان مضاعف در ترجمه ی انگلیسی نیز باقی مانده است. رجوع شود به صفحه ی 105 کتاب دوم قسمت سوم تاریخ تمدن ویل دورانت، ترجمه ی فارسی.
10. رجوع شود به فلاسفه الشیعه تألیف محمد جواد مغنیه
11. Rosenthal E.I.J., Ploitical thougt in Medieval Islam p. 131-135.
12. تاریخ الفکر العربی، صفحه ی 373.
13. وفیات الاعیان، جلد دوم، صفحه ی 100 به بعد
14. همانجا
15. عیون الانباء، جلد دوم، صفحه ی 138-139
16. سیاسات المدنیه، صفحه ی 56، چاپ حیدرآباد
17. آراء اهل المدینه الفاضله، صفحه ی 126، چاپ بیروت.
18. تحصیل السعاده، صفحه ی 47، چاپ حیدرآباد
19. رجوع شود به a 487 و 498
20. رجوع شود به فصل 25
21. فصول قبل از فارابی هم بوده است و کسانی مانند ابن ماسویه و رازی فصول نوشته اند و اصل همه ی اینها، فصول بقراط است که حنین بن اسحاق آن را به عربی نقل کرده است.
دانش پژوه، محمد تقی، (1390)، فارابی شناسی (گزیده مقالات) به اهتمام میثم کرمی، تهران، مؤسسه انتشارات حکمت، چاپ اول