بي گمان اين تخيّل كه با نظام آموزشي غربي مي توان به اهداف اسلامي رسيد، ادّعايي دوراز حقيقت است؛ چرا كه نظام آموزش غرب با جهت گيري سكولار تدوين شده و قطعاً با جهت گيري اسلامي متعارض است.
نه تنها عموم مردم، بلكه عالمان علوم تجربي نيز در تخصّص و گرايش علمي خود، انتظاراتي از دين دارند و در تحقّق فرآيند علمي، به آموزه هاي ديني نيازمندند؛ اينان اگر در بستر « متافيزيك ديني » نمو نيابند، اسير « متافيزيك سكولار » خواهند شد؛ هم چنان كه اين رويداد مهم در جهان غرب به قيمت ذبح دين تمام شده است.
مبحث « علم ديني »، علاوه بر دنياي اسلام، در جهان مسيحيت، نيز در دو دهه اخير به شدّت مورد توجّه قرار گرفته و حتّي در خصوص آن، كنفرانس هايي برگزار شده است كه آخرين آنها ( كنفرانس علم، در يك زمينه خداباورانه ) (1) به سال 1998 ميلادي در كانادا تشكيل گرديد.(2)
علم جديد - كه از متافيزيك خدا محور و دين گرا فاصله گرفت و تفكّر بي ديني و گاه ضدّ ديني را با خود يدك مي كشيد - در عصر شكوفايي پوزيتيويستي و روشنگري سكولارمآبانه، وارد جهان اسلام شد و در پي آن، ايده « تعارض علم و دين » رواج يافت.
چرا جهان اسلام كه قرن ها پيش تاز علم و فلسفه بود ( 350 سال رهبري مطلق و 250 سال رهبري مشترك با مسيحيان ) چنين منحط، منزوي و منفعل گرديد؟ مگر جوامع اسلامي، دانشمندان، رياضي دانان، طبيعت شناسان پزشكان، شيمي دانان و جغرافي دانان بزرگي چون: جابربن حيّان، خوارزمي، رازي، مسعودي، بيروني، ابوالوفا، خيام، ابن سينا، خواجه نصيرالدّين طوسي، ابن رشد و ابن طفيل نپرورانده است؟ (3) هرمان راندل، در اين باره مي گويد:
مسلمين در قرون وسطي نماينده همان نوع تفكّر علمي و زندگي صنعتي بودند كه ما امروزه به مردم آلمان نسبت مي دهيم. مسلمين، برخلاف يونانيان از آزمايشگاه و آزمايش كردن با صبر و حوصله بي زار نبودند و در رشته هاي طب و مكانيك و در حقيقت در همه فنون، به نظر مي رسد كه به حكم طبيعت خود، علوم را به خدمت بلاواسطه بشر گماشته اند؛ نه اين كه علوم را به عنوان غايتي براي خود ( بدون ارتباط با زندگي ) در نظر بگيرند.(4)
فاصله گرفتن از دنياي غرب، نداشتن جسارت انديشيدن، فهم نادرست گزاره هاي ديني و استعمار بيروني يا استبداد دروني، در شمار عوامل اين انحطاط معرّفي شده اند و بي شك تمام آنها در پيدايش اين پديده ناميمون مؤثّر بوده اند؛ اما از همه مهم تر، نفوذ « علم سكولار » در جوامع اسلامي است كه موجب اين عقب ماندگي گرديد؛ پديده اي كه نبايد از آن غافل گرديد؛ زيرا علمِ خنثي و فارغ از پاراديم و پيش فرض هاي « معرفت شناختي » ، « هستي شناختي » ، « متافيزيكي » و « ايدئولوژيكي » وجود ندارد؛ بنابراين، گاهي در زمينه اي ديني و متافيزيكِ خداباورانه نضج مي گيرد و گاهي بر خلاف آن، پيش فرض هاي غير ديني و ضدّ ديني آن را تحقّق مي بخشند. بايد توجّه داشت كه جامعه اي كه به لحاظ فرهنگي و اجتماعي، اسلامي است، آن گاه كه در دوران تحصيلي دانشگاهي ( دوران تأثيرپذيري و شكل گيري تفكّر بر اساس آموخته ها ) با انديشه هاي سكولار آشنا شود، دچار بحران هويّتي و دو شخصيّتي مي شود.
براي توصيف و تبيين دقيق مقوله « علم ديني »، ابتدا بايد به محورهايي چون: « تعريف علم » ، « دين » ، « متافيزيك » ، « انواع رابطه علم و دين » ، « تعريف علم ديني » ، « انگيزه و اهميّت طرح علم ديني » و « انواع تأثيرگذاري دين بر علم » پرداخت.
علم چيست؟
واژه « علم »، مشترك لفظي است و در معاني متعدّدي به كار رفته است؛ در ابتداي مبحث حاضر برخي كاربردها و تعريف ها از علم ارائه شد و اكنون برخي ديگر از آنها ذكر مي شود:- كاربرد « علم » در مقابل « جهل » كه بر همه دانستني ها، اعمّ از تصوّرات و تصديقات، علوم حصولي و علوم حضوري، علم عقلي، حسّي و شهودي و نقلي، تك گزاره ها يا رشته هاي علمي اطلاق مي شود.
- علم به معناي « قطع و يقين » و متعلّق آن، گزاره هايي است كه مورد يقين آدمي باشد؛ اعمّ از اين كه آن گزاره يقيني، صادق و مطابق با واقع باشد يا كاذب و خلاف اين واقع بوده باشد. علم در اين كاربرد، در مقابل « شك، ظنّ و وهم » قرار دارد.
- علم، به معناي « نظام و سيستمي از گزاره هاي حصولي » است كه با روش هاي مختلف كسب معرفت به دست آمده اند؛ مانند علم تجربي، فلسفي، تاريخي، عرفاني، ادبي و....
- علم، به معناي نظام و سيستمي از گزاره هاي حصولي نه حضوري است كه با روش حسّي و تجربي تحصيل شده و به صورت فنّي، طبقه بندي شده اند؛ مانند علوم تجربي ( طبيعي و انساني ). در اين اطلاق، فقه، اصول، كلام، فلسفه، عرفان و علوم ادبي و تاريخي، علم به شمار نمي آيند.(5)
« علوم تجربي » به لحاظ هاي مختلفي تقسيم شده اند؛ از جمله به لحاظ موضوع و متعلّق، به « انساني » و « طبيعي » منشعب شده است: علوم و معارفي كه متعلّق شناسايي و مطالعه آنها، رفتارهاي فردي و جمعي، ارادي و غير ارادي، آگاهي و غير آگاهانه انساني باشد،« علوم تجربي انساني » نام دارد. اين دسته از علوم كه شامل « روان شناسي » ، « جامعه شناسي » ، « علوم سياسي » ، « علوم تربيتي » ، « اقتصاد » و « مديريّت » مي شود، از ويژگي تجربي بودن و نظم تجربه پذير برخوردارند؛ البتّه شايان ذكر است كه علوم انساني با روش هاي ديگري از جمله روش عقلي، شهودي و نقلي نيز تحقيق پذيرند و علوم انساني فلسفي، عرفاني و ديني را شكل مي دهند و امّا علومي كه متعلّق شناسايي آنها رفتار و پديده هاي غير انساني است و در قالب هاي كميّت پذير و نظم تجربي قرار مي گيرند،« علوم تجربي طبيعي » ناميده مي شوند؛ مانند « فيزيك » ، « شيمي » ، « زيست شناسي » و... .
منظور از « علم » در مقوله « علوم ديني »، اطلاق چهارم از علم است؛ خواه به صورت دستاورد علمي ظاهر گردد يا فرآيند پژوهشي علمي و يا اهداف علم و رفتارهاي عالمان مدّنظر باشد.
« علوم تجربي » به لحاظ « توليدكنندگي » و « مصرف كنندگي » نيز به دو شاخه تقسيم مي شوند: « علوم توليد كننده » يا تئوري ساز كه مولّد قوانين اند؛ مانند « فيزيك نظري » ، « شيمي » ، « بيولوژي » و...؛ و « علوم مصرف كننده » كه از قوانين علوم تئوري ساز بهره مي گيرند؛ مانند « مديريت » و « طب ». گفتني است كه تئوري سازي و مصرف كنندگي، تا حدودي نسبي است و تنها نسبت به درصد آنها بر مصاديق علوم اطلاق مي شوند.
در يك تقسيم ديگر، « علوم تجربي » به دو شاخه « علوم محض » و « علوم كاربردي » نيز تقسيم پذير است؛ « علوم محض »، درصدد كشف نظم هاي جهان مادّي و پرده برداشتن از اسرار طبيعت است؛ ولي « علوم كاربردي »، درصدد تسلّط بر عالم طبيعت و به خدمت گرفتن عناصر جهان است.
چيستي دين
مراد از « دين » در اين گفتار، عبارت است از گزاره هاي موجود در متون ديني و آموزه هاي ديني كه به دو صورت تعاليم « توصيفي يا اخباري »(6) و تعاليم « هنجاري و ارزشي »(7) ظاهر مي گردند و نيز انگيزه ديني دينداران و هم چنين فهم و معرفت ديني، يعني: برداشت ضابطه مند و روش مندي كه از سوي عالمان دين، نسبت به متون ديني و نيز تصديقات عقلي، نسبت به حقايق ديني شكل مي گيرد.چيستي علم ديني
ما معتقديم كه مي توان بين « علم » و « دين » توافق برقرار كرد، به طوري كه با حفظ هويّت و استقلال اين هر دو، محصولي جديد از اين همراهي به دست آورد و درعين حال از انحراف و التقاط در امان بود؛ ليكن بايد ابتدا از بين تعريف هاي « علم ديني » تعريف برگزيده را روشن ساخت:الف) علومي كه با هدف تبيين و تفسيركتاب و سنّت تدوين مي گردند؛ مانند « اصول فقه » ، « علوم قرآن » ، « ادبيّات » ، « منطق » ، « فلسفه » ، « هرمنوتيك » و... .
ب) علومي كه از تفسير و تبيين كتاب و سنّت به دست مي آيند؛ به عبارت ديگر: گزاره هاي توصيفي و اخباري موجود در متون ديني كه از عالم واقع خبر داده و يك منظومه معرفتي را تشكيل مي دهند؛ مانند « معارف قرآن » ، « معارف سنّت » ، « تفسير قرآن » و « حديث » ، « فقه » ، « كلام » و... .
ج) علومي كه در فضاي فرهنگ و تمدّن و جوامع اسلامي رشد كرده اند؛ مانند « طب » ، « رياضيات » ، « نجوم » و ساير علوم اسلامي.
د) علومي كه به عنوان معجزات علمي از « قرآن » و « سنّت » استخراج مي شوند و به تناسبِ محتوايي، مي توانند فرضيه هاي علوم تجربي را شامل شوند.
هـ) « گزاره هاي ديني » كه بيان گر مبادي مابعدالطبيعي علوم اند و به عنوان پايه پژوهش هاي تجربي مطرح مي گردند.
و) هر معرفتي كه با روش تجربي، عقلي و ديني به دست مي آيد.(8)
در زمينه فراهم آوردن دانشي تركيبي و ممزوج از روش هاي معرفتي مختلف، شايد نتوان به يك نقطه مشترك رسيد؛ زيرا در مقام ارزيابي نتيجه فعّاليت، بايد به يك روش تحقيقي رو آورد؛ بنابراين، شايد روش تلفيقي عقل، تجربه و دين در مقام كشف مؤثر باشد؛ امّا در مقام داوري، تنها زماني معناپذير است كه آخرين تعريف از « علم ديني » را بپذيريم و آن اين كه باورها و رفتارهاي ديني و غير ديني نيز در گزينش تئوري و داوري آن مؤثّر خواهد بود.
ز ) هرگونه علمي كه براي جامعه اسلامي « مفيد و لازم » باشد؛ استاد مطهري مي نويسد: « جامعيّت و خاتميّت اسلام اقتضا مي كند كه هر علم مفيد و نافعي را كه براي جامعه اسلامي لازم و ضروري است، علم ديني بخوانيم ».(9)
ح) قرار دادن دين به منزله « داورنهايي »؛ يعني: عالمان علوم تجربي، نتايج كار خود را به داوري دين بسپارند و در صورت عدم تعارض، با گزاره هاي ديني آن را پذيرا باشند.
ط) دين، نه تنها مشوّق فراگيري علوم است، بلكه خطوط كلّي و قواعد عام علوم را نيز مشخّص نموده و مباني جامع بسياري از علوم تجربي، صنعتي، نظامي و مانند آن را تعليم مي دهد؛ همان طور كه با استمداد از قواعد عقلي و قوانين عقلاني، بعضي از نصوص ديني، مورد بحث « علم اصول » قرار گرفته تا كليد فهم متون فقهي شود، لازم است با همان ابزار، برخي از نصوص ديني ديگر كه به عنوان ابزار شناخت عالم و آدم صادر شده اند، محور بحث و فحص قرارگرفته و ابزار مناسبِ شناخت مجتهدانه علوم ديگر تبيين شوند و همان طور كه تعداد نصوص اندك با ضميمه شدن به اصول عقلي و عقلايي، دست مايه دانشي وسيع در اين قلمرو ( معاملات و متاجر ) شده است، در « علوم طبيعي و انساني » نيز مي توان با ژرف كاوي در تعدادي از نصوص مربوطه، مجموعه هاي معرفتي را پيرامون موضوعات ديگر فراهم آورد. استنباطي بودن اين گونه از فروع، مانعي از ديني بودن آنها نيست؛ زيرا معيار ديني بودن آنها، ذكر تفصيلي در متون ديني نيست؛ بلكه استنباط از اصول متقن اسلامي، در اسلامي بودن استنباطات، كفايت مي كند؛(10)
ي) مجموعه « علوم تجربي » است كه از طريق گزاره ها، باورها و رفتار ديني شكل گرفته و در روش، اهداف، انگيزه علمي، تئوري سازي و جهت گيري علمي، از آنها تأثير مي پذيرد؛ زيرا تعاليم ديني و متافيزيك غير ديني، در فرآيند تحقيقاتي علمي و در بستر و زمينه پژوهش هاي تجربي گنجانده مي شوند.
اهميّت طرح مسئله علم ديني
چنان كه در بيان تعارض ها و راه حل هاي « تعارض علم و دين »، در درس قبل گذشت به راه حل هايي از جمله راه حلّ گاليله، كانت،(11) كارل بارت،(12) « تفكيك وظيفه علم از وظيفه دين »،(13) « تفكيك در اهداف علم و دين »،(14) « جدا انگاري زبان علم از زبان دين »(15) و... اشاره شد.شيوه ديگري كه در حلّ تعارض علم و دين مطرح شده، مقوله « علوم ديني » است؛ بدين معنا كه تنها علم ديني مي تواند مضامين ناسازگار با تلقّي ديني در علوم تجربي را حل كند؛ زيرا با تأثير متافيزيك ديني و روحيه و انگيزه ديني عالمان، بر فرآيند، تئوري ها و اهداف علم، نمي توان به مضامين ناسازگار با دين دست يافت.
انگيزه هاي طرح علم ديني
حلّ تعارض و تقابل علم و دين و گزاره هاي علمي با گزاره هاي ديني و ساير انواع تعارض و جهت گيري ديني يا سكولارِ علوم تجربي در حيات و تمدّن بشري، دو انگيزه طرح مبحث « علم ديني » هستند.علم ديني، هم با تأثير پيش فرض هاي ديني برعلوم، به دستآوردهاي علمي در جهت گيري به سمت دين سامان مي دهد و هم راه حلّ تعارض علم و دين را هموارتر مي كند.
تأثيرگذاري باورهاي ديني برعلم
آيا گزاره ها يا معارف ديني مي توانند در دانش تجربي مؤثّر باشند؟ آيا تأثيرگذاري تنها از ناحيه معارف شخصي و تفسيرهاي فردي ديني كه متعلّقِ به جهان دوّم ( جهان عالم يا عالمان ) است، صورت مي پذيرد يا معارف ديني عمومي يا تخصّصي مربوط به جهان سوّم ( جهان علم ) نيز در فرآيند علم اثر مي گذارد؟ اين تأثيرها در چه منطقه اي از پيكره علوم تجربي خواهند بود؟ آيا تأثير و تأثّر به نحو تعانُد است يا تعاضُد؟ موجب بالندگي علم مي شود يا مايه پژمردگي آن خواهد بود؟ آيا اين تأثيرگذاري امكان دارد؟ آيا وقوع يافته است؟ مطلوب است يا خير؟پاسخ به اين پرسش ها و تصوّر و تصديق علم ديني، نيازمند روش تجربي تاريخي است؛ يعني: بايد پژوهش هاي تجربي و دستآوردهاي علمي را در بستر تاريخ علم مشاهده كنيم تا تأثير متافيزيك ديني و سكولار را بر تحقيقات علمي به دست آوريم؛ آن گاه معلوم مي گردد كه « علم »، توصيفي حقيقي از جهان عيني نيست.
مفاهيم علمي، انعكاسي د قيق و كامل از طبيعت نيستند؛ چرا كه مبادي و مباني مابعدالطبيعي بر نظريّه هاي علمي مسلّط و مؤثّرند و اين امر، هدف و مسير حركت به سمت آنها را با پردازش نظريّه هاي علمي تعيين مي كند؛ اين تأثيرگذاري، نه تنها در مقام گردآوري علم، بلكه در مقام داوري و آزمون پذيري نيز ظاهر مي گردد.
در « فلسفه علم »، ادّعاي پوزيتيويستي « اثبات گرايانه و تأييدگرايانه » مبني بر اين كه آغاز علم، مشاهدات بي طرفانه و خالي از پيش فرض هاست و اين مشاهدات و ادراكات حسّي بهترين زيربنا براي طرّاحي تئوري هاي علمي تجربي و يقيني بوده و « استقراء »، تنها راه به دست آوردن گزاره هاي مشاهدتي و قوانين عام است، به هيچ روي پذيرفته نيست؛(16) زيرا اوّلاً: هر ادراك حسّي و تجربي متأثّر از نوع نگاه و پيش داوري و تئوري مفروض شخص است و همين، باعث توجّه به برخي از امور و غفلت از امور ديگر مي شود؛(17) ثانياً: هيچ مشاهده و ادراك حسّي، بي طرفانه نيست؛ زيرا، مجموعه اي از علايق و پرسش ها، پيش از ادراك حسّي وجود دارند كه در يافتن پاسخ به آنها تعيين كننده اند؛ مانند قصّه اختلاف گاليله با « ارسطوييان » بر سر « تكرار حركت در اينرسي » ( بنا به نظر گاليله ) يا « گرايش تدريجي به سكون »، ( بنابر رأي ارسطوييان )؛(18) ثالثاً: زبان آدميان، دريافت هاي جهان شناختي، معرفت شناختي، فرهنگي و ايدئولوژيكي انسان ها را همواره با خود همراه دارد؛ بنابراين مدّعي اين نظريّه كه: « نور، با ورود از محيطي چون هوا، به محيط ديگري چون آب، مي شكند »، با تصوّرات فلسفي پذيرفته شخص، مبني بر وجود نور، همراه و مسبوق بدان هاست؛(19) رابعاً: تولّد علم نيز، منوط به بسياري از پيش فرض هاي جهان شناختي و معرفت شناختي است و بدون پذيرش آنها نمي توان قدم از قدم برداشت.(20)
در نتيجه، اين ادّعا كه « گزاره هاي مشاهداتي، تكيه گاه مطمئنّي براي بناي كاخ معرفت تجربي اند » نيز ناتمام است؛ زيرا داده هاي علم و گزاره هاي مشاهداتي، هر چند همواره مبتني بر داده هاي جهان مشترك و مشاع بين همگان اند، ليكن اين داده ها، خواه از راه مشاهده و توصيف به دست آيند و خواه از طريق آزمايش گري كنترل شده و اندازه گيري هاي كمّي - هرگز امور واقعِ عريان و بوده هاي محض نبوده و همواره مؤلّفه اي از تفسير را را با خود همراه دارند؛(21) مثلاً: عبارت « پرتو الكترون توسّط قطب شمالِ آهن ربا دفع گرديد »، متضمّن فرضيّات مضمر بسياري است كه با اندك تأملي آشكار مي گردند؛ هويّاتي مانند « الكترون »، « ميدان مغناطيسي » و « قطب شمال و جنوب »، هيچ كدام با تجربه و مشاهده محض به دست نيامده اند و ادّعاي ربط يا بي ربطي ميان اعيان خارجي، امري نيست كه با تجربه كسب شود.(22) مفاهيمي مانند « انرژي » ، « انتروپي » ، « ژن » ، « مولكول » ، « ناهنجاري » ، « شعور ناآگاه » ، « وجدان جمعي » و... كه در تئوري هاي علوم طبيعي و انساني به كارگرفته مي شوند، به طور مستقيم مشاهده پذير نيستند؛ بلكه توسّط ساخته هاي ذهني براي تبيين پديدارهاي مشهود جهان بيروني به كار گرفته مي شوند.(23)
خلاصه سخن اين كه بين واقعيّاتِ ظاهر شده و تفسير ناشده و بين نظريّه ها، تفاوت جوهري وجود دارد؛(24) زيرا تئوري ها در تبيين واقعيّات مشهود، اصطلاحاتي را به كار مي گيرند كه در قوانين تجربي يافت نمي شوند؛ به همين جهت، براي يافتن ربط زبان تئوريك به زبان تجربه، از قواعد تبديل (25) و يا قواعد تطابق (26) بهره گرفته مي شود؛(27) بنابراين، گزاره هاي مشاهدتي، مسبوق و مصبوغ به نوع نظريّه اند و به ميزاني كه اين نظريّه ها و مفروضات در گزاره هاي مشاهداتي خطاپذير مضمر باشند، گزاره هاي مشاهداتي نيز خطاپذير و غير قابل اعتمادند؛(28) خامساً: « استقراء » روش قابل اطميناني براي اثبات قوانين علمي و داوري نيست؛ يعني: با استقراء نمي توان قضاياي مشاهداتي و شخصي مختص به زمان و مكان معيّني را به نظريّه هاي علمي و قضاياي كلّي بدل ساخت.(29)
گفتني است كه نگارنده گرچه ديدگاه پوزيتيويستي « اثبات گرايانه و تأييدگرايانه » را نمي پذيرد و بر تأثير اموري به عنوان متافيزيك، هستي شناسي، معرفت شناسي، سرمشق و پاراديم، بر فرآيند علم و دستآوردهاي علمي اعتراف مي كند، ولي « نظريّه ابطال گرايي » پوپر را نيز ناتمام مي داند و « نسبيّت گرايي » در حوزه علوم تجربي را نمي پذيرد و عينيّت به معناي مطابقت با واقع را با توجّه به تحقيقات عقلي پيش فرض ها - صحيح مي داند؛(30) گر چه ميداني براي امكان داوري همگاني را باز مي گذارد.(31)
انواع تأثيرگذاري دين بر علم
چنان كه بيان شد، علوم تجربي غير متأثر از متافيزيك و مفاهيم نظري غيرتجربي، وجود ندارد. بسياري از فيزيك دانانِ معاصر، معترف به موضع گيري هاي فلسفي در علم، به ويژه در فيزيك هستند. اين كه بسياري از اصول متافيزيكي، در استدلال هاي فيزيك دانان يافت مي شود و نيز وجود مسائل متعدّد در فيزيك كه پاسخ گويي به آنها از حدّ فيزيكِ محض خارج است، همه شاهد اين ادّعا هستند.(32)حال، پرسش اين است كه تأثير « متافيزيك ديني » بر « علم »، چند صورت دارد؟ اَشكال اين تأثير بدين ترتيب است:
1. تأثير متافيزيك ديني بر فرضيّه هاي علمي
تأثير متافيزيك بر پيدايش و تحوّل فرضيّه ها و نيز تأثير ديدگاه هاي متافيزيكي بر مفاهيم، مدل ها، اصول و انواع نظريّه هاي علمي مورد اتّفاق، امري روشن است؛ امّا در چگونگي تأثيرگذاري و طبقه بندي ديدگاه هاي متافيزيكي، اختلاف نظر وجود دارد. حاصل كلام اين كه فرضيه هاي علمي، « ديدگاه هاي متافيزيكي » را به منزله بخشي از زمينه خود، « پيش فرض » قرار داده و اين زمينه، بستر پيدايش و تحوّل فرضيه هاي علمي قرار مي گيرد.كسي كه در علوم انساني تحقيق مي كند، پيش فرض هاي او در زمينه انسان، الهام بخش نوع معيّني از مفاهيم، فرضيه ها، مدل ها، سبك ها و تئوري هاي علوم انساني است و « معرفت هاي ديني در زمينه انسان » مي توانند به منزله « پيش فرض علوم انساني » قرار گيرند. اين نوع تأثيرگذاري در علوم انساني كاربردي، مانند مديريّت و علوم تربيتي، بيشتر ظاهر مي شود. نكته قابل توجّه اين كه از آن رو كه علوم انساني علاوه بر « موضوع »، در « هدف » و « روش » نيز، از علوم طبيعي متمايز است، به ناچار در فهم پديده هاي طبيعي از روش هاي تفسيري و تفهيمي، به جاي روش هاي تبييني استفاده شده و براي تحليل و تفسير رفتارهاي فردي و جمعي، از مفاهيمي مانند عزم، اراده، هدف و... بهره گرفته مي شود؛(33) هم چنين آموزه هاي ديني، در تمام اين مفاهيم، تحليل و تفسيرها تأثير مي گذارند؛ براي مثال: پياژه كه يك روان شناس تجربي است، يافته هاي خود را به اعتبار شواهد تجربي در عرصه « روان شناسي » عرضه مي كند؛ امّا نبايد تعلّق فرضيّه هاي پياژه به انديشه هاي كانت را ناديده گرفت؛ چنان كه تفسير « توتم و تابوي » فرويد، از « فرآيند عبادت » و نيز تفسير ويليام جيمز از آن، به عنوان « حسّ پرستش آدمي »، كاملاً متأثّر از متافيزيك ديني و ضدّ ديني آن دو شخصيّت است؛ بنابراين در علوم انساني از متغيّرهايي چون فكركردن، خواستن، اراده كردن، تصميم گرفتن، عواطف، ابراز كنترل كردن رفتار، سخن به ميان مي رود و « معارف ديني » در اين دسته از متغيّرها تأثير گذارند.
دليل اين كه بعضي از فيزيك دانان در چند دهه اخير، سراغ جهان هاي نوساني يا ماندگار رفته اند و از « نظريّه انفجار بزرگ » - كه براي جهان، يك آغاز زماني قائل است - گريخته اند، در واقع، فرار از در كار آوردنِ « خدا » بوده است و از سوي ديگر بعضي از فيزيك دانان و فلاسفه نيز، پيروزي نظريّه انفجار بزرگ را به عنوان يك شاهد علمي بزرگ بر وجود « خدا » گرفته اند.(34)
گفتني است، نمي توان هميشه از تفاوت مباني مابعدالطبيعي، تفاوت دستآورد علمي را استنتاج كرد؛ براي نمونه: مسئله « وحدت نيروهاي طبيعت »، ( از جمله نيروي ضعيف هسته اي و نيروي الكترومغناطيسي ) كه از اهمّ مسائل فيزيك نظري معاصر است، از سوي سه فيزيك دان نظريّه پرداز ( عبدالسلام، واينبرگ و گلاشو ) مطرح گرديد؛ امّا انگيزه اينها از رفتن به دنبال مسئله وحدت نيروها متفاوت بود: از نظر عبدالسلام، وحدت قواي طبيعت، دليل بر وحدت « تدبير » و در نتيجه، وحدت « مدبّر » است و جاذبه اين نظريّه براي وي، همين نتيجه گيري است. گلاشو، ايده وحدت بخشي نيروها را به دليل مفيد واقع شدن آن در عمل مي پسندد و واينبرگ، آن را به دليل ساده شدن قضايا دنبال مي كند؛ وگرنه جهان از نظر وي چيزي جز نقاط پراكنده نيست.(35)
2. تأثيرگذاري آموزه هاي ديني بر انگيزه عالمان تجربي
جهت گيري هر فعاليّت انسان، زاييده « انگيزه » اوست و انگيزه ها نيز از « بينش ها » ، « ارزش ها » و « اهداف » تأثير مي پذيرند. بنابراين، التزام عالمان به « آموزه هاي ديني »، بر فعّاليت هاي پژوهشي و علمي آنان تأثير گزارده و در اقبال و ادبار آنان نسبت به دانش خاصّي و يا رشد تحوّل آن مؤثر است؛ مثلاً: مي توان به بينش صحيح ديني چند قرني در اسلام اشاره كرد كه: تفسير درست مفاهيمي مانند « زهد » ، « صبر » ، « دنيازدگي » ، « انتظار فرج » و نيز اهميّت بخشيدن به « طبيعت شناسي » و « شناخت آيات آفاقي الهي » ، مسير تحقيق و تتبّع علوم تجربي را گشود و انگيزه عالمان برگسترش تحقيقات علمي بيشتر گشت؛ اما بعدها، با ترويج « صوفي گري » و تفاسير نادرست از زهد، دنيازدگي، صبر و مفاهيم ديگر، مسير اين گونه تحقيقات مسدود گرديده و انگيزه انحطاط علمي، رواج يافت. در جهان مسيحيّت قرون وسطي و عصر بي اعتنايي تامّ نسبت به وحي، عقل و مطالعات تجربي و طبيعت شناسي، منشأ رواج الهيّات طبيعي ( خداشناسي عقلي ) و الهيّات وحياني ( خداشناسي نقلي ) گرديد؛ ولي از منزلت اجتماعي عالمان تجربي كاسته شد؛ در مقابل، انديشه و بينش « پروتستاني »، مشاغل دنيوي، همانند مشاغل ديني را ارزشمند و بلندپايه معرفي كرده و پيشه طبيعت شناسي را نيز شرافتمند و مفيد دانست - كه منشأ پيشرفت تحقيقات علمي و اقتصادي گرديد -،(36) زيرا آنان بر اين باور بودند كه خداوند در آيات آفاقي، ظاهر و متجلّي شده است و انسان، با مطالعه و شناخت طبيعت، به معرفت خداوند دست يافته و به تعظيم شأن الهي مي پردازد. بر اين اساس، مطالعات تجربي، جذّابيّت فوق العادّه اي يافت و عالمان تجربي از منزلت اجتماعي برخوردار شدند.(37)3. تأثير دين بر مبادي و مسلّمات علوم تجربي
پيش فرض هاي متافيزيكي مانند « انحصار هستي در مادّه » ، « تفكيك معرفت شناختي و هستي شناختي عالم ناسوت و جبروت » ، « امكان شناخت عالم طبيعت » و يا « شكّاكيّت و نسبيّت معرفت شناختي، در مبادي علوم تجربي، مانند اصل سادگي و افزايش در كاركردها اثر مي گذارد. توضيح مطلب اين كه « علوم تجربي به ظاهر از آزمايش و مشاهده شروع مي شوند و حال آن كه پيش فرض ها و زمينه هاي فلسفي، بر مبادي علوم اثر مي گذارند و پيش فرض هاي فلسفي نيز از جهان بيني ديني و معرفت شناسي برگرفته از « كتاب » و « سنّت » تأثير مي پذيرند.4. تأثير آموزه هاي ديني بر اهداف و روش هاي علوم
هر فعاليّت ارادي انسان، از جمله علم، داراي غايتي است. از طرفي اين غايات را ديدگاه هاي جهان شناختي، معرفت شناختي و كلامي ديني عالمان ايجاد مي كنند و علم در بستر چشم اندازهاي متافيزيكي معيّن و در زمينه ديدگاه هاي ديني مي رويد. با اوج گيري سكولاريسم و نفي خالق مدبّر و مطلق، گرايش به تسلّط بر عالم طبيعت و نيز ارتقاي فن آوري جايگزين كشف اسرار طبيعت گرديد و اين امر رياضي شدن علوم جديد و تسلّط كميّت گرايي را به ارمغان آورد.اگر محقّقي بر پايه مشرب فلسفي، ديدگاه دترمينيتيك را بپذيرد و در تبيين اصل موجبيّت، نگرشي جبرگرايانه داشته باشد، رويكرد غايت گرايانه او نيز تحوّل مي پذيرد.
نتيجه سخن اين كه اوّلاً: فعّاليّت تحقيقي عالمان، در چارچوب مفهومي خاص و در بستر، زمينه و سرمشقِ معيّنِ هستي شناسي و معرفت شناسي انجام مي پذيرد و اين سرمشق ها و ديدگاه هاي متافيزيكي، هم در مقام گردآوري و هم در مقام داوري از نقش تجويزي و تحريمي برخوردارند؛ ثانياً: هر چه از قلمرو « علوم تجربي طبيعي » به محدوده « علوم تجربي انساني » نزديك تر مي شويم، انگيزش آراي متافيزيكي - ديني، بر تئوري پردازي قوّت مي گيرد.
پينوشتها:
1. Science in theistic content.
2. مهدي گلشني، از علم سكولار تا علم ديني، ص 147.
3. G. sarton, Introduction to the History of science ( Baltimore: Carnegie Institution of Washington 1927 ) ,pp - 520 - 780.
4. محمدرضا حكيمي، دانش مسلمين، ص 123.
5. آموزش فلسفه، ج 1، ص 61؛ مهدي دهباشي، فلسفه علم، ص 110.
6. Descriptive.
7. Normative.
8. محمدتقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 25، 26.
9. ده گفتار، انتشارات حكمت، ص 146، 147.
10. شريعت در آينه معرفت، ص 78، 81، 159، 171.
11. دين و نگرش نوين، ص 308، 317.
12. مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ص 366.
13. همان، ص 388.
14. محمدتقي مصباح يزدي، فصل نامه مصباح: مبحث بنيادي علوم انساني، شماره 8، ص 9.
15. مايكل پترسون و ديگران، همان، ص 269.
16. ر. ك: عبدالحسين خسروپناه، منطق استقراي علمي،( مؤسسه امام صادق ( عليه السَّلام)).
17. چيستي علم، ص 35 - 40؛ ديدگاه ها و برهان ها، ص 50، 51؛ علم و دين، ص 171.
18. همان، ص 171، 172.
19. تفرج صنع، ص 120.
20. همان، ص 121.
21. علم و دين، ص 171.
22. تفرّج صنع، ص 99 - 102.
23. علم ودين، ص 172.
24. آلن راين، فلسفه علوم اجتماعي، ص 100.
25. Transformation Rules.
26. Correspondence Of Rules.
27. همان، ص 101.
28. چيستي علم، ص 41، 42.
29. عبدالحسين خسروپناه، همان.
30. همان.
31. چيستي علم، ص 99 - 112؛ ساختار انقلاب هاي علمي، ص 115، 135؛ تبيين در علوم اجتماعي، ص373 - 399؛ فلسفه علوم اجتماعي، ص 284.
32. ادوين آرتور برت، مبادي مابعدالطبيعي علوم نوين، ترجمه عبدالكريم سروش، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
33. فلسفه علوم اجتماعي، ص 19، 20.
34. همان، ص 156، 157.
35. همان، ص 153؛ و نيز ر. ك: تحليلي از ديدگاه هاي فلسفي فيزيك دانان معاصر، ص 124، 125.
36. ماكس وبر، اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري.
37. علم و دين، ص 59، 60.
خسرو پناه، عبدالحسين؛ (1388)، مسائل جديد کلامي و فلسفه دين (3)، قم: مرکز بين المللي ترجمه و نشر المصطفي ( صَلَّي الله عليه و آله )، چاپ اول