خیارهای جادو
روزگاری مرد جوانی بود به نام «وانج». در دهكده‌ای كه او زندگی می‌كرد زنان جوان بسیاری بودند، اما هیچیك از آنان حاضر نبود زن او بشود زیرا می گفتند...
جمعه، 7 خرداد 1395
عروس روان تندر
روزگاری، بسی پیش از روزگار ما، زنی بود كه شوهرش با دیگر جنگاوران قبیله به جنگ رفته بود و او در كلبه‌ی كوچكی كه از دیگر كلبه‌ها بسیار دور بود...
جمعه، 7 خرداد 1395
كوئج و باهیتی
روزگاری پسر بچه‌ای افریقایی به نام «كوئج» با مادر خود در دهكده‌ی كوچكی كه در كنار رودخانه قرار داشت زندگی می‌كرد. از سال‌ها پیش، تا آنجا كه كوئج...
جمعه، 7 خرداد 1395
هفت دختر حسود
روزی روزگاری، مرد و زن تنگدستی صاحب دختری شدند. دختر چنان زیبا و دلربا بود كه زن و شوهر باور نمی‌كردند آنچه می‌بینند به بیداری است. آنان او را...
جمعه، 7 خرداد 1395
عنكبوت حیله‌گر
زندگی عنبكوت بسختی می‌گذشت. او اندوخته‌ای نداشت، اما در این فكر بود كه چگونه می‌تواند بی‌آنكه رنجی بر خود هموار كند گنجی به دست آورد. سرانجام...
جمعه، 7 خرداد 1395
دم شاهزاده خانم فیلان
روزگار زنی سه پسر داشت كه همه او را بسیار دوست می‌داشتند چون زن پیر و فرسوده و ناتوان گشت و مرگش نزدیك شد، پسرانش بر آن شدند كه وعده‌ی چیزی را...
جمعه، 7 خرداد 1395
كدوی جادو
شامگاهی مادری پس از یك روز كار پر رنج به دهكده‌ی خود برمی گشت. زنبیلی بر سر نهاده بود. دختر كوچكش هم كه «فیوریرا» (Furaira) نام داشت، به دنبالش...
جمعه، 7 خرداد 1395
چهل و هفت رونین
در آغاز سده‌ی هیجدهم میلادی - که این داستان در آن هنگام رخ داده - کشور ژاپن به دست نایب‌السلطنه‌ای اداره می‌شد که او را شوگون می‌نامیدند.
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
بیل دریا
در زمان‌های پیش ماهی‌ای که آن را بیل دریا می‌نامند (از سنگ‌پشتانی است که در خاور دور گوشتش را می‌خورند) مانند امروز دهانی دریده و گشاد نداشت....
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
گربه‌ی خون‌آشام
گربه‌ی بزرگ و سیاهی نرم نرمک و بی‌صدا در باغچه‌ای وارد شد که شاهزاده هیزن نابشیما پیوسته با دختری اوتویو نام در آن جا گردش می‌کرد. گربه در جایی...
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
عروس دریا
پیشترها ماهی‌ای که آن را عروس دریا می‌نامند ماهی‌ای بود چون دیگر ماهیان. کالبدی غضروفی و باله‌هایی و دمی داشت. روزی شاه دریاها او را به مأموریت...
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
اوآتانابه و جادوگر
«خبر دارید؟ جادوگر بامداد امروز هم مردی را کشت!» این خبر از دکانی به دکان دیگر میان پیشه‌وران وحشت‌زده‌ی محل گشت. گروهی از مردمان در کوچه گرد...
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
پشیمانی کوماگای
کوماگای نائوزانه با کلاهخود و گردن‌پوش آهنین و خفتان چرمین پوشیده از تیغه‌ها و لوحه‌های فلزی و شانه‌بندها و بازوبندها و زانوبندها و ساق‌بندها...
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
مگس هیمجی
این شهر دژی استوار با بنایی پنج اشکوبه داشت. گرداگردش خندق‌های ژرفی کنده بودند و باره‌هایی با سنگ‌های سخت و بزرگ در اطراف آن برآورده بودند.
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
دو دایمیو و نوکرشان
روزی دایمیویی رهسپار کیوتو شد. او مردی بلندبالا و لاغر اندام بود. دایمیو با خود می‌گفت: «صد حیف که نتوانستم نوکری برای خود پیدا کنم تا در شهر...
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
فداکاری ناکامیتسو
دژ شاهزاده میناموتو برفراز تپه‌ای برافراشته بود. دیوارها و باروهای استوار آن را از تخته سنگ‌های یکپارچه‌ی بسیار سختی برآورده بودند. مالک قلعه...
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
بیدبن کیوتو
بوداییان ژاپن، بعضی از درختان، خاصه بید مجنون، را جاندار می‌پندارند و گمان می‌برند که جان گیاه نیرویی مرموز در خوبی کردن یا بدی رساندن به مردمان...
پنجشنبه، 6 خرداد 1395
شبح بونز
نامو آمیدا بوتسو! نامو آمیدا بوتسو! معنای این جمله در ژاپن این است: «تو را می‌پرستم ای بودای جاویدان! تو را می‌پرستم ای خدای جاویدان!».
چهارشنبه، 5 خرداد 1395
درختان کوتوله
بعضی از این درختان ممکن است. پنجاه سال، صد سال، صد و پنجاه سال و حتی دویست سال عمر کنند و با دارا بودن همه‌ی اندام‌های اصلی درختان بزرگ، مانند...
چهارشنبه، 5 خرداد 1395
شش مجسمه
ماتسودا دهقانی بود بسیار نزدیک‌بین و به غایت پارسا. هرگاه از کار سنگین برنج‌زارها فراغتی می‌یافت به شهرها و دهکده‌های نزدیک می‌شتافت و محو تماشای...
چهارشنبه، 5 خرداد 1395