یا رب، نگاه کس، به کسی آشنا مکن گر میکنی، کرم کن و از هم جدا مکن علی شیرازی

یار من پاک تر از برگ گل است یار من جاذبه ی لطف و وفاست منصوره فیلی

یافتم روشندلی، از گریه های نیمه شب خاطری چون صبح دارم، از صفای نیمه شب رهی معیری

یا گل نورسته شو، یا بلبل شوریده باش یا چراغ خانه، یا آتش به جان پروانه باش فروغی بسطامی

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند فروغ فرخزاد

یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرا ساعد باقری

یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود شرح فراق می کنم، سینه کباب می شود

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای خویش کند بر رضای یار سعدی

یارا بهشت، صحبت یاران همدم است دیدار یار نامناسب، جهنم است سعدی

یار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن یک قطره آب خوردم و دریا گریستم واقف هندی