ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت شیرازه جمعیت بیداردلان رفت بی قدری ما چون نشود فاش به عالم ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت

افسوس که ایام شریف رمضان رفت

افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک از دست به یک باره چو اوراق خزان رفت

تمام شد رمضان، تازه ما شروع شدیم

تمام شد رمضان، تازه ما شروع شدیم به شب نشینى عشاق ماه کم آورد به بارگاه کریمت گناهکار آمد ولى ببخش اگر که گناه کم آورد

لحظه های لطف و صفا جمع می شود

دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای ز ما دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود مارا بخر؛ بیا و معطل نکن مرا لحظه های لطف و صفا جمع می شود

من تازه انس تازه گرفتم به نام تو

نزد طبیب حال دلم خوب می شود وقتی طبیب هست شفا جمع می شود من تازه انس تازه گرفتم به نام تو ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟

فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد

فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد زیباترین بهانه ما جمع می شود یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید اما چه زود حال و هوا جمع می شود

دارد بساط ماه خدا جمع می شود

دارد بساط ماه خدا جمع می شود از سفره نان و آب و غذا جمع می شود آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود دارد ز دست های گدا جمع می شود

می روی ای مه پر قدر و بها

می روی ای مه پر قدر و بها ای صفا بخش دل و دیده ما اشک ما بدرقه راهت باد نرود خاطره هایت از یاد

می خورم حسرتت ای ماه صیام

بشود گر ز من این عمر تمام می خورم حسرتت ای ماه صیام تا شوم بار دگر مهمانت ز کرم ریزه خور احسانت

رفتی ای ماه خدا ماه جلی

رفتی ای ماه خدا ماه جلی ماه مهمانی حق ماه علی مه عشق و مه شور و مه نور مه دلدادگی و ماه سرور