مسیر جاری :
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
ای تیغ پلید! میشکستی ایکاش
آن حنجره، بوسهگاه پیغمبر بود
شهادت امام حسین علیه...
هنوز نالهی زینب به گوش میآید
چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهی زینب به گوش میآید
چه موقفیست؟ که برتر ز کعبه میدانند
ملائکند، که اذن دخول میخوانند
...
ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دلآرایی تو
با وجود رُخ خونین و به خاک آلوده
صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو
شهادت امام...
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم
در حسرت بوسهای که خنجر آن روز
بر حلق تو زد، هنوز من میسوزم
شهادت امام حسین...
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
تا دهد صبح ازل، هدیه به سلطان ابد
به سر دست بَرَد جسم علیاکبر خویش
...
هنوز امّا چه عطری میوزد از سمت آن صحرا
هنوز امّا چه عطری میوزد از سمت آن صحرا
چه رازی بود آیا در سرانگشت گلافشانت
تو بیشک بر لب خونین نی، خورشید میدیدی
که صبح روشنی برخاست...
سلام ای بادها سرگشتهی زلف پریشانت
سلام ای بادها سرگشتهی زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
سلام ای ریخته بر خیزران و خاک و خاکستر
عقیق تابناک خون ز مروارید دندانت
...
در سوگ تو خون از دل هر سنگ برآورد
در سوگ تو خون از دل هر سنگ برآورد
وقتی که به خون کرد شناور بدنت را
میخواست که باران عطش بر تو ببارد
میخواست خدا بر سر نی گل شدنت را
شهادت...
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیر عرفانی
طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجا
اگرچه روی نی همچون غروبی...
در خاک و خون تپیده به میدان بگو حسین
کشتی شکست خورده که دیدی به کارزار
در خاک و خون تپیده به میدان بگو حسین
تغییر کرده است لغتنامههایمان
زین پس به جای واژهی عطشان بگو حسین
...
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
آنان که گذشته را به خاطر نمي آورند محکوم به تکرار آنند. «سانتايانا»
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
باد مي تواند درخت بلوط را بر زمين اندازد ولي نمي تواند ريشه هايش را از...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...