مسیر جاری :
مسیح بود و دمش جان تازه می بخشید
مسیح بود و دمش جان تازه می بخشید
که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت
دمی به ابروی پیوسته خم نمی آورد
اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت
سالروز...
از جای خالی تو جماران چه پیر شد
از سوگ یار رفته نشد طاقتی، که لب
بر هم نهم ز گفتن این شاعرانه ها
از جای خالی تو جماران چه پیر شد
گیرد ز هر شکسته دل، از تو نشانه ها
سالروز...
به باغ لاله هزاران هزار می نالند
به باغ لاله هزاران هزار می نالند
که ناشکفته گل از شاخه، صد هزار افتاد
توان صبر نباشد در این عزای عظیم
که اشک حوصله از چشم انتظار افتاد
سالروز...
ناله ها می دمد از نور دل شب خیزان
ناله ها می دمد از نور دل شب خیزان
از ستون های سیه پوش شبستان بی تو
ضجه ها می زند از داغ جگر سوز فراق
در و دیوار غم آلود جماران بی تو
سالروز...
پاره شد رشته منظومه نورانی شوق
پاره شد رشته منظومه نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبه احزان بی تو
من چه گویم که چسان آینه روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بی تو
کاش پیش از شب...
تیره شد آینه صبح درخشان بی تو
تیره شد آینه صبح درخشان بی تو
تار شد مشرق روحانی ایمان بی تو
نزهت این چمن از نکهت انفاس تو بود
زرد شد سبزی احساس بهاران بی تو
سالروز رحلت...
با خاکیان نشستن و از ناله سوختن
با خاکیان نشستن و از ناله سوختن
با عرشیان خلوت بالا گریستن
خاکم به سر ز داغ تو، این باورم نبود
بر شانه سرنهادن و غم را گریستن
سالروز رحلت...
شکست دست اجل، شاخ سبز دانایی
زمان به زانوی غم سر نهاد زین ماتم
زمین ز سینه برون، داغش آشکار افتاد
شکست دست اجل، شاخ سبز دانایی
درخت خرم دانش، ز برگ و بار افتاد
سالروز...
جهان به سوگ نشست و زمانه زار افتاد
قلندران قدر را ز موج خیز قضا
به غرقه گاه فنا عاقبت گذار افتاد
از این مصیبت سنگین، خمید قامت غم
جهان به سوگ نشست و زمانه زار افتاد
سالروز...
ماییم و بی حضور تو شبها گریستن
ماییم و بی حضور تو شبها گریستن
شبها ز سوز داغ تو تنها گریستن
چون شمع از گداز جگرسوز درد و داغ
آتش به سر نهادن و شب را گریستن
سالروز رحلت...
گروه بندی
تازه های پیامک
ویژه نامه ها
بیشترین بازدید هفته
عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه...
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
از عرش صدای ربنا می آید
آوای خوش خدا خدا می آید
فریاد که درهای بهشت باز...
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...