در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند

در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند وقت کرم تو فقرا فرق ندارند خواندی تو دگر بار به کویت همگان را هرکس که به سرمایه‌ی خود دیده زیان را

ای امیر عرفه روح مناجات تویی

ای امیر عرفه روح مناجات تویی مشعر و سعی و صفا مروه و میقات تویی ای امیر عرفه حالِ مناجات بده بر گدای حرمت وقت ملاقات بده

امروز به کوی تو گرفتار زیاد است

امروز به کوی تو گرفتار زیاد است مثل من شرمنده گنهکار زیاد است اما کرم توست که بسیار زیاد است بخشندگی‌ات حضرت ستار زیاد است

حالم از حال دعای عرفه بخشیدی

کرمت هیچ مرا فرصت گفتار نداد هرچه می خواستم ای دوست، عطایم کردی حالم از حال دعای عرفه بخشیدی با چنین حال تو راهی منایم کردی

دل ما را به سوی خویش کشیدی یا رب

دل ما را به سوی خویش کشیدی یا رب باز از پنجه‌ی این نفس رهایم کردی تا نیارم به سوی هیچ کسی روی نیاز بر در رحمت و امید گدایم کردی

عرفه آمده و باز صدایم کردی

عرفه آمده و باز صدایم کردی میهمان حرمِ  جود و سخایم کردی فرصت دیگری آمد که مرا عفو کنی تا ببخشی گنهم را تو صدایم کردی

ای امیر عرفه دست من و دامانت

ای امیر عرفه دست من و دامانت جان به قربان تو و گردش آن چشمانت ای امیر عرفه ذکر لبت را قربان حال پر سوز و غم نیمه شبت را قربان

عصر روز عرفه کرب و بلا می‌‎خواهم

بندگی در کنفِ کرب و بلا می‌‎خواهم شور و شین و شعفِ کرب و بلا می‌‎خواهم من که جامانده ام از رحمت ماه رمضان عصر روز عرفه کرب و بلا می‌‎خواهم

امشب بخوانم ذات پاکِ کبریا را

امشب بخوانم ذات پاکِ کبریا را یارب ببخشا این گدای بی نوا را تو خواندی و من آمدم برداری از من سنگینیِ بارِ معاصیُّ و خطا را

باز آمده‌ام توبه کنم من ز گناهم

باز آمده‌ام توبه کنم من ز گناهم گویم دلم از جرم و خطا باز جدا شد با دست تهی آمده ام توشه بگیرم هنگام گره وا شدن از کار گدا شد