بیا ای از ظهورت یک جهان شور

بیا ای از ظهورت یک جهان شور تجلّی کن اَلا ای سرّ مستور صدای دلربایت چون برآید کند آن صوت، کار نفخه ی صور

گمان کنم که زمانش رسیده برگردی

گمان کنم که زمانش رسیده برگردی به ساحت شب قدر ای سپیده برگردی هزار بیت فرج نذر می کنم شاید به دفتر غزلم ای قصیده برگردی

من ز داغ غم هجران رخت می‌سوزم

چه کنم آرزوی وصل تو از سر نرود بنده جز خانه ی مولا در دیگر نرود من ز داغ غم هجران رخت می‌سوزم آتش عشق تو از این دل مضطر نرود

سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا

لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا وسعتت در دل این ظرف نشد، جا ماندیم تشنه از حسرت رویت لب دریا ماندیم

دعا کنید که بار دگر بهار بیاید

جهان ز روی محمد بهار بود، خدا را دعا کنید که بار دگر بهار بیاید دعا کنید که بر انتقام خون شهیدان عزیز فاطمه با چشم اشکبار بیاید

خدا کند که سحر بعد شام تار بیاید

خدا کند که سحر بعد شام تار بیاید دعا کنید که روز ظهور یار بیاید چو نخل خشک بگیرید دست خویش به بالا دعا کنید که نخل دعا به بار بیاید

ای مصلح حقیقی عالم بیا بیا

ای مصلح حقیقی عالم بیا بیا وی منجی همیشه ی عالم بیا بیا بی روی تو نشاط، هم از ما گرفته رو عالم شده است خیمه ی ماتم بیا بیا

ای گمشده ی مردم عالم به کجایی

ای گمشده ی مردم عالم به کجایی هر جمعه که آید به امیدم که بیایی دانم که تو از منتظرانت گله داری سوگند به اشکی که تو از نافله داری

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

زمین پُر از گل و عطر گلاب خواهد شد

تمام خانه پر از آفتاب خواهد شد دوباره برف و یخ کوچه، آب خواهد شد شکوفه ها به چمن، دسته دسته خواهد رست زمین پُر از گل و عطر گلاب خواهد شد ...