شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی

شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی بیا ببین در این جهان امام خوب و مهربان اسیر فتنه ی زمان بشر شد و نیامدی

باید از حضرت حق اذن ظهورت برسد

چون تو که منجی موعود جهانی به ابد ناجی از ظلم و رهاینده ز بیدادی نیست بی تو ای حجت حق نعمت رحمانی کو چون تو ای جان جهان لطف خدادادی نیست ...

مهر رخشنده من کی برسد وقت طلوع

مهر رخشنده من کی برسد وقت طلوع کی رسد نوبت صبح سحرت مهدی جان تا که هر جا سخن از آمدنت را گویند رسد از کوی و خیابان خبرت مهدی جان گل نرگس...

تا نیایی به جهان بی تو که آزادی نیست

تا نیایی به جهان بی تو که آزادی نیست هر کجا روی زمین بی تو که آبادی نیست هر کجا پر شده از فتنه دجال زمان مهر و احسان به کجا رخصت فریادی نیست

تا نیایی نرسد عدل و عدالت به جهان

تا نیایی نرسد عدل و عدالت به جهان در ادا کردن حق چون تو که استادی نیست تویی آن گوهر یکدانه که در ملک وجود واسط رحمت حق مثل تو همزادی نیست

یوسف گمشده ام منتظرم بر ره تو

یوسف گمشده ام منتظرم بر ره تو می نشینم همه بر رهگذرت مهدی جان کی شود تا که به پایان رسد این شام فراق رسد این عاشق مجنون به برت مهدی جان

در دلم غیر وصال تو تمنایی نیست

تا رسد از تو جوابی مگرم هشیارم همه دم منتظر نامه و پیغامم من در دلم غیر وصال تو تمنایی نیست عاشق بودن خود با تو سرانجامم من

شده ام در پی تو در به درت مهدی جان

شده ام در پی تو در به درت مهدی جان کی رسد بر من مسکین گذرت مهدی جان کی شود تا که عیان بر سر راهم گذری بر نگاهم که بیفتد نظرت مهدی جان

منتظر بر ره تو در همه ایامم من

منتظر بر ره تو در همه ایامم من مترصد همه دم بر لبه بامم من چشم به ره دارم و دیدار تو را میجویم بی تو هر لحظه که بی راحت و آرامم من

نرود از دل من خاطر تو یک لحظه

نرود از دل من خاطر تو یک لحظه در هوای رخ تو یار گل اندامم من عاشق لحظه دیدار توام رخ بنما بی تو و وصل تو بی غایت و فرجامم من