مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربت خرابه را برای عمه به جای نهادی. شهادت تو قلب ها را می گدازد و اشک ها را فرو می...

رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و غربت کوچه های شام! با پدر درددل کن تا سینه کوچکت قدری از آن همه اندوه آسوده شود که امشب تو عزیزترین...

رقیه صبور! کاش می دانستی کمر خمیده زینب، بار مصیبت نوگل سه ساله را تاب ندارد و سینه پر دردش، با فقدان امانتِ برادر، از همیشه داغدارتر خواهد شد.

یا رب امشب چه شبی است؟ در و دیوار خرابه، میزبان گران قدرترین آدمیان شده و گیسوان رقیه به خواب نوازش پدرانه رفته است!

سلام بر نوگل حسین، بر رقیه شهید که امشب در گوشه ای از غربت خرابه، میزبان نگاه مهربان پدر شد. شهادت جان کاهش را بر آنان که سینه ای گداخته از غم...

رقیه امشب با سر بریده پدر، از غریب نوازی کوفیان خواهد گفت و میهمان نوازی شامیان که گوشه خرابه را منزل گاه عترت رسول الله کردند.

امشب لب های خیزران خورده حسین علیه السلام ، میهمان بوسه های رقیه شد و پیشانی سنگ خورده اش، لابه لای دستان مجروح دخترکش مرهم یافت.

شهادت جان گداز دختر سه ساله حسین، بانوی کوچک قافله اسارت را بر عاشقان و سوگواران حسینی تسلیت می گوییم.

رقیه سه ساله، بزرگی را از پدر به ارث برد و پرچم عاشورا را به دوش کشید؛ با همان شانه های ظریف و تازیانه خورده اش. شهادت او در امتداد نهضت بیدارگرانه...

امشب شب وداع رقیه علیها السلام با زینب علیها السلام است؛ او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و گرمای دستان او را احساس می کند.