گویند شخصی در راه به نابینایی برخورد. وی در عوض آنکه دست او را بگیرد، هوس کرد سر به سر او بگذارد. جلو آمد و گفت: «ای مرد کور! آیا نشنیده‌ای که...

از بزرگی پرسیدند: کدام کس اندوهش بیشتر است؟ گفت: هر که را بدخویی زیاده است!

گویند جوانی نورسیده با پیری دنیادیده در راهی هم‌سفر شد. پیر در جلو حرکت می‌کرد و جوان مانند سایه‌ای به دنبال او می‌رفت. در بین راه به منطقه‌ای...

آورده‌اند که یکی از خلفا با خواص خود سخن می‌گفت. او گفت: شش چیز نشان جهل و نادانی است: اول آنکه به اندک چیزی خشمگین می‌شود. دوم آنکه سخنی می‌گوید...

از حکیمی پرسیدند: بلایی که بر گرفتار و مبتلای آن دلسوزی نکنند می‌شناسی؟ گفت: آری تکبّر.

از حکیمی پرسیدند: نعمتی که بر صاحبش حسد نبرند می‌شناسی؟ گفت: آری آن نعمت تواضع است.

روزی بهلول را در گورستان دیدند که روی قبر نشسته با مردگان، از گذشته صحبت می‌کند. گفتند: تو زنده‌ای چرا با مردگان معاشر شده‌ای؟ جواب داد: با کسانی...

از حکیمی پرسیدند: بزرگ‌ترین عیب کدام است؟ گفت: آنکه شخص عیب خویش را نشناسد!

بوذرجمهر را پرسیدند: کدام سطان بهتر است؟ گفت: آن‌که پاکان از وی ایمن باشند و گناهکاران از وی بترسند.

از بخیلی پرسیدند: شجاع‌ترین مردم کیست؟ گفت: آن کس که آواز جمعی به گوشش برسد که نان او را می‌خورند و زَهره‌اش آب نشود.