0
مسیر جاری :
گوش‌های تزار تراژان داستان

گوش‌های تزار تراژان

مدت‌ها پیش تزاری بود كه او را تراژان می‌نامیدند. این تزار امپراتوری پرنعمت و پهناوری داشت، بر سپاهی بزرگ و نیرومند فرمان می‌راند و در كاخی پرشكوه زندگی می‌كرد؛ لیكن با وجود آن همه ناز و نعمت و قدرت و دولت...
خروس بر تخت تزار داستان

خروس بر تخت تزار

سالها پیش در دهكده‌ی كوچك دور افتاده‌ای پیرمردی با زن پیر خود زندگی می‌كرد. پیرمرد خروسی داشت و پیرزن مرغی كه هر روز تخم می‌گذاشت.
مردی كه از جهان دیگر برگشته بود داستان

مردی كه از جهان دیگر برگشته بود

یكی از روزهای گرم تابستان بود. تركی با زنش از پگاه تا نیمروز در كشتزار ذرت خود كار كرده بود. كمر هر دو، كه در زیر بار كار خم شده بود، درد می‌كرد. عرق از سر و رویشان بر زمین خشك می‌چكید و هوا در برابر دیدگان...
هركه گول بزند گول می‌خورد داستان

هركه گول بزند گول می‌خورد

بانو و آقای «كُندرفتار» در جزیره‌ی زیبایی، میان آب‌های تند و زرین رود زرد، خانه داشتند. خانه را چنان ساخته و مرتب كرده بودند كه در آن از هر حیث در آسایش بودند. خانه نه از لحاظ خزه‌ی‌‌تر و چسبناك كه می‌بایست...
ختمی ارغوانی داستان

ختمی ارغوانی

وقتی، در پایتخت چین زنی زندگی می‌كرد كه نظركرده و مورد لطف بودا بود. دست به هر كاری می‌زد توفیق می‌یافت. خانه‌اش پاكیزه‌ترین و آرام‌ترین خانه‌های شهر بود. كودكانش بیمار نمی‌شدند و شوهرش به محض فراغت یافتن...
سه نادانی داستان

سه نادانی

در یكی از بخش‌های دورافتاده‌ی كشور چین، در دل یكی از جنگل‌های اسرارآمیز، كه پرستشگاهی از سنگ‌های خارا، آراسته به تندیس‌هایی غول آسا، در میان درختان سر به فلك كشیده‌ی آن نهان شده بود، پرنده‌ی زیبا پر و...
یاران یكدل داستان

یاران یكدل

در سرزمین برف‌ها، در یكی از دره‌های خلوت و سنگلاخ دامنه‌ی هیمالیا، مردی پاك دل و خردمند به سر می‌برد. او «لاما» یكی از راهبان بودایی بود. لاما مردی سال خورده و دنیادیده و سرد و گرم روزگار چشیده و دانشمند...
پیمان دوستی داستان

پیمان دوستی

موشی یكه و تنها در سوراخ تخته سنگی به سر می‌برد. آن سوراخ، هم خانه و نشیمن او بود و هم انبار آذوقه‌ی او. چون از گردش و تكاپو برای به دست آوردن طعمه و دانه به لانه‌ی خویش بازمی گشت و چشمش به مدخل آن می‌افتاد،...
ساكراشاه داستان

ساكراشاه

در روزگاران پیشین، شاهی بود بسیار خوش خوی و مهربان كه او را «ساكرا» می‌خواندند. ساكرا نام یكی از مظاهر بی‌شمار بودا در روی زمین است. ملت چندان مهربانی و مروت و فتوت از آن شاه دیده بود كه لقب ساكرا به وی...
برگزیده داستان

برگزیده

روزی پرندگان بر قله‌ی كوهی گرد آمدند و انجمن كردند. در آن انجمن از هر نوع پرنده، از عقاب تیزپر بلند پرواز تا بلبل خاكستری رنگ خوش آواز، دیده می‌شد و بال و پر گونه‌گون آنان در كنار هم چنان آمیختگی شگرف...