0
مسیر جاری :
يک خاک ريز تا بهشت ادبیات دفاع مقدس

يک خاک ريز تا بهشت

بچه ها تشنه اند. دارند يکي يکي از دست مي روند. اين را شيخ حبيب گفت و بعد دستش را گذاشت بالاي چشمانش. نگاهي به خورشيد که مثل گلوله آتش وسط آسمان مي سوخت کرد و گفت: «بايد کاري کرد! حضرت عباس(ع) توي اين همه...
انتخاب هاي اسماني ادبیات دفاع مقدس

انتخاب هاي اسماني

-جنگ كه مي شود.يك عده مي روند جنگ،يك عده خط مقدم،يك عده پشت خط و يك عده در پناهگاه.يک عده هم جنگزده مي شوند.پدرم رفت جنگ، پدر بزرگ پيرم پشت خط رفته بود براي كمك رساني و ما جنگ زده ها آواره ي كوه و كمر...
بازهم درباره «دا» ادبیات دفاع مقدس

بازهم درباره «دا»

15:14 روز سي ويکم شهريور ماه 1359 فرودگاه هاي نظامي وبين المللي تبريز ، شيراز،تهران،همدان،دزفول واصفهان توسط عراقي ها بمبارن شد.روز اول مهرماه دشمن با 12 لشکر ،2500 تانک و نفر بر وتعداد زيادي خودرو ،قصرشيرين...
داخل زمين، پشت خط ادبیات دفاع مقدس

داخل زمين، پشت خط

(1) چند روزي مي‌شد كه خط ساكت و آرام بود. ظاهراً عراقي‌ها از اين كه ما عمليات تازه‌اي انجام نداده بوديم راضي و خوشحال بودند و نمي‌خواستند با كوچك‌ترين شليكي آرامش خط را به هم بزنند. بچه‌هاي گردان ما هم...
داستانك جنگي ادبیات دفاع مقدس

داستانك جنگي

پرسيدم: «پدربزرگ! مي‌گويند توى جنگ، فرماندهان بزرگى بودند كه سن خيلى كمى داشتند. شما خاطره‌اى از آنها داريد؟» لبخند زد و گفت: «بله! خيلى هم زياد بودند. آن موقع، نوجوان‌ها خيلى زود بزرگ شدند، مرد مي‌شدند،...
طنز و ادب پايداري ادبیات دفاع مقدس

طنز و ادب پايداري

آخرين شب پاييز، افراد گردان حلقه محاصره را شكستند و وارد شهر سوسنگرد شدند. شهر پراكنده زير آتش گلوله‌هاي توپخانه بود. گاه از چهارسوي شهر منوّر هوا مي‌رفت زير نور مهتاب تنها مي‌شد سايه رديف شده‌اي از خانه...
يک پله تا عمليات ادبیات دفاع مقدس

يک پله تا عمليات

در سال هاي جنگ، عقد اخوت حسابي دربين رزمنده ها رواج داشت و گاهي تعداد کساني که به يکباره برادر مي شدند بيشتراز ده نفر مي شد. شايد يکي ازمهم ترين علت هاي آن هم اين بود که هرلحظه ممکن بود يک نفر ازجمع...
خاطراتي از بيژن نوباوه ادبیات دفاع مقدس

خاطراتي از بيژن نوباوه

من هنوز خبرنگار نشده بودم و در تحريريه خبر كار مي‌كردم؛ [در آنجا] اخبار را مقابله مي‌كردم. خبر دو نسخه بود، وقتي گوينده خبر را مي‌خواند، من غلط ‌هايش را مي‌گرفتم و مي‌گفتم: غلط است، صبر كن. به اين [كار]،...
خاطرات سبز (2) ادبیات دفاع مقدس

خاطرات سبز (2)

رسم شده بود توي شيراز،علما و پيش نمازهاي معروف مي آمدند تشييع شهدا و حتي تلقين مي خواندند برايشان. بعد از عمليات بيت المقدس وفتح خرمشهرهم، شهيد آوردند شهروهمين مراسم بود .حاج آقا طوبايي،پيش نمازمسجد کوشک...
خاطرات سبز (1) ادبیات دفاع مقدس

خاطرات سبز (1)

آسمان جاي بالا وبلندي است،وسيع است، ابري که نباشد،آبي وقشنگ است.هرچند خدا همه جا هست،دست هاي دعامان را به سمت آسمان مي گيريم.دريا هم با همه عظمتش،رنگ آسمان را به خودش مي گيرد؛شايد به همين هاست که چيزهاي...