مسیر جاری :
رمزگشایی از حرکت نمادین انگشت در دعای (یا مَنْ اَرْجُوهُ)
تدریس خصوصی شیمی؛ راهی برای یادگیری بهتر و عمیقتر
متن کامل سوره انسان با خط درشت + صوت و ترجمه
نگاهی به دستاوردهای خون پاک شهدا در پرتو بیانات رهبری
بهترین خوشنویسان معاصر ایران
هزینه راه اندازی کلینیک کاشت مو چه قدر است؟
تفریحات شبانه در وان ترکیه
ماههای حرام: فلسفه، تاریخچه و احکام
متن کامل حدیث کسا با خط درشت + صوت و ترجمه
چه کار کنیم در سن بلوغ جوش نزنیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان تهران
انتخاب هاي اسماني
-جنگ كه مي شود.يك عده مي روند جنگ،يك عده خط مقدم،يك عده پشت خط و يك عده در پناهگاه.يک عده هم جنگزده مي شوند.پدرم رفت جنگ، پدر بزرگ پيرم پشت خط رفته بود براي كمك رساني و ما جنگ زده ها آواره ي كوه و كمر...
بازهم درباره «دا»
15:14 روز سي ويکم شهريور ماه 1359 فرودگاه هاي نظامي وبين المللي تبريز ، شيراز،تهران،همدان،دزفول واصفهان توسط عراقي ها بمبارن شد.روز اول مهرماه دشمن با 12 لشکر ،2500 تانک و نفر بر وتعداد زيادي خودرو ،قصرشيرين...
داخل زمين، پشت خط
(1) چند روزي ميشد كه خط ساكت و آرام بود. ظاهراً عراقيها از اين كه ما عمليات تازهاي انجام نداده بوديم راضي و خوشحال بودند و نميخواستند با كوچكترين شليكي آرامش خط را به هم بزنند. بچههاي گردان ما هم...
داستانك جنگي
پرسيدم: «پدربزرگ! ميگويند توى جنگ، فرماندهان بزرگى بودند كه سن خيلى كمى داشتند. شما خاطرهاى از آنها داريد؟»
لبخند زد و گفت: «بله! خيلى هم زياد بودند. آن موقع، نوجوانها خيلى زود بزرگ شدند، مرد ميشدند،...
طنز و ادب پايداري
آخرين شب پاييز، افراد گردان حلقه محاصره را شكستند و وارد شهر سوسنگرد شدند. شهر پراكنده زير آتش گلولههاي توپخانه بود. گاه از چهارسوي شهر منوّر هوا ميرفت زير نور مهتاب تنها ميشد سايه رديف شدهاي از خانه...
يک پله تا عمليات
در سال هاي جنگ، عقد اخوت حسابي دربين رزمنده ها رواج داشت و گاهي تعداد کساني که به يکباره برادر مي شدند بيشتراز ده نفر مي شد.
شايد يکي ازمهم ترين علت هاي آن هم اين بود که هرلحظه ممکن بود يک نفر ازجمع...
خاطراتي از بيژن نوباوه
من هنوز خبرنگار نشده بودم و در تحريريه خبر كار ميكردم؛ [در آنجا] اخبار را مقابله ميكردم. خبر دو نسخه بود، وقتي گوينده خبر را ميخواند، من غلط هايش را ميگرفتم و ميگفتم: غلط است، صبر كن. به اين [كار]،...
خاطرات سبز (2)
رسم شده بود توي شيراز،علما و پيش نمازهاي معروف مي آمدند تشييع شهدا و حتي تلقين مي خواندند برايشان. بعد از عمليات بيت المقدس وفتح خرمشهرهم، شهيد آوردند شهروهمين مراسم بود .حاج آقا طوبايي،پيش نمازمسجد کوشک...
خاطرات سبز (1)
آسمان جاي بالا وبلندي است،وسيع است، ابري که نباشد،آبي وقشنگ است.هرچند خدا همه جا هست،دست هاي دعامان را به سمت آسمان مي گيريم.دريا هم با همه عظمتش،رنگ آسمان را به خودش مي گيرد؛شايد به همين هاست که چيزهاي...
خاطره اي از يک رزمنده
مادرم شناسنامه ام را ،چندسالي بعد ازتولدم گرفت.مامورثبت احوال هم، تاريخ تولد وتاريخ صدور شناسنامه ام را يکي نوشت.اين ماجرا روي همه اتفاق هاي زندگي من تأثيرگذاشت. بدترينش اين بود:وقتي به جبهه اعزام شدم،بيست...