مسیر جاری :
هزینه راه اندازی کلینیک کاشت مو چه قدر است؟
تفریحات شبانه در وان ترکیه
ماههای حرام: فلسفه، تاریخچه و احکام
متن کامل حدیث کسا با خط درشت + صوت و ترجمه
چه کار کنیم در سن بلوغ جوش نزنیم؟
چگونه در سفر کربلا بیشترین بهره مندی را ببریم؟
بهترین خوشنویسان تاریخ ایران
نکات ضروری برای سفر به نجف در ایام شلوغی
خرید بلیط استانبول به تهران پای پرواز
دعای عهد صوتی استاد فرهمند (متن حرز امام جواد برای ازدواج+رفع چشم زخم)
نحوه خواندن نماز والدین
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
خاطرات شهيد برونسي به نقل ازديگران
هنوزعمليات،درست وحسابي شروع نشده بود که کارگره خورد. گردان ما زمين گير شد وحال وهواي بچه ها،حال وهواي ديگري. تا حالا اين طوري وضعي برام سابقه نداشت. نمي دانم چه شان شده بود که حرف شنوي نداشتند؛همان بچه...
نماز در جبههها
ساختمان سپاه سوسنگرد، قبل از عمليات آزادسازي بستان، مقر گردانهاي اعزامي از كرمان شده بود يك روز در نمازخانه سپاه نمازجماعت ميخوانديم. به ركوع كه رفتيم، گلوله توپ كنار نمازخانه به زمين آمد و منفجر شد....
روشنتراز برف
سرما تا ريشهى استخوانهايم نفوذ ميكرد. دستهايم يخ زده بود.نميتوانستم اسلحه را در دست بگيرم. برف ميباريد. تا چشم كار ميكرد همه جا سفيدپوش بود. كوههاي بلند اطراف مريوان باعظمتترازقبل به نظر ميرسيد....
گوني را بگذاراين طرف
علاقه زيادي به درس خواندن داشت. درسش خيلي خوب بود.چند روز قبل از امتحان، مرخصي ميگرفت و از جبهه ميآمد. يك صندلي ميگذاشت زير درخت نارنگي وسط حياط.آن چند روزحسابي درس ميخواند و با نمرههاي خوب قبول ميشد....
شب هجران
ماه در کمرکش مشرق خودنمايي مي کرد و شاهد فرو رفتن آرام آرام خورشيد، در پشت کوه هاي سر به فلک کشيده ي مغرب بود، اما آسمان هنوز روشن بود و مملو از ابرهاي سپيد پنبه اي که حرير نرم خود را بر سر و کول شهر مي...
خاطرات جانباز گلعلي بابايي
در يگان هاي پياده کوچکترين واحد نظامي و رزمي«دسته» است. دسته يک، يکي از دسته هاي گروهان يکم از گردان حمزه از لشگر 27 محمدرسول الله(ص) بود که در عمليات والفجر8 در جاده ام القصر در عمق 17کيلومتري جبهه دشمن...
عکست انگار لحظه اي خنديد...
پدرت بي صدا صدايم زد، پدرم گفت:روسپيد شدي عکست انگار لحظه اي خنديد، بعد ناگاه ناپديد شدي هشت سالِ سپيد آمد و رفت، موي من رنگ موي مادر شد
هشت سالِ سپيد من بودم، تو ولي قاب عکس عيد شدي ...
پدرنبود
عاقد دوباره گفت: وکيلم؟... پدر نبود اي کاش در جهان ره و رسم سفرنبود گفتند:رفته گل...نه گلي گم...دلش گرفت
يعني که از اجازه بابا خبر نبود هجده بهار منتظرش بود و برنگشت ...
از درد تا بي دردي
پيرزن به ضريح خيره شده بود و من با نگاهم ، قطره هايي را دنبال مي کردم که پشت سر هم مي آمدند و بعد توي عمق چروک هاي صورتش ناپديد مي شدند.... آن قدر غرق ديدن بودم که ديگر، اصراري به شنيدن ناله ها و حرف هايش...
پرواز کبوترها
نگاهت کردم. نگاهت پر از راز بود. پرسيدم: «سفر درازي بود؟» لبخندي زدي: «چه مي شه کرد.»گفتم:«اونجا چه خبربود؟»گفتي:«سرشار از زندگي.»گفتم:«بچه ها چه طورند؟» به فکر رفتي وبعدگفتي:« امشب شب چهارشنبه است وهمه...