0
مسیر جاری :
دور نشي كارت دارم ادبیات دفاع مقدس

دور نشي كارت دارم

تو اوج درگيري با دشمن در ارتفاعات قلاويزان، جايي كه تا سه مرحله عراقي‌ها را عقب زده بوديم، در اوج گرما، با انفجار خمپاره‌ها و شليك گلوله‌ها، دوربين به دست راه افتادم تا روحيه‌بخش دل پاك بچه‌ها باشم. به...
خواب ديدم منافقين را نفرين مي‌كنم ادبیات دفاع مقدس

خواب ديدم منافقين را نفرين مي‌كنم

آقاميرزا از خدا خواسته بود كه پسرهايش عالمِ دين بشوند و مردم را از اين سرگرداني و بيماري‌هاي روحي كه به آن مبتلايند، نجات دهند. خدا شش پسر به او داده بود و حالا يكي‌يكي مشتاقانه درس طلبگي را شروع مي‌كردند....
همه ي شهدا تهراني نبودند ادبیات دفاع مقدس

همه ي شهدا تهراني نبودند

در خلال گفت‌وگو، گزارشي هم پخش شد و گزارشگر با جوانان كشور مصاحبه كرد كه ببيند چهره‌هايي مثل چمران و آويني و همّت را مي‌شناسند كه اغلب‌شان جز نام چيزي در مورد اين عزيزان نمي‌دانستند. اين در حالي بود كه...
كنار نامش نوشت «شهيد» و رفت ادبیات دفاع مقدس

كنار نامش نوشت «شهيد» و رفت

خداحافظي نكرد. فكر مي‌كرد نقشه‌اش را عملي كرده و كسي متوجه رفتنش به جبهه نشده است، ولي بيچاره مادر كه شب گذشته خواب شهادت پسرش را ديده بود. آن روز بيشتر او را بوسيد و تا آخرين لحظه او را نگريست و با چشمان...
فقط يک دم نگاهم کن ادبیات دفاع مقدس

فقط يک دم نگاهم کن

دگر بنما فراموشم مکش هرگز به آغوشم بگو باتونمي جوشم به توآبي نمي نوشم کفن برتو نمي پوشم به منکر بي گواهم کن فقط يک دم نگاهم کن بگير ازمن اميدم را توياران شهيدم را رفيقان جديدم را نخر آنچه خريدم...
راز لبخند علي ادبیات دفاع مقدس

راز لبخند علي

تابستان سال 1364 بود.ازآمدنم به تيپ امام حسن (ع) بيش از هشت ماه مي گذشت . بواسطه حشر و نشري که با نيروهاي اطلاعات عمليات داشتم شديداً به آنان دلبستگي خاصي پيدا کرده بودم .بگونه اي که وقتي در محور،انجام...
دكتر تخريب چي ادبیات دفاع مقدس

دكتر تخريب چي

برادر دلاور بسيجي شهيد دكتر حسين پور فرمانده گروه تخريب تيپ 15 امام حسن مجتبي(ع) مهرماه امسال وقتي تو بيمارستان خاتم الانبيا (ص) تهران، خسرو محمد رضايي را ديدم باز هم به ياد علي حسين پور افتادم. يادش...
مثنوي عشق ادبیات دفاع مقدس

مثنوي عشق

هاي همت ياران كجاست؟ راه ما اينك به سوي كربلاست اي جوانان، همدل و همسو شويد با هجوم خصم، رويا رو شويد در بسيج عاشقي همت خوش است گاه عشق و وادي حيرت خوش است من اميدم نور ايمان شماست يارتان دستان پر مهر...
توفيق ادبیات دفاع مقدس

توفيق

ميگن پدري مي خواست پسرش رو تنبيه كنه بچه از دست بابا فرار مي كنه. در مسجد باز بوده و پسر از ترس پدر به مسجد پناه مي بره. باباش مياد جلوي در مسجد واميسته و ميگه ذليل مرده بعد از چهل سال پاي منو به مسجد...
آزمون كربلا ادبیات دفاع مقدس

آزمون كربلا

بغضي سخت گلويمان را مي فشرد و غمي سنگين بر دل و جانمان چنگ مي انداخت. آري چه سخت است در جوار حرم بودن و داشتن عقده زيارت در دل. چه جانكاه است فرو خوردن غم در ماه عزاي خون خدا و خودداري از هر آنچه كه علي...