0
مسیر جاری :
سجده کن بر خاک پاک شلمچه ادبیات دفاع مقدس

سجده کن بر خاک پاک شلمچه

در اولين روز اسفند ماه سال 74، توفيق نصيبمان شد تا به همراه عده اي از خواهران بسيحي و مادران شهدا به زيات شهيدان در مناطق جنگي جنوب نائل شويم. شب بود. به خرمشهر رسيديم و در يکي از پايگاه هاي بسيج ساکن...
يک قدم تا مرگ ادبیات دفاع مقدس

يک قدم تا مرگ

ساعت 30/12 دقيقه روز پنج شنبه داخل آسايشگاه مشغول خوردن غذا بوديم . لقمه اول نه لقمه ي دوم تو دهانم بود که فرمانده وارد شد و گفت: -کليه نيروها سريعا آماده و در بيرون آسايشگاه به خط بايستند. به محض شنيدن...
باخاطرات دفاع مقدس ادبیات دفاع مقدس

باخاطرات دفاع مقدس

سپيده دمان وقتي آتش عمليات فرو نشسته بود، نخستين آمبولانس، در حياط بيمارستان دزفول توقف کرد. پيرمرد ازساعت ها قبل خودش را آماده کرده بود. به طرف آمبولانس دويد. رزمنده هاي جوان هم دويدند. پيرمرد گفت:...
حسين ديروز شفيع فردا ادبیات دفاع مقدس

حسين ديروز شفيع فردا

تهران هميشه برايم بوي دود داشت و خستگي ترافيک. اما اين بار که براي ديدن دوستان رفتيم، روزيمان خيلي زياد بود. خانه دو شهيد هم رفتيم. براي اولين بار حس کرديم که تهران رفتن مزه ي محبت دارد و بوي دوستي. ساعت...
روز شمار تیرماه ادبیات دفاع مقدس

روز شمار تیرماه

کم نبودند برادران عراقي خصوصاًکردهايي که از شر رژيم عراق به ايران پناه مي آوردند و کم نبودند مجاهدين عراقي که وطنشان دينشان بود و عليه عراق جنگيدند. امروز27 تن از مسلمانان عراق که اهل شهرهاي کرکوک و سليمانيه...
نذر دستان حضرت عباس ادبیات دفاع مقدس

نذر دستان حضرت عباس

در اولين روزهاي زندگي اش، بيماري سختي به سراغش آمده بودوخانواده اش براي شفاي فرزند دلبندشان، دست او را نذر حضرت ابوالفضل(ع) کردند. همزمان با اوج گيري انقلاب اسلامي ، قدرت الله در سال دوم راهنمايي تحصيل...
عبور از پيکرهاي آسماني ادبیات دفاع مقدس

عبور از پيکرهاي آسماني

اشاره: حميد چاوشي درعمليات هاي بستان، فتح المبين، بيت المقدس، محرم، والفجر هشت، چهار و يک، بدر و کربلاي چهار و پنج حضور فعال داشت. ابتداي جنگ سال 59 کلاس اول نظري بود. به خاطر سن کمش قبول نمي کردند اعزامش...
بوي عطر ياس مي داد ادبیات دفاع مقدس

بوي عطر ياس مي داد

حوالي ظهر بود، گرما بيداد مي کرد، دشمن که از ارتفاعات قلاويزان تارانده شده بود با تمام قوا سعي در باز پس گيري ارتفاعات داشت. نور آفتاب به سود آنها بود. رزمنده ها که تمام شب مشغول عمليات بودند که دراين...
هيچ کس مرا نبوسيد حتي دوستانم! ادبیات دفاع مقدس

هيچ کس مرا نبوسيد حتي دوستانم!

از کوه که سرازير شدم، بعضي ها وسط راه توي سراشيبي زانو مي زدند و هق مي زدند و بالا مي آوردند. هنوزمن سرپا بودم. خودم را نزديک تويوتا رساندم، ولي وقتي دست بردم تا برم بالا يادم آمد که سيد صادق نيست. رفتم...
خوش خوابي در سنگر نگهباني ادبیات دفاع مقدس

خوش خوابي در سنگر نگهباني

کردستان، ارتفاع هزار قله. روي تپه هاي مقابل، پايگاه داشتيم. من هم مسئول يک پايگاه بودم. نيروي کم سن و سالي داشتيم که به خاطر سن کم و بد خوابي، بيشتر اوقات نزديک صبح و مي گذاشتمش نگهباني تا از طرفي هوا...