0
مسیر جاری :
ش مثل شيميايي، ش مثل شرف ادبیات دفاع مقدس

ش مثل شيميايي، ش مثل شرف

به مناسبت بيست و سومين سالگرد عمليات غرور آفرين كربلاي 5 و به ياد تمام آناني كه از اين خير عظيم سهم داشتند. اضطراب سردي ته دلم منفجر شد. گوش هايم را تيز كردم. اسمش را چند بار بين حرف هاي عزيز شنيدم....
با چنگ و دندان مقابل همه دنيا ادبیات دفاع مقدس

با چنگ و دندان مقابل همه دنيا

جاده شلمچه كه افتاد دست ايراني ها همه در تصورشان پل نو را هم در تصرف خودمان مي ديدند و خب براي عراقي ها اين يعني «محمره» فاتحه. فرماندهان عراقي پشت بي سيم گريه مي كردند و تقاضاي كمك مي كردند. اما كار از...
شيميايي مش رجب! ادبیات دفاع مقدس

شيميايي مش رجب!

- ماسک رو هيچ وقت از خودتون جدا نکنيد، بوي سبزي تازه، سير... تا به مشام تون خورد...فقط چند ثانيه فرصت داريد ماسک ضد شيميايي رو بزنيد، اول در پوش فيلتر ماسک رو برداريد، و گرنه... توي گردان هيچ کس مثل مش...
انتقام! انتقام! ادبیات دفاع مقدس

انتقام! انتقام!

تعصب و خشم وجود صادق را پر کرد و خون توي صورتش دويد، با تحکم گفت:«بچه هاي گردان فجر از گردان کميل، کتک بخوره!» زير بغل حسن مايلر را گرفت وتلوتلو او را کشيد داخل آسايشگاه گردان و هوار کشيد: « آهاي ايهاالناس...
25درصد باقي‌مانده ادبیات دفاع مقدس

25درصد باقي‌مانده

نگاهي به زندگي و پيكار شيد حسين لشكري، اولين اسير و آخرين آزاده ايراني - زود بيا، من و علي‌اكبر را به دزفول ببر، خيلي دلتنگ مي‌شيم! - اگه خدا بخواد، پانزده روز ديگه.
يك جان به خدا بدهكاريم ادبیات دفاع مقدس

يك جان به خدا بدهكاريم

حالا نمي‌دانم. شايد دارم اشتباه مي‌كنم؛ ولي حس من اين را مي‌گويد كه انگشت‌هايت توي پوتين آزاد آزادند. پوتين برايت خيلي گشاد است. اندازه پايت را نداشتند. مجبوري بندها را محكم‌تر از معمول ببندي تا پوتين...
ايرانيِ گيلاني ادبیات دفاع مقدس

ايرانيِ گيلاني

هفت- هشت تا مجروح بوديم در يك اتاق بزرگ. از هر مليتي! اصفهاني، لر، آذري، شيرازي، كرد و بلوچ! از هركدام‌مان صدايي بلند مي‌شد: اصفهاني ناله مي‌كرد، لره با ياحسين(ع) گفتن سعي مي‌كرد دردش را ساكت كند، بلوچه...
شرمنده‌ام، آن‌شب نام خود را ننوشتم ادبیات دفاع مقدس

شرمنده‌ام، آن‌شب نام خود را ننوشتم

فاصله پنج‌كيلومتري روستاي‌مان تا مدرسه را هر روز بايد مي‌رفتيم و برمي‌گشتيم. نه با ماشين، نه با دوچرخه كه با پاي پياده. اين، ما را در سن كم و نوجواني، آبديده و پرتحمل كرده بود؛ ميان برف و باران، هواي گرم...
غذا هم نتيجه جنگ را رقم مي‌زند! ادبیات دفاع مقدس

غذا هم نتيجه جنگ را رقم مي‌زند!

مسجد محل، نذري مي‌داد. يك بار گرفته بود، ديدم دوباره صف ايستاد و گرفت. كسي كه غذا مي‌داد گفت: مگر غذا نگرفتي؟ اگر گرفتي برو بذار بقيه بگيرن. گفت: اي بابا، حاجي من كجا غذا گرفتم؟ نوكرتم، غذا رو بده برم....
پنج نظم پايداري ادبیات دفاع مقدس

پنج نظم پايداري

علي داوودي را پيش از كتاب «مردگان بسيارند» بيشتر با غزل‌هاي شورانگيزش مي‌شناختيم. اما گويا ناگفته‌هايي در غزل دارد كه بايد سپيد و بي‌تكلّف بيان كند. سروده‌هاي داوودي سرشار از مضمون‌هاي بديع‌اند و بيشتر...