مسیر جاری :
سیر تاریخی خوشنویسی ایرانی
سیر تاریخی خوشنویسی عثمانی
از محبت تا معرفت: سفری در دنیای معنویت
نگاهی به بهترین هتل شیراز از دید کاربران
نقش ادبیات دینی در خوشنویسی
اولین قرآن به خط نستعلیق
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
نحوه خواندن نماز والدین
چهار زن برگزیده عالم
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
مهم ترین خواص هویج سیاه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
از عشق دوست بين که چه آمد به روي من
از عشق دوست بين که چه آمد به روي من شاعر : خاقاني کز غم مرا بکشت و نيازرد موي من از عشق دوست بين که چه آمد به روي من کز عشق روي او چه غم آمد به روي من از عشق يار روي...
ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من
ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من شاعر : خاقاني گر نگه کردي به سوي من نبودي سوي من ترک سن سن گوي توسن خوي سوسن بوي من پشت پاي خويش بيند تا نبيند روي من من بخايم پشت...
آب و سنگم داد بر باد آتش سوداي من
آب و سنگم داد بر باد آتش سوداي من شاعر : خاقاني از پري روئي مسلسل شد دل شيداي من آب و سنگم داد بر باد آتش سوداي من کسمان ترسم به درد يارب و ياراي من نيستم يارا که يارا...
دلم دردمند است باري برافکن
دلم دردمند است باري برافکن شاعر : خاقاني بر افکندهي خود نظر بهتر افکن دلم دردمند است باري برافکن دلت سنگ شد سنگ بر لشکر افکن مينديش اگر صبر من لشکري شد ز دمهاي سردم...
رخش حسن اي جان شگرفي را به ميدان درفکن
رخش حسن اي جان شگرفي را به ميدان درفکن شاعر : خاقاني گوي کن سرها و گوها را به چوگان درفکن رخش حسن اي جان شگرفي را به ميدان درفکن زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن عشق...
دلا با عشق پيمان تازه گردان
دلا با عشق پيمان تازه گردان شاعر : خاقاني برات عشق بر جان تازه گردان دلا با عشق پيمان تازه گردان چو ايمان گفتي ايمان تازه گردان به کفرش ز اول ايمان آر و آنگه سجود...
غصهي آسمان خورم دم نزنم، دريغ من
غصهي آسمان خورم دم نزنم، دريغ من شاعر : خاقاني در خم شست آسمان بسته منم، دريغ من غصهي آسمان خورم دم نزنم، دريغ من آتش دل برآورد دم زدنم، دريغ من چون دم سرد صبحدم کتش...
اي صبح مرا حديث آن مه کن
اي صبح مرا حديث آن مه کن شاعر : خاقاني اي باد، مرا ز زلفش آگه کن اي صبح مرا حديث آن مه کن بگشاي زبان، قصد آن مه کن اي قرصهي آفتاب پيش من از سبزهي جان مرا چراگه کن...
سوختم چون بوي برنايد ز من
سوختم چون بوي برنايد ز من شاعر : خاقاني وآتش غم روي ننمايد ز من سوختم چون بوي برنايد ز من عشق بازاري نيارايد ز من من ز عشق آراستم بازارها دل ز محنتها نياسايد ز من...
همه درد چشم تو شد هستي تو
همه درد چشم تو شد هستي تو شاعر : خاقاني شو از نيستي توتيايي طلب کن همه درد چشم تو شد هستي تو ز گنبد برون شو بقايي طلب کن چو در گنبدي همصف مردگاني جدا زين خدايان خدايي...