0
مسیر جاری :
اي دلبر ماهروي طناز عطار

اي دلبر ماهروي طناز

اي دلبر ماهروي طناز شاعر : عطار برقع ز جمال خود برانداز اي دلبر ماهروي طناز چون جام جهان نما کنم باز تا ديده ز پرتو جمالت در مجلس عاشقان جانباز ما زنده به بوي جام...
ساقي بشکن خمار جان را عطار

ساقي بشکن خمار جان را

ساقي بشکن خمار جان را شاعر : عطار درياب حيات جاودان را ساقي بشکن خمار جان را از دست مده مي مغان را کين يک دوسه روز عمر باقي است بفروش به جرعه‌اي جهان را وان دم...
ساقي سخن از مي مغان گفت عطار

ساقي سخن از مي مغان گفت

ساقي سخن از مي مغان گفت شاعر : عطار دل چون بشنيد ترک جان گفت ساقي سخن از مي مغان گفت از عشق به گوش عاشقان گفت يک جرعه مي و هزار معني با ما غم و شادي جهان گفت وز...
ما مست شراب جان فزاييم عطار

ما مست شراب جان فزاييم

ما مست شراب جان فزاييم شاعر : عطار سرخوش ز مي گره گشاييم ما مست شراب جان فزاييم ما طالب گنج کنجهاييم در کنج شرابخانه گنجي است زنهار گمان مبر که ماييم آنها که هواي...
دلي کايينه‌ي اسرار گردد عطار

دلي کايينه‌ي اسرار گردد

دلي کايينه‌ي اسرار گردد شاعر : عطار غلام خواجه‌ي احرار گردد دلي کايينه‌ي اسرار گردد دو عالم خلق برخوردار گردد تويي آن خواجه کز يک شاخ نعتت عدم آبستن اسرار گردد ...
زهي مه را رخت تنوير داده عطار

زهي مه را رخت تنوير داده

زهي مه را رخت تنوير داده شاعر : عطار به يکسو روز را شبگير داده زهي مه را رخت تنوير داده کمالت عقل را تشوير داده جمالت حسن را در بر گرفته شکر لعل لبت را شير داده ...
زهي خاک درت ترياک اعظم عطار

زهي خاک درت ترياک اعظم

زهي خاک درت ترياک اعظم شاعر : عطار طفيلي وجودت کل عالم زهي خاک درت ترياک اعظم به هاروني ميان دربسته محکم زهي موسي عمران بر در تو شده چوبک زنت عيسي مريم زهي دربان...
زهي روز قيامت روز بارت عطار

زهي روز قيامت روز بارت

زهي روز قيامت روز بارت شاعر : عطار خلايق سر به سر در انتظارت زهي روز قيامت روز بارت همه جان بر کف اندر زينهارت گنه کاران بر جان خورده زنهار نسوزاند سپند روزگارت ...
زهي سلطان دارالملک افلاک عطار

زهي سلطان دارالملک افلاک

زهي سلطان دارالملک افلاک شاعر : عطار زهي تخت تو عرش و تاج لولاک زهي سلطان دارالملک افلاک فلک از دست قدرت جامه زد چاک مجره زان پديد آمد که يک شب کشيدي از علي قوسي بر...
زهي از عرش اعلي بر گذشته عطار

زهي از عرش اعلي بر گذشته

زهي از عرش اعلي بر گذشته شاعر : عطار وز آنجا عرش بالا بر گذشته زهي از عرش اعلي بر گذشته به صد عالم از آنجا بر گذشته چه گويم من که از هر جا که گويم تو در بي جايي از...