0
مسیر جاری :
اي خوشا دل کاندر او از عشق تو جاني بود فخرالدین عراقی

اي خوشا دل کاندر او از عشق تو جاني بود

اي خوشا دل کاندر او از عشق تو جاني بود شاعر : فخرالدين عراقي شادماني جاني که او را چون تو جاناني بود اي خوشا دل کاندر او از عشق تو جاني بود مقبل آن کشور که او را چون تو...
تا کي از ما يار ما پنهان بود؟ فخرالدین عراقی

تا کي از ما يار ما پنهان بود؟

تا کي از ما يار ما پنهان بود؟ شاعر : فخرالدين عراقي چشم ما تا کي چنين گريان بود؟ تا کي از ما يار ما پنهان بود؟ محنت و درد دل و هجران بود؟ تا کي از وصلش نصيب بخت ما ...
با عشق قرار در نگنجد فخرالدین عراقی

با عشق قرار در نگنجد

با عشق قرار در نگنجد شاعر : فخرالدين عراقي جز ناله‌ي زار در نگنجد با عشق قرار در نگنجد با باده خمار در نگنجد با درد تو دردسر نباشد با ديده غبار در نگنجد من با تو...
با عشق عقل‌فرسا ديوانه‌اي چه سنجد؟ فخرالدین عراقی

با عشق عقل‌فرسا ديوانه‌اي چه سنجد؟

با عشق عقل‌فرسا ديوانه‌اي چه سنجد؟ شاعر : فخرالدين عراقي با شمع روي زيبا پروانه‌اي چه سنجد؟ با عشق عقل‌فرسا ديوانه‌اي چه سنجد؟ با تاب بند مويت ديوانه‌اي چه سنجد؟ پيش...
با شمع روي خوبان پروانه‌اي چه سنجد؟ فخرالدین عراقی

با شمع روي خوبان پروانه‌اي چه سنجد؟

با شمع روي خوبان پروانه‌اي چه سنجد؟ شاعر : فخرالدين عراقي با تاب موي جانان ديوانه‌اي چه سنجد؟ با شمع روي خوبان پروانه‌اي چه سنجد؟ تن خود چه قيمت آرد؟ويرانه‌اي چه سنجد؟ ...
بنماي به من رويت، يارات نمي‌افتد فخرالدین عراقی

بنماي به من رويت، يارات نمي‌افتد

بنماي به من رويت، يارات نمي‌افتد شاعر : فخرالدين عراقي آري چه توان کردن؟ با مات نمي‌افتد بنماي به من رويت، يارات نمي‌افتد با جور و جفا، باري، هم‌رات نمي‌افتد؟ گيرم که...
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد فخرالدین عراقی

هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد

هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد شاعر : فخرالدين عراقي باشد که چو روز آيد بروي گذرت افتد هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد آن کس که به اميدي بر خاک درت افتد زيبد که ز...
بي‌رخت جان در ميان نتوان نهاد فخرالدین عراقی

بي‌رخت جان در ميان نتوان نهاد

بي‌رخت جان در ميان نتوان نهاد شاعر : فخرالدين عراقي بي‌يقين پا بر گمان نتوان نهاد بي‌رخت جان در ميان نتوان نهاد بي‌کنارت در ميان نتوان نهاد جان ببايد داد و بستد بوسه‌اي...
بر من، اي دل، بند جان نتوان نهاد فخرالدین عراقی

بر من، اي دل، بند جان نتوان نهاد

بر من، اي دل، بند جان نتوان نهاد شاعر : فخرالدين عراقي شور در ديوانگان نتوان نهاد بر من، اي دل، بند جان نتوان نهاد شر و شوري در جهان نتوان نهاد هاي و هويي در فلک نتوان...
عشق شوقي در نهاد ما نهاد فخرالدین عراقی

عشق شوقي در نهاد ما نهاد

عشق شوقي در نهاد ما نهاد شاعر : فخرالدين عراقي جان ما را در کف غوغا نهاد عشق شوقي در نهاد ما نهاد در سرا و شهر ما چون پا نهاد فتنه‌اي انگيخت، شوري درفکند شور و غوغا...