0
مسیر جاری :
ساقي، ز شکر خنده شراب طرب انگيز فخرالدین عراقی

ساقي، ز شکر خنده شراب طرب انگيز

ساقي، ز شکر خنده شراب طرب انگيز شاعر : فخرالدين عراقي در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهيز ساقي، ز شکر خنده شراب طرب انگيز وز لعل شکربار مي و نقل فرو ريز در بزم ز رخسار...
بي‌جمال تو، اي جهان افروز فخرالدین عراقی

بي‌جمال تو، اي جهان افروز

بي‌جمال تو، اي جهان افروز شاعر : فخرالدين عراقي چشم عشاق، تيره بيند روز بي‌جمال تو، اي جهان افروز تا به کلي ز خود نکرد بروز دل به ايوان عشق بار نيافت خانه پرورد لايجوز...
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز فخرالدین عراقی

کار ما، بنگر، که خام افتاد باز

کار ما، بنگر، که خام افتاد باز شاعر : فخرالدين عراقي کار با پيک و پيام افتاد باز کار ما، بنگر، که خام افتاد باز دشمن بد گو کدام افتاد باز؟ من چه دانم در ميان دوستان ...
از غم عشقت جگر خون است باز فخرالدین عراقی

از غم عشقت جگر خون است باز

از غم عشقت جگر خون است باز شاعر : فخرالدين عراقي خود بپرس از دل که او چون است باز؟ از غم عشقت جگر خون است باز بر دل من صد شبيخون است باز هر زمان از غمزه‌ي خونريز تو ...
چون تو کردي حديث عشق آغاز فخرالدین عراقی

چون تو کردي حديث عشق آغاز

چون تو کردي حديث عشق آغاز شاعر : فخرالدين عراقي پس چرا قصه شد دگرگون باز؟ چون تو کردي حديث عشق آغاز تو نشسته درون پرده به ناز من ز عشق تو پرده بدريده کرده هر لحظه...
اي مطرب درد، پرده بنواز فخرالدین عراقی

اي مطرب درد، پرده بنواز

اي مطرب درد، پرده بنواز شاعر : فخرالدين عراقي هان! از سر درد در ده آواز اي مطرب درد، پرده بنواز تا شيفته‌اي شود سرافراز تا سوخته‌اي دمي بنالد کان يار نشد هنوز دمساز...
بي‌دلي را بي سبب آزرده گير فخرالدین عراقی

بي‌دلي را بي سبب آزرده گير

بي‌دلي را بي سبب آزرده گير شاعر : فخرالدين عراقي خاکساري را به خاک اسپرده گير بي‌دلي را بي سبب آزرده گير واله‌اي از عشق رويت مرده گير خسته‌اي از جور عشقت کشته دان ...
به دست غم گرفتارم، بيا اي يار، دستم گير فخرالدین عراقی

به دست غم گرفتارم، بيا اي يار، دستم گير

به دست غم گرفتارم، بيا اي يار، دستم گير شاعر : فخرالدين عراقي به رنج دل سزاوارم، مرا مگذار، دستم گير به دست غم گرفتارم، بيا اي يار، دستم گير چو کار از دست شد بيرون، بيا...
بر درت افتاده‌ام خوار و حقير فخرالدین عراقی

بر درت افتاده‌ام خوار و حقير

بر درت افتاده‌ام خوار و حقير شاعر : فخرالدين عراقي از کرم، افتاده‌اي را دست گير بر درت افتاده‌ام خوار و حقير تا شود درد دلم درمان پذير دردمندم، بر من مسکين نگر کالبد...
اي اميد جان، عنايت از عراقي وامگير فخرالدین عراقی

اي اميد جان، عنايت از عراقي وامگير

اي اميد جان، عنايت از عراقي وامگير شاعر : فخرالدين عراقي چاره ساز آن را که از تو نيستش يک دم گزير اي اميد جان، عنايت از عراقي وامگير غرقه‌ي درياي هجرم، دستگيرا، دست گير...