0
مسیر جاری :
ترسا بچه‌ايم افکند از زهد به ترسايي عطار

ترسا بچه‌ايم افکند از زهد به ترسايي

ترسا بچه‌ايم افکند از زهد به ترسايي شاعر : عطار اکنون من و زناري در دير به تنهايي ترسا بچه‌ايم افکند از زهد به ترسايي ز ارباب يقين بودم سر دفتر دانايي دي زاهد دين بودم...
دلا در راه حق گير آشنايي عطار

دلا در راه حق گير آشنايي

دلا در راه حق گير آشنايي شاعر : عطار اگر خواهي که يابي روشنايي دلا در راه حق گير آشنايي مينديش آن زمان تا خود کجايي چو مست خنب وحدت گشتي اي دل مشو غافل همي زن دست...
ترسا بچه‌اي ديشب در غايت ترسايي عطار

ترسا بچه‌اي ديشب در غايت ترسايي

ترسا بچه‌اي ديشب در غايت ترسايي شاعر : عطار ديدم به در ديري چون بت که بيارايي ترسا بچه‌اي ديشب در غايت ترسايي طرف کله اشکسته از شوخي و رعنايي زنار کمر کرده وز دير برون...
سر برهنه کرده‌ام به سودايي عطار

سر برهنه کرده‌ام به سودايي

سر برهنه کرده‌ام به سودايي شاعر : عطار برخاسته دل نه عقل و نه رايي سر برهنه کرده‌ام به سودايي بر خاک نشسته باد پيمايي با چشم پر آب پاي در آتش سرگشته شده سري و نه پايي...
دوش از سر بيهوشي و ز غايت خودرايي عطار

دوش از سر بيهوشي و ز غايت خودرايي

دوش از سر بيهوشي و ز غايت خودرايي شاعر : عطار رفتم گذري کردم بر يار ز شيدايي دوش از سر بيهوشي و ز غايت خودرايي حلقه بزدم گفتا نه مرد در مايي قلاش و قلندرسان رفتم به در...
از غمت روز و شب به تنهايي عطار

از غمت روز و شب به تنهايي

از غمت روز و شب به تنهايي شاعر : عطار مونس عاشقان سودايي از غمت روز و شب به تنهايي آتش عشقت از توانايي عاشقان را ز بيخ و بن برکند ندهد عشق دست رعنايي عشق با نام...
چنان دلتنگ شد عطار بي تو عطار

چنان دلتنگ شد عطار بي تو

چنان دلتنگ شد عطار بي تو شاعر : عطار که شد بر وي جهان زندان کجايي چنان دلتنگ شد عطار بي تو بماندم بي سر و سامان کجايي ز عشقت سوختم اي جان کجايي نه در جان نه برون از...
منم و گوشه‌اي و سودايي عطار

منم و گوشه‌اي و سودايي

منم و گوشه‌اي و سودايي شاعر : عطار تن من جايي و دلم جايي منم و گوشه‌اي و سودايي هر دمم سوي شيوه‌اي رايي هر زمانم به عالمي ميلي گاه شيبي و گاه بالايي مانده در انقلاب...
اي راه تو را دراز نايي عطار

اي راه تو را دراز نايي

اي راه تو را دراز نايي شاعر : عطار نه راه تو را سري نه پايي اي راه تو را دراز نايي کوته نکند مگر فنايي اين راه دراز سالکان را چون عين فنا بود بقايي عاشق ز فنا چگونه...
گه به کرشمه دلم ز بر بربايي عطار

گه به کرشمه دلم ز بر بربايي

گه به کرشمه دلم ز بر بربايي شاعر : عطار گه ز تنم جان به يک نظر بربايي گه به کرشمه دلم ز بر بربايي گه دل و گه جان مختصر بربايي ننگ نيايد تو را که هيچ کسي را عقل براندازي...