0
مسیر جاری :
خیال روی تو در هر طریق همره ماست شرح دیوان حافظ

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

ای معشوق!خیال چهره ی زیبای تو در هر حالت و هر جا که می رویم، با ماست و بوی خوشی که از زلف تو به مشام ما می رسد، جان و روح ما را که آگاهانه عشق تو را پذیرفته مدد می دهد و ما زنده به عشق توییم.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست شرح دیوان حافظ

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

وقتی سخنان عارفان و رهروان راه عشق را می شنوی، مگو که نادرست است؛ ای عزیز جان من!اشتباه تو این است که سخن اهل دل را درک نمی کنی و نمی فهمی و در شناخت حقیقت به خطا رفته ای.
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست شرح دیوان حافظ

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

من دل و دین خود را در راه عشق از دست دادم و کارم به جنون کشید، اما نتوانستم معشوق خود را بر سر لطف آورم، او به سرزنش من پرداخت و گفت:از من دور شو که دیگر سلامت و عافیت نخواهی داشت و بدنام خواهی بود.
روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست شرح دیوان حافظ

روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست

ماه روزه به پایان رسید و عید فطر آمد و دل های عاشقان به شور و شوق افتاد و شاد شد؛ شراب نیز در میخانه به جوش آمده و رسیده است؛ وقت آن است دوباره به یاد معشوق شراب بنوشیم و مست شویم.
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟ شرح دیوان حافظ

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟

ای نسیم سحر -که از جایگاه آن معشوق باخبری و اجازه ی ورود به کوی او را داری -به من بگو جایگاه امن و آسایش آن یار دلربا و آن زیباروی عاشق کش چالاک کجاست؟
ساقیا آمدن عید مبارک بادت شرح دیوان حافظ

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

غزل شماره هجده حافظ در روزهای اول شوال و همزمان با ایام ورود مجدد شاه شجاع به شیراز، پس از شکست سختی که به برادر خود داد، سروده شده است. این غزل سراسر شادی، نشاط و گشایش در امور پس از گذراندن دوره سختی...
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت شرح دیوان حافظ

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

سینه ی من -که تحمل هرگونه سختی و مصیبتی را داشت -به سبب آتش عشق و غم دوری از معشوق چنان سوخت که تمام هستی و زندگی ام را نابود کرد.
خَمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت شرح دیوان حافظ

خَمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

ای یار!این چنین که ابروی گستاخ و بی باک تو گره در کمان انداخته و نشان خشم و غضب تو دارد، پیداست که قصد جان من زار ناتوان را کرده است.
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت شرح دیوان حافظ

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

ای معشوق که زیبایی ات ملکوتی و بهشتی است!چه کسی حق دارد که روی زیبای تو را ببیند و به وصال تو برسد؟ ای مرغ بهشتی!چه کسی لیاقت این را دارد که به تو آب و دانه بدهد و از تو پذیرایی کند؟
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب شرح دیوان حافظ

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

به معشوق خود گفتم:ای پادشاه زیبارویان!به این عاشق رنج کشیده و دور از وطن رحم کن و لطف و عنایتی به من بنما؛ او در پاسخ گفت:کسی که عاشق می شود و به دنبال دل خود می رود، سرانجام دچار سختی ها و جدایی ها و