0
مسیر جاری :
پير ما وقت سحر بيدار شد عطار

پير ما وقت سحر بيدار شد

پير ما وقت سحر بيدار شد شاعر : عطار از در مسجد بر خمار شد پير ما وقت سحر بيدار شد در ميان حلقه‌ي زنار شد از ميان حلقه‌ي مردان دين نعره‌اي دربست و دردي‌خوار شد کوزه‌ي...
اي به خود زنده مرده بايد شد عطار

اي به خود زنده مرده بايد شد

اي به خود زنده مرده بايد شد شاعر : عطار چون بزرگان به خرده بايد شد اي به خود زنده مرده بايد شد جان به جانان سپرده بايد شد پيش از آن کت به قهر جان خواهند پيش معشوق...
شکن زلف چو زنار بتم پيدا شد عطار

شکن زلف چو زنار بتم پيدا شد

شکن زلف چو زنار بتم پيدا شد شاعر : عطار پير ما خرقه‌ي خود چاک زد و ترسا شد شکن زلف چو زنار بتم پيدا شد روح از حلقه‌ي او رقص‌کنان رسوا شد عقل از طره‌ي او نعره‌زنان مجنون...
ذوق وصلت به هيچ جان نرسد عطار

ذوق وصلت به هيچ جان نرسد

ذوق وصلت به هيچ جان نرسد شاعر : عطار شرح رويت به هر زبان نرسد ذوق وصلت به هيچ جان نرسد دست موري به آسمان نرسد سر زلفت به دست چون آرم سر يک موي امتحان نرسد با سر...
مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد عطار

مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد

مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد شاعر : عطار آن کس که بود نامرد از دادن سر ترسد مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد نه دل ز خود انديشد نه جان ز خطر ترسد گر با تو دوصد دريا آتش...
از سر زلف دلکشت بوي به ما نمي‌رسد عطار

از سر زلف دلکشت بوي به ما نمي‌رسد

از سر زلف دلکشت بوي به ما نمي‌رسد شاعر : عطار بوي کجا به ما رسد چون به صبا نمي‌رسد از سر زلف دلکشت بوي به ما نمي‌رسد بر دل من ز چارسو خيل بلا نمي‌رسد روز به شب نمي‌رسد...
در صفت عشق تو شرح و بيان نمي‌رسد عطار

در صفت عشق تو شرح و بيان نمي‌رسد

در صفت عشق تو شرح و بيان نمي‌رسد شاعر : عطار عشق تو خود عالي است عقل در آن نمي‌رسد در صفت عشق تو شرح و بيان نمي‌رسد گرچه بگويم بسي سوي زبان نمي‌رسد آنچه که از عشق تو...
جان در مقام عشق به جانان نمي‌رسد عطار

جان در مقام عشق به جانان نمي‌رسد

جان در مقام عشق به جانان نمي‌رسد شاعر : عطار دل در بلاي درد به درمان نمي‌رسد جان در مقام عشق به جانان نمي‌رسد دشوار مي‌نمايد و آسان نمي‌رسد درمان دل وصال و جمال است و...
هم بلاي تو به جان بي قراران مي‌رسد عطار

هم بلاي تو به جان بي قراران مي‌رسد

هم بلاي تو به جان بي قراران مي‌رسد شاعر : عطار هم غم عشقت نصيب غمگساران مي‌رسد هم بلاي تو به جان بي قراران مي‌رسد کين چنين ميراث غم با شهسواران مي‌رسد ذره‌اي غم از تو...
بوي زلف يار آمد يارم اينک مي‌رسد عطار

بوي زلف يار آمد يارم اينک مي‌رسد

بوي زلف يار آمد يارم اينک مي‌رسد شاعر : عطار جان همي آسايد و دلدارم اينک مي‌رسد بوي زلف يار آمد يارم اينک مي‌رسد وآخرين انديشه و تيمارم اينک مي‌رسد اولين شب صبحدم با...