مسیر جاری :
اي بلبل خوشنوا فغان کن
اي بلبل خوشنوا فغان کن شاعر : عطار عيد است نواي عاشقان کن اي بلبل خوشنوا فغان کن ترک دل و برگ بوستان کن چون سبزه ز خاک سر برآورد وز برگ بنفشه سايبان کن بالشت ز...
زين پيش که از جهان پرغم
زين پيش که از جهان پرغم شاعر : عطار جستيم وفا نشد مسلم زين پيش که از جهان پرغم مي نوش به ياد ملکت جم چون ملکت جم نماند جاويد از سينهي من غم تو يکدم اي آنکه نگشته...
دوش از سر خم صدا برآمد
دوش از سر خم صدا برآمد شاعر : عطار جوش از مي جانفزا برآمد دوش از سر خم صدا برآمد ني رست و به صد نوا برآمد زان جوش به گوش خاک در دهر چون گنج ز کنجها برآمد در حوصلهي...
اي دلبر ماهروي طناز
اي دلبر ماهروي طناز شاعر : عطار برقع ز جمال خود برانداز اي دلبر ماهروي طناز چون جام جهان نما کنم باز تا ديده ز پرتو جمالت در مجلس عاشقان جانباز ما زنده به بوي جام...
ساقي بشکن خمار جان را
ساقي بشکن خمار جان را شاعر : عطار درياب حيات جاودان را ساقي بشکن خمار جان را از دست مده مي مغان را کين يک دوسه روز عمر باقي است بفروش به جرعهاي جهان را وان دم...
ساقي سخن از مي مغان گفت
ساقي سخن از مي مغان گفت شاعر : عطار دل چون بشنيد ترک جان گفت ساقي سخن از مي مغان گفت از عشق به گوش عاشقان گفت يک جرعه مي و هزار معني با ما غم و شادي جهان گفت وز...
ما مست شراب جان فزاييم
ما مست شراب جان فزاييم شاعر : عطار سرخوش ز مي گره گشاييم ما مست شراب جان فزاييم ما طالب گنج کنجهاييم در کنج شرابخانه گنجي است زنهار گمان مبر که ماييم آنها که هواي...
دلي کايينهي اسرار گردد
دلي کايينهي اسرار گردد شاعر : عطار غلام خواجهي احرار گردد دلي کايينهي اسرار گردد دو عالم خلق برخوردار گردد تويي آن خواجه کز يک شاخ نعتت عدم آبستن اسرار گردد ...
زهي مه را رخت تنوير داده
زهي مه را رخت تنوير داده شاعر : عطار به يکسو روز را شبگير داده زهي مه را رخت تنوير داده کمالت عقل را تشوير داده جمالت حسن را در بر گرفته شکر لعل لبت را شير داده ...
زهي خاک درت ترياک اعظم
زهي خاک درت ترياک اعظم شاعر : عطار طفيلي وجودت کل عالم زهي خاک درت ترياک اعظم به هاروني ميان دربسته محکم زهي موسي عمران بر در تو شده چوبک زنت عيسي مريم زهي دربان...