تير از کمان به من اندازد
تير از کمان به من اندازد شاعر : اوحدي مراغه اي عشق از کمين چو برون تازد تير از کمان به من اندازد کو را چو موم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
رخش، روابود، ار اسب دلبري تازد
رخش، روابود، ار اسب دلبري تازد شاعر : اوحدي مراغه اي که گوي سيم به چوگان مشک مي‌بازد رخش، روابود، ار اسب دلبري تازد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد
چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد شاعر : اوحدي مراغه اي مشک را خوارتر از خاک به راه اندازد چون گره بر سر آن زلف...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ديگر مرا به ضربت شمشير غم بزد
ديگر مرا به ضربت شمشير غم بزد شاعر : اوحدي مراغه اي فرياد ازين سوار، که صيد حرم بزد! ديگر مرا به ضربت شمشير غم بزد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
زلف را تاب دام و خم برزد
زلف را تاب دام و خم برزد شاعر : اوحدي مراغه اي همه کار مرا بهم برزد زلف را تاب دام و خم برزد به سر نام من قلم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چو ميل او کنم، از من به عشوه بگريزد
چو ميل او کنم، از من به عشوه بگريزد شاعر : اوحدي مراغه اي دگر چو روي به پيچم به من در آويزد چو ميل او کنم، از من...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سوداي عشق خوبان از سربدر کن، اي دل
سوداي عشق خوبان از سربدر کن، اي دل شاعر : اوحدي مراغه اي در کوي نيک نامي لختي گذر کن، اي دل سوداي عشق خوبان از سربدر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نه به اندازه‌ي خود يار گزيدي، اي دل
نه به اندازه‌ي خود يار گزيدي، اي دل شاعر : اوحدي مراغه اي تا رسيدي به بلايي که شنيدي، اي دل نه به اندازه‌ي خود يار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
زهي! ز دست رقيبان گذر به کوي تو مشکل
زهي! ز دست رقيبان گذر به کوي تو مشکل شاعر : اوحدي مراغه اي ز بس جمال که داري، نظر به روي تو مشکل زهي! ز دست رقيبان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خيز، که در ميرسد موکب سلطان گل
خيز، که در ميرسد موکب سلطان گل شاعر : اوحدي مراغه اي چاره‌ي بزمي بساز، تا بنهي خوان گل خيز، که در ميرسد موکب سلطان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
\N
\N شاعر : اوحدي مراغه اي . . . \N . . . \N ديديم و بي‌غروب نبودند و بي‌افول بنماي روي خويش، که غير از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل
اي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل شاعر : اوحدي مراغه اي يار خطاپرست را بر سر آن خطا مهل اي سحري دعاي من، در دلش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مستم از باده‌ي مهر تو، مرا مست مهل
مستم از باده‌ي مهر تو، مرا مست مهل شاعر : اوحدي مراغه اي رفتم از دست، دمي دست من از دست مهل مستم از باده‌ي مهر تو،...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
روي زيبا نتوان داشت نهان پيوسته
روي زيبا نتوان داشت نهان پيوسته شاعر : اوحدي مراغه اي خاصه رويت که به روحست و روان پيوسته روي زيبا نتوان داشت نهان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي از دهان تنگت شهري شکر گرفته
اي از دهان تنگت شهري شکر گرفته شاعر : اوحدي مراغه اي نام رخ تو گل را از خاک برگرفته اي از دهان تنگت شهري شکر گرفته...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ز دست زلف سياه تو تا توان خواري
ز دست زلف سياه تو تا توان خواري شاعر : اوحدي مراغه اي بدين شکسته‌ي مسکين ناتوان رفته ز دست زلف سياه تو تا توان خواري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
آن گل سوريست در کلاله نهفته
آن گل سوريست در کلاله نهفته شاعر : اوحدي مراغه اي يا به عبيرست برگ لاله نهفته آن گل سوريست در کلاله نهفته رسته‌ي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي از عرب و از عجمت مثل نزاده
اي از عرب و از عجمت مثل نزاده شاعر : اوحدي مراغه اي حسن تو عرب را و عجم را بتو داده اي از عرب و از عجمت مثل نزاده...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
عارف چو بحر بايد: لب خشک و رخ گشاده
عارف چو بحر بايد: لب خشک و رخ گشاده شاعر : اوحدي مراغه اي بر جاي خود چو بحري جوشان و ايستاده عارف چو بحر بايد: لب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ببخشا، اي من مسکين به دل در دامت افتاده
ببخشا، اي من مسکين به دل در دامت افتاده شاعر : اوحدي مراغه اي دلم را قرعه‌ي عشق و هوس بر نامت افتاده ببخشا، اي من...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390