چو با من راي پيوندي نداري
چو با من راي پيوندي نداري شاعر : اوحدي مراغه اي دلم سير آمد از پيوند و ياري چو با من راي پيوندي نداري نه بوي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
به بوي وصل بودم شادمانه
به بوي وصل بودم شادمانه شاعر : اوحدي مراغه اي چه دانستم که خواهد بوديا نه؟ به بوي وصل بودم شادمانه ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
به دست قاصدي داد اين حکايت
به دست قاصدي داد اين حکايت شاعر : اوحدي مراغه اي حديثي پر شکيب و پر شکايت به دست قاصدي داد اين حکايت وزان طومار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نبايد دوستان را دل شکستن
نبايد دوستان را دل شکستن شاعر : اوحدي مراغه اي که چون بشکست نتوان باز بستن نبايد دوستان را دل شکستن ز نور او...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
به گل گفتند: بلبل بس حقيرست
به گل گفتند: بلبل بس حقيرست شاعر : اوحدي مراغه اي ترا با او چرا اين دارو گيرست؟ به گل گفتند: بلبل بس حقيرست بر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
پري، با آنکه واقف مي‌شد از دوست
پري، با آنکه واقف مي‌شد از دوست شاعر : اوحدي مراغه اي در آن معني که حق با جانب اوست پري، با آنکه واقف مي‌شد از دوست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
زهي! گرد جهان سر گشته از من
زهي! گرد جهان سر گشته از من شاعر : اوحدي مراغه اي چنين بي موجبي بر گشته از من زهي! گرد جهان سر گشته از من ز اشک...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
همانا با منت ياري همين بود
همانا با منت ياري همين بود شاعر : اوحدي مراغه اي فغان و گريه و زاري همين بود همانا با منت ياري همين بود زهي!...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نشايد در تو پيوستن به ياري
نشايد در تو پيوستن به ياري شاعر : اوحدي مراغه اي نبايد کرد با تو دوستداري نشايد در تو پيوستن به ياري ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چو پيش عاشق آمد نامه‌ي دوست
چو پيش عاشق آمد نامه‌ي دوست شاعر : اوحدي مراغه اي حديثي ديد همچون مغز در پوست چو پيش عاشق آمد نامه‌ي دوست ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چه خوش باشد! سخن در پرده گفتن
چه خوش باشد! سخن در پرده گفتن شاعر : اوحدي مراغه اي بينديشيدن و پرورده گفتن چه خوش باشد! سخن در پرده گفتن که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
به خر گفتند: کيمخت از چه بستي؟
به خر گفتند: کيمخت از چه بستي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي بگفت: از زخم سيخ و چوب دستي به خر گفتند: کيمخت از چه بستي؟...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چو ديد آن عاشق دلسوز خسته
چو ديد آن عاشق دلسوز خسته شاعر : اوحدي مراغه اي همايون نامه‌ي يار خجسته چو ديد آن عاشق دلسوز خسته رخش چون کاه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دگر بوي بهار آورده‌اي، باد
دگر بوي بهار آورده‌اي، باد شاعر : اوحدي مراغه اي نسيم زلف يار آورده‌اي، باد دگر بوي بهار آورده‌اي، باد ز دام...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ز جام عاشقي مستم دگر بار
ز جام عاشقي مستم دگر بار شاعر : اوحدي مراغه اي بريدم مهر و پيوستم دگر بار ز جام عاشقي مستم دگر بار ز دام عاقلي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
برآرم دست تا رويت به غارت
برآرم دست تا رويت به غارت شاعر : اوحدي مراغه اي بچينم گل، نينديشم ز خارت برآرم دست تا رويت به غارت ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چو گوش ماهرخ پر شد ز زاري
چو گوش ماهرخ پر شد ز زاري شاعر : اوحدي مراغه اي به جاي آورد شرط دوستداري چو گوش ماهرخ پر شد ز زاري چه گويد کس؟...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ز بهر آنکه ناچارست ديدن
ز بهر آنکه ناچارست ديدن شاعر : اوحدي مراغه اي به هر سختي نمي‌شايد بريدن ز بهر آنکه ناچارست ديدن سخن بايد که جز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بپرسيدند از محمود غازي:
بپرسيدند از محمود غازي: شاعر : اوحدي مراغه اي چرا چندين گرفتار ايازي؟ بپرسيدند از محمود غازي: ازين پس ما غلاميم،...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دگر بار آن بت از خواري پشيمان
دگر بار آن بت از خواري پشيمان شاعر : اوحدي مراغه اي شد از جور و ستمگاري پشيمان دگر بار آن بت از خواري پشيمان ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390