باد بويي از دو زلفت وام کرد
باد بويي از دو زلفت وام کرد شاعر : اوحدي مراغه اي سوي چين آورد و مشکش نام کرد باد بويي از دو زلفت وام کرد تير...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد
هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد شاعر : اوحدي مراغه اي عشقت از صومعه و مدرسه بيزارم کرد هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دل ببردي و يکي کار دگر خواهم کرد
دل ببردي و يکي کار دگر خواهم کرد شاعر : اوحدي مراغه اي چيست آن؟ جان به سر کار تو در خواهم کرد دل ببردي و يکي کار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
وصف روي آن پسر خواهيم کرد
وصف روي آن پسر خواهيم کرد شاعر : اوحدي مراغه اي خدمت زلفش به سر خواهيم کرد وصف روي آن پسر خواهيم کرد هر چه هست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
باشد آن روز که گويم به تو راز دل خويش؟
باشد آن روز که گويم به تو راز دل خويش؟ شاعر : اوحدي مراغه اي يا کنم بر تو بيان شرح نياز دل خويش؟ باشد آن روز که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گر بنگري در آينه روزي صفاي خويش
گر بنگري در آينه روزي صفاي خويش شاعر : اوحدي مراغه اي اي بس که بي‌خبر بدوي در قفاي خويش گر بنگري در آينه روزي صفاي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مردي به هوش بودم و خاطر بجاي خويش
مردي به هوش بودم و خاطر بجاي خويش شاعر : اوحدي مراغه اي ناگاه در کمند تو رفتم به پاي خويش مردي به هوش بودم و خاطر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سوي من شادي نيايد،تا نيايم سوي تو
سوي من شادي نيايد،تا نيايم سوي تو شاعر : اوحدي مراغه اي روي شادي آن زمان بينم که بينم روي تو سوي من شادي نيايد،تا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
روزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق
روزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق شاعر : اوحدي مراغه اي تا ما به سر کشيم چو صافي کدوي تو روزي بنه به خوردن مي‌پاي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دل به تو داديم و شکستي، برو
دل به تو داديم و شکستي، برو شاعر : اوحدي مراغه اي سينه‌ي ما را چو بخستي ، برو دل به تو داديم و شکستي، برو چون...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بس که بعد از تو خزاني و بهاري باشد
بس که بعد از تو خزاني و بهاري باشد شاعر : اوحدي مراغه اي شام و صبح آيد و ليلي و نهاري باشد بس که بعد از تو خزاني...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
لاف دانش مي‌زني، خود را نمي‌داني چه سود؟
لاف دانش مي‌زني، خود را نمي‌داني چه سود؟ شاعر : اوحدي مراغه اي دعوي دل کرده‌اي، چون غافل از جاني چه سود لاف دانش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
روزي قرار و قاعده‌ي ما دگر شود
روزي قرار و قاعده‌ي ما دگر شود شاعر : اوحدي مراغه اي وين باد و بارنامه ز سرها بدر شود روزي قرار و قاعده‌ي ما دگر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دوش از نسيم گل دم عنبر به من رسيد
دوش از نسيم گل دم عنبر به من رسيد شاعر : اوحدي مراغه اي وز نافه بوي زلف پيمبر به من رسيد دوش از نسيم گل دم عنبر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
در پيرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر
در پيرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر شاعر : اوحدي مراغه اي کز چرخ پيرزن کمي، اي چرخ پرده در در پيرزن نگه کن و آن چرخ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سر پيوند ما ندارد يار
سر پيوند ما ندارد يار شاعر : اوحدي مراغه اي چون توان شد ز وصل برخوردار؟ سر پيوند ما ندارد يار وان يکي تن نميدهد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
زنهار خوارگان را زنهار خوار دار
زنهار خوارگان را زنهار خوار دار شاعر : اوحدي مراغه اي پيوند و عهدشان همه نا استوار دار زنهار خوارگان را زنهار خوار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ميان کار فروبند و کار راه بساز
ميان کار فروبند و کار راه بساز شاعر : اوحدي مراغه اي که کار سخت مخوفست و راه نيک دراز ميان کار فروبند و کار راه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گر گناهي کردم و دارم، خداوندا، ببخش
گر گناهي کردم و دارم، خداوندا، ببخش شاعر : اوحدي مراغه اي چون گنه را عذر مي‌آرم، خداوندا، ببخش گر گناهي کردم و دارم،...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چو ديده کرد نظر، دل دراوفتاد چو دل
چو ديده کرد نظر، دل دراوفتاد چو دل شاعر : اوحدي مراغه اي در اوفتاد، فرو برد پاي مرد به گل چو ديده کرد نظر، دل دراوفتاد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390