می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
ای یار! از دوری تو در سوز و گداز و رنج هستم، از ستم دست بردار؛ هجران تو بلای جان ما شده است؛ خدایا! این بلا را از ما دور کن. دوری از معشوق، بلای...
پنجشنبه، 18 ارديبهشت 1393
چندان که گفتم غم با طبیبان
غم و اندوه دلم را با طبیبان در میان گذاشتم، اما آنها نتوانستند درد این غریب بیچاره را درمان کنند؛ درمان عاشق، محبت معشوق است. هیچ طبیبی نمی تواند...
پنجشنبه، 18 ارديبهشت 1393
فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان
ای معشوق! زمانی که بر بستر بیمار عاشق و رنجوری حاضر شدی، فاتحه ای برای شفای حال او بخوان و لب باز کن و سخنان محبت آمیزی بگو که لب سرخ و زیبای...
پنجشنبه، 18 ارديبهشت 1393
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
من بارهااین سخن را گفته ام و بار دیگر می گویم که من عاشق و سرگردان، این راه را به اراده و اختیار خود طی نمی کنم؛ من طبق سرنوشت از قبل تعیین شده...
پنجشنبه، 18 ارديبهشت 1393
گر چه ما بندگان پادشهیم
هر چند ما بندگان و مطیعان پادشاه این ملک و سرزمین هستیم، ولی در سرزمین صبح و به هنگام راز و نیاز سحرگاهی پادشاهیم، یعنی توفیق عبادت و سلامت نفس...
پنجشنبه، 18 ارديبهشت 1393
سرم خوش است و به بانگ بلند می گویم
من سرمست و شاد و با نشاطم و با آوازی بلند و صریح و روشن می گویم که من بوی خوش زندگی را از ساغر شراب می جویم؛ در واقع پیاله ی شراب است که مرا...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
ای یاران! دل بیمار و عاشق پریشانم دیگر طاقت ندارد. به داد دلم برسید و به من کمک کنید تا طبیب درد عشق یعنی معشوق را بر سر این بیمار بیاورم و آن...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما رندان آزاده و وارسته هیچ گاه از کسی بدگویی نمی کنیم و به ناحق کردن حقوق دیگران تمایلی نداریم. ما دیگران و مخالفان خود را به سیاهکاری و گناهکاری...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
صوفی بیا که خرقه ی سالوس برکشیم
صوفی بیا تا خرقه ی فریب و نیرنگ را که مستوجب آتش است از سر بیرون بیاوریم و بر این نشان دورویی و نفاق خطّ بطلان بکشیم و نابودش سازیم.
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
دوستان وقت گل آن بِه که به عشرت کوشیم
ای دوستان! در فصل بهار و موسم گل سرخ بهتر است که به عیش و شادی بپردازیم؛ این سخن عارف و صاحبدلی است و باید آن را صمیمانه بپذیریم.
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
بیا تا همه جا را گل باران کنیم و شراب عشق در جام بریزیم و بنوشیم، سقف این آسمان کج رو را بشکافیم و طرح تازه ای بنا کنیم تا عاشقان به کام دل خود...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
بیا تا خرقه ی صوفی ریاکار را برای تطهیر به میخانه ببریم و سخنان شطح آمیز صوفیانه را برای عرضه به بازار خرید و فروش خرافات ببریم؛ سخنان پر از...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
بگذار تا از گذرگاه میکده و آستان پیر مغان عبور کنیم، زیرا همه ی ما برای نوشیدن یک جرعه از شراب عشق و آگاهی از اسرار آن نیازمند این درگاه هستیم.
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم
از ما انتظار صلاح و تقوی و پرهیزکاری اهل ظاهر را نداشته باش، زیرا که ما مستان و عاشقان دیگر را هم به مجلس بزم خود دعوت کرده ایم و از وقتی که...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
ما درسِ سحر در ره میخانه نهادیم
ما درس سحرگاهی قرآن و ورد نیمه شبی را فدای میکده و کوی می فروشان کردیم و آنچه را که از دعا و راز و نیاز نیم شب به دست آورده بودیم برای رسیدن...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
ما از دوستان انتظار و توقّع یاری کردن و وفاداری در دوستی داشتیم، ولی آنچه را که خیال می کردیم، اشتباه بود. از هیچ کس نباید توقع و انتظار داشت،...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
برخیز و بیا تا از میکده و خرابات و آستان پیر مغان، گشایشی برای کار خود طلب کنیم و از آنها یاری بخواهیم تا راز عالم معنا گشوده گردد. سر راه دوست...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
ما بدین در نه پِی حِشمت و جاه آمده ایم
ما انسان ها به عرصه ی هستی و دنیا برای کسب مقام و جلال و شکوه نیامده ایم، بلکه از بخت بد در پی فریب خوردن و عصیان آدم و حوا از بهشت رانده شده...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
فتوی پیر مغان دارم و قولی است قدیم
سخن و فتوایی قدیمی از مرشد و پیر خرابات به یاد دارم و آن اینکه:نوشیدن شراب در جایی که معشوق همدم و هم پیاله ی میگسار نیست، حرام است؛ در واقع...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
عمری است تا به راه غمت رو نهاده ایم
دیر زمانی است که ما رندان و عاشقان، غم عشقت را پذیرفته ایم و به این راه رو آورده ایم و مردم را با دعوی و خودنمایی نمی فریبیم و ریاکاری را نیز...
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393