دردم از یار است و درمان نیز هم
اینکه صاحب نظران و عاشقان می گویند:«آن»از جمال و زیبایی بالاتر است، یار ما هم آن جلوه و جمال وصف ناپذیر را دارد و هم کمال و هم جاذبه را.
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
ما بی غمانِ مستِ دل از دست داده ایم
ما همان عاشقان و رندان مستی هستیم که غصّه ی این دنیا و جاه و مال آن را ندارند؛ اما داغدار دوستی و راستی و یار عشق و همدم جام باده ایم.
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
گر ازین منزل ویران به سوی خانه روم
اگر از این مکان خراب و ویران به سوی خانه و کاشانه ی خود بروم، عاقل و فرزانه می شوم و دیگر دیوانگی نمی کنم که زادگاه خود را ترک کرده و به سوی...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
آن که پا مال جفا کرد چو خاک راهم
خاک پای آن کسی را که مرا چون خاک راه از روی ستم پایمال کرد و نابود ساخت، می بوسم و عذرخواهی هم می کنم و از قدم رنجه ی او که برای پایمال کردن...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
دیدار شد میسّر و بوس و کنار هم
من از بخت و اقبال خوب خود و هم از زمانه سپاس گزارم که سرانجام، دیدار معشوق و بوسیدن و در آغوش گرفتن او برایم میسر شد.
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم
خوشا آن روزی که از این منزل ویران و خراب بروم و در کوی محبوب خود، آرامش خاطر و آسایش خیالی پیدا کنم. خوشا آن روزی که این دنیا را به سوی عالم...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
گرم از دست برخیز که با دلدار بنشینم
اگر این امکان برایم فراهم شود که با معشوق خود بنشینم و به وصالش برسم، از جام وصل او شراب می نوشم و مست می شوم؛ از گلزار عیش و شادی گل می چینم...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
در خرابات مغان نور خدا می بینم
در خرابات مغان (محفل رندان و آزادگان و عاشقان حقیقی)تجلی نور خدا را می بینم و چه شگفت انگیز است که چه نوری را از چه جایگاه و مکانی می بینم؛ از...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
غم زمانه که هیچش کران نمی بینم
برای رهایی از غم و اندوه بی پایان این روزگار، دوایی جز شراب سرخ ارغوانی نمی بینم. شراب عشق دوست، دوایی است برای رفع غم ها و ناراحتی های این دنیا.
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
ای معشوق! با مژگان سیاه و زیبایت هزاران شکاف در دین و ایمان ظاهری ام ایجاد کردی و آنها را از من گرفتی؛ بیا تا به شکرانه ی خدمتی که در حق من نمودی،...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
حالیا مصلحت وقت در آن می بینم
اکنون صلاح وقت در این است که به میخانه نقل مکان کنم و در آنجا ساکن شوم و به عیش و شادی پرداخته و سرمست شوم و مستانه بنشینم.
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
مدت زمانی می گذرد که در میکده و خرابات خدمت می کنم و با وجود درویشی و نیازمندی و فقر، مناعت طبع دارم و کار توانگران و سعادتمندان را انجام می...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
من ترکِ عشق شاهد و ساغر نمی کنم
من هرگز عشق و مهرورزی به معشوقان زیبارو را ترک نمی کنم و از نوشیدن جام شراب مستی بخش روی گردان نیستم. بارها از این کار توبه کرده و اظهار پشیمانی...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
حاشا که من به موسم گل ترک مِیْ کنم
دور باد از من که در وقت شکفتن گل، نوشیدن شراب را ترک کنم و توبه نمایم. من که مدّعی عقل و دانش هستم، این کار را کی می توانم انجام دهم؟
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
به عزم تو به سحر گفتم استخاره کنم
سحرگاهان با خود گفتم که به نیّت توبه استخاره ای کنم، ولی چه چاره و تدبیری می توانم بکنم؟ چرا که بهاری که توبه ی پرهیزکاران از باده خواری را می...
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
دوش سودای رُخَش گفتم ز سر بیرون کنم
دیشب با خودم گفتم که عشق چهره ی زیبای معشوق و آرزوی دیدارش را از فکر و ذهنم بیرون کنم و او گفت:محال است که این دیوانه ی عشق بتواند عشق مرا از...
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
ای معشوق زیبا و دلربا! با غم عشق تو چه کنم و چه چاره ای برای رهایی از آن بیندیشم؟ تا کی در غم دوری و هجران تو تا سحرگاهان ناله سر دهم؟
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
بی اختیار اشک می ریزم و شکیبایی را رها می کنم و در این کار، بی پروا دل به دریا خواهم زد و هر چه در دل دارم، بیان خواهم کرد.
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
ای معشوق سرو قامت! بی تو با گل و گلزار چه کنم؟ گیسوی تابدار سنبل را برای چه نوازش کنم و چهره ی سوسن به چه کارم می آید؟ تو که نیستی، من دل و دماغ...
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
من آن عاشق و رندی نیستم که معشوق و جام شراب و عشق ورزی را ترک کنم. محتسب هم می داند که من این کارها را کمتر انجام می دهم و هرگز ترک می و معشوق...
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393