شِکوِه

ناگاه با عروج تو چون روبرو شدیم در انزوای تلخ غریبی فرو شدیم دنبال تو تمام زمان را ورق زدیم

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

شبیه آفتاب

شبیه صاعقه، نه ... او شبیه آفتاب بود زلال، روشن و بزرگ، مثل روح آب بود غروب تا که سر گذارد آسمان به دامنش هوا پر از سماع و شور، ماه در شتاب بود

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

سرنوشت

بودن او بهشت را فهمیدم آن روح پری سرشت را فهمیدم وقتی که به این سادگی از دستم رفت

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

با رفتن تو ترانه بی‏‌مفهوم است

با رفتن تو ترانه بی‏مفهوم است منظومه عاشقانه بی‏مفهوم است باید که چو ابر روز و شب گریه کنیم لبخند در این زمانه بی‏مفهوم است

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

شب شکن

ای غم بیا و باز به زخمم نمک بزن امشب شکسته تر دل من! نی لبک بزن طوفان بیا به آب بزن، عاشقانه شو بر گون های ساحلی دل شتک بزن

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

شب شیون

شبی که کرکسان چشمهایم را برایت به هدیه آوردند کاش فرصتم می دادی

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

زمزمه هستی

ای خال لب دلدار گرفتارترین یار را از همه عشاق خریدارترین خاک در سیطرۀ سلطۀ نامردان است

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

زنده عشق

تقدیم به رادمردی که همه وجودش تفسیر گویای بالندگی بود

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

سال‌ها این خاک را پاییده‌‏ام

سالها این خاک را پاییده‏ام من خدا را این طرفها دیده‏ام آسمان از خانه‏هامان دور بود

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

روشن‌ترین عبارت

مثل باران پر از کرامت بود شیوه اش تازگی، طراوت بود در مسیر پر از شکست فصول کوه بود و پر استقامت بود

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

روز بدرقه

روز بدرقه خورشید تا لبه نمناک غروب مادرم، چقدر برای زخم آسمان گریست همه گریستند

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

روح خدا

یاران دوباره شورشم امروز در سر است گویی مرا به سر شعف و شور دیگر است مجنون تر از همیشه و دیوانه تر ز پیش

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

روحانی عشق

تا ابد داغ تو اندر دل ما خواهد بود بلبل طبع حزین نغمه سرا خواهد بود روشنی بخش بصر زود برفتی ز جهان

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

رقص خنجر

با رقص خنجر خویش را مدهوش کردیم عمری به جای باده آتش نوش کردیم

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

رفتن جانگداز تو

پاکی تو سپیده را زیر سؤال می‏برد خامه تو جریده را زیر سؤال می‏برد رایحه حضور تو، عطر نسیم کوی تو دشت ز گل تنیده را زیر سؤال می‏برد

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

رجعت

به خون نشسته شفق از به خون نشستن تان پرنده در عجب از این زتن گسستن تان نداشت چینی تان لحظه ای سکوت و قرار پیام خویش رساندید با شکستن تان

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

راز سبز

ما را مجال فصل بهاران نبوده است در ما نشانی از گل و باران نبوده است شرم‏است و شرم، بار گناهان به دوشِ ماست در سینه‏مان طراوت ایمان نبوده است

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

دوست داشتن مثل پدر

به گریه سوز سازی ساز کرده ام بی تو اشکهای پر بهانه، یک ریز، می بارند با بهانه سرخ تو

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

دلواپس آفتاب فردا

در هُرم عَطَش امید صحرا بود همسایه و پا به پای دریا بود چون حرف سپیده گفتنی‏هایش با نی‏لبک سحر هم‏آوا بود

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396

دستت مریزاد

به شیون از چه می‏نالد چنین باد که را می‏خواند اینگونه به فریاد چرا کوبد به هر سو پیکرش را چو مادر در عزای تازه داماد ؟

سه‌شنبه، 15 فروردين 1396