مثل آیینه
مثل شکفتن حضور تو «قدقامت» نخل بود با قیامی سبز ای ظهور خونین سرخی را در ریشه ات کاشتند و سبز روییدی
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مثل باران
در نسیمی با سحر خندید و رفت آنکه دیشب غفلتم را دید و رفت مثل رؤیا با خیال نور و موج
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
مثل تمام عاشقانت
بغضی گره خورده است آقا در صدایم با گریه‏ها حرف دلم را می‏سرایم چشم و چراغ جامعه نسل شهید است
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
محکم و سبز
آن شب تلخ و مه‌‏آلوده که یادش بر باد همه جا دهشت و تاریکی بود ... و غم برگ درختان سپیدار بلند ... داشت می‏رفت از یاد
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
غروب هستی
عطر پونه، بوی ریحانهای تُرد در هوای شرجی دم کرده، مُرد در غروب هستی دور از بهار
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
غرور نازک گندم
غرور نازک گندم به داس تا تن داد به روی حوصلۀ سرد سنگها، افتاد
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
فراق تو
بر دل من چو می نهی داغ فراق خود چه غم هر چه نهی بنه که من سر با رضات می نهم
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
قطره قطره
به موج سیل خیالت چنان خراب شدم برای عبرت آیندگان کتاب شدم دلم گرفته از این تن سیاه و بسته و سرد
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
قندیل دعا
این دل امشب آتشی انگیخته ست شوق را با سرکشی آمیخته ست چشم بیدار من امشب ریخته ست
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
کوچه ابری
چشم او منشاء پاکی و صفا، زیبایی‏ست من ندانم غم جانسوز نگاهش از چیست به سرشستند دلش را ز گِل عشق و امید
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
طرح لبخند
پیشانیت خاک را تبرّک می‏بخشید چشمهایت دریچه‏ای سَمت
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
طغیان
برگشته ام از تردید، در پوست نمی گنجم در هر چه به غیر از او، بی اوست نمی گنجم
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
عشق را کی می‌‏شود تفسیر کرد
عشق را کی می‏‌شود تفسیر کرد عشق را کی می‏‌شود زنجیر کرد عشق را باید به میدان آزمود
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
قطره شوقی
قطه شوقی داشتم آن را برایت ریختم آبروی شعرهایم را به پایت ریختم رفتی و امام تمام لحظه های انتظار عشق را در حسرت خوب لیاقت ریختم
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
صمیمانه تر
آمیزۀ همگونی از احساس و امیدی بی تاب تر از ثانیه های شب عیدی من چون غزل«بیدل» و در قید تکلّف
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
صبح لبخند
ترا با عشق پیوندی معماست طلوع صبح لبخندت تماشاست
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
صبح لبخند و شامگاه اميد
كيست به‏جان خروش افكنده؟ هشياران را ز هوش افكنده ؟ در حُرمتِ سنّتِ رسول‏ا... بُرد يمني به دوش افكنده
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
شرح این ماجرا ...
آندم که تو در لحظه لحظه من تکرار می‏شوی، ... و حرفهایت واژه‏های همیشه نابت در خاک تمام حفره‏های بی روزن من به سان اعجاز رسولی
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
شِکوِه
ناگاه با عروج تو چون روبرو شدیم در انزوای تلخ غریبی فرو شدیم دنبال تو تمام زمان را ورق زدیم
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396
شهر شب
شهر شب مهتاب را گم کرده است چشم هایم خواب را گم کرده است
سه‌شنبه، 15 فروردين 1396