تامس کوهن، خلق پارادایم نوین در فلسفه علم

می توان به جرأت گفت بیشترین شناختی که از تامس کوهن در ایران وجود دارد به دلیل انتشار کتابش با نام «ساختار انقلاب های علمی» است، این کتاب در جغرافیای فکری فلسفه علم و روش شناسی طوفانی از خلق انگاره های جدید بر
دوشنبه، 29 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تامس کوهن، خلق پارادایم نوین در فلسفه علم
تامس کوهن، خلق پارادایم نوین در فلسفه علم

 

نويسنده:زینب مقتدایی
منبع: راسخون




 

مقدمه

می توان به جرأت گفت بیشترین شناختی که از تامس کوهن در ایران وجود دارد به دلیل انتشار کتابش با نام «ساختار انقلاب های علمی» است، این کتاب در جغرافیای فکری فلسفه علم و روش شناسی طوفانی از خلق انگاره های جدید بر پا نمود. او در این کتاب دیدگاهی درباره علم مطرح ساخت که گویی عقلانیت علم را از بنیاد ویران کرد. کتاب مذکور توسط احمد آرام در سال 1367 ترجمه شده است و انتشارات سروش در سال 1369 چاپ اول کتاب را روانه بازار نموده است. در حال حاضر علاوه بر ترجمه های مذکور که به اعتقاد برخی دارای اشتباهات فاحش بوده، ترجمه‌ی سعید زیبا کلام که توسط انتشارات سمت در سال 1389 چاپ شده در بازار یافت می شود. اهمیت این کتاب در آن است که تحول علم به صورتی شایسته بیان شده است. به طور خلاصه می توان پروژه کوهن در این کتاب را این گونه نشان داد: پارادایم حاکم، علم عادی (هنجاری)، حل معماهای علمی، ظهور معماهای جدید، ناتوانی در حل معماهای جدید، ظهور پارادایم های رقیب، انقلاب علمی، ظهور علم عادی جدید.
کوهن با انتشار این کتاب و اتخاذ این دیدگاه، انگاره جدیدی از فلسفة علم را مطرح کرد که از بسیاری جهات تفاوتهای کاملاً اساسی با علم‌شناسی‌های قبلی داشت. کوهن که ابتدا فیزیکدان بود و سپس توجهش به تاریخ علم جلب شد، پیش داوری هایش درباره ماهیت علم در هم شکستند. در بیان علل نگارش این کتاب می‌گوید: "...در کمال ناباوری، مواجه شدن با یک نظریة علمی کهنة از رواج افتاده و طرز عمل آن، تصورهای اساسی مرا نسبت به ماهیت علم و دلایل کامیابی مخصوص آن از اساس متزلزل کرد... تلاش برای یافتن ریشة این اختلافات (یعنی بین علوم طبیعی و علوم اجتماعی)، مرا به شناخت نقش چیزی در تحقیقات علمی رهنمون ساخت که از آن زمان به بعد آن را'پارادایم، نامیده‌ام. مقصودم از این اصطلاح، دستاوردهای علمی مقبول عام است که در دوره‌ای از زمان، مسائل و راه حلهای نمونه را برای جامعه‌ای از مشتغلان به علوم فراهم می‌آورد. همینکه این تکه از معمای من در جای خود قرار گرفت، به سرعت پیش‌نویسی از این رساله فراهم آمد."
کوهن بر خلاف پوپر، علم را فعالیتی کاملا عقلانی نمی داند. در نظر وی دانشمندان افراد بی طرفی نیستند بلکه افرادی هستند که به صورت تمام قد از نظریه های خود دفاع می کنند و نسبت به آن وفادار هستند، کوهن با مطالعه تاریخ علم توانست تصویر کاملا متفاوتی از علم به دست دهد. او بر سرشت اجتماعی علم و اهمیت اجتماعات علمی‌ای که دانشمندان در آن فعالیت می کنند تاکید می کند و به گونه‌ای به جامعه شناسی اجتماعات دانشمندان توجهی خاص نشان می دهد.

زندگینامه

تامس کوهن ((Thomas Samuel Kuhn زاده ۱۸ ژوئیه ۱۹۲۲ - درگذشته ۱۷ ژوئن ۱۹۹۶، وی در ایالت اهایوی آمریکا به دنیا آمد. زندگی دانشگاهی اش را در فیزیک آغاز کرد. سپس به مطالعه در تاریخ علم پرداخت و رفته رفته به فلسفه علم روی آورد گرچه در این میان علاقه اش را به تاریخ فیزیک حفظ کرد. در ۱۹۴۳ از هاروارد فارغ‌التحصیل شد. در ۱۹۴۶ در رشته فیزیک فوق لیسانس و در ۱۹۴۹ دکترا گرفت. کوهن از آن سال تا ۱۹۵۶ برای دانشجویان لیسانس علوم انسانی به تدریس علوم پایه اشتغال داشت. در اوایل این دوره کار کوهن معطوف به نظریه ماده و تاریخ اولیه ترمودینامیک در قرن هجدهم بود. او سپس به تاریخ نجوم روی آورد و در ۱۹۵۷ نخستین کتابش را با عنوان انقلاب کپرنیکی منتشر ساخت. کوهن در ۱۹۵۶ وارد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی شد و به تدریس در تاریخ علم پرداخت البته در گروه فلسفه آن دانشگاه.
کوهن در ۱۹۶۱ به بالاترین مرتبه استادی رسمی در آمریکا رسید. واقعه‌ای که مسیر کوهن را از فیزیک به فلسفه، تاریخ و جامعه شناسی علم تغییر داد به آخرین سال تحصیل کوهن در مقطع دکتری فیزیک باز می گردد. در این سال جیمز بی کاننت از او می خواهد که در فراهم آوردن مجموعه کتابهایی درباره تاریخ علم به او کمک کند. روش کاننت مطالعه موردی ظهور و سقوط نظریه های علمی بود. کوهن یکی از این مطالعات را که به بررسی مکانیک از زمان ارسطو تا گالیله می پرداخت، بر عهده گرفت. از آنجا که کوهن در فیزیک نیوتنی آموزش دیده بود، تبیین نوسان آونگ در مکانیک ارسطویی به نظرش بی معنی می آمد. از این رو این سوال برای کوهن مطرح شد که چگونه ارسطو درباره حرکت آونگ چنین مطالب مهملی گفته است؟ تلاشهای کوهن برای فهم فیریک ارسطویی هر بار با ناکامی روبرو می شد تا اینکه در تابستان 1947 و در اثر مطالعه فلسفه یونانی متوجه شد هر چند نوشته های ارسطو درباره حرکت از منظر فیزیک نیوتنی مهمل و نادرست به نظر می رسد، اما در فلسفه یونانی درست و معنادار است. کوهن برای تدقیق بیشتر این بحث به مطالعه نظریه گشتالت در روانشناسی روی آورد و کوشید تا در آثار خود درک جدید خود را از علم بیان کند.

گوشه‌ای از نظریات تامس کوهن در کتاب ساختار انقلاب های علمی

کوهن کتاب خود را با یک «دیباچه» آغاز می کند. دیباچه کتاب در واقع دریچه ورود به بحث اصلی کتاب است، در این بخش کوهن چرائی ورود به بحث تاریخ علم و همچنین رویکرد خود را نسبت به بحث تاریخ علم سنتی و جدید بیان می دارد. او در دیباچه توضیح می دهد که «حضور یک ساله در جامعه‌ای عمدتا مرکب از عالمان علوم اجتماعی که مرا با مسائل پیش بینی ناشده‌ای درباره تفاوت های میان جامعه دانشمندان علوم اجتماعی و جامعه دانشمندان علوم طبیعی که در میان آن ها آموزش دیده بودم مواجه کرد. به ویژه من از تعدد و دامنه تعارضات آشکار میان عالمان اجتماعی درباره ماهیت مسایل و روش های مجاز علمی شگفت زده شده بودم. هم تاریخ و هم آشنایی مستقیم من با علوم طبیعی این تردید را در من ایجاد کرد که پژوهشگران علوم طبیعی، در مقایسه با همتایان خود در علوم اجتماعی، پاسخ های محکم تر و بادوام تری به چنین سئوال هایی دارند. با این وصف، کار و کاوش در ستاره شناسی، فیزیک، شیمی، یا زیست شناسی به نحوی است که معمولاً مناقشه شایع بر سر مبانی را، که امروزه فی المثل میان روان‌شناسان یا جامعه شناسان وجود دارد، ایجاد نمی کند. تلاش برای کشف این منشأ این اختلاف مرا بر آن داشت تا نقش آن چه را که از آن پس پارادایم خوانده‌ام، بشناسم. مقصود من از پارادایم، دستاوردهایی علمی است که عموماً پذیرفته شده اند و برای مدتی مسایل و راه حل هاای الگو را در اختیار جامعه‌ای از کاوشگران قرار میدهند. "
وی در فصل اول «درآمد: نقشی برای تاریخ» ، رویکرد تارخی خود را بیان میدارد. کوهن بر این باور است «اگر تاریخ را چیزی فراتر از مخزنی از وقایع و ماجراها بدانیم ، تحول تعیین کننده‌ای در تلقی مان از علم که امروزه محصور در آن هستیم ایجاد خواهد شد.» (کوهن، 1391) در واقع وی می خواهد نگاهی جدید نسبت به تاریخ و تاریخ علم ارائه دهد. به همین منظور در باب علم می نویسد که «اگر علم را مجموعه‌ای از مشاهدات ، نظریه ها و روش های گردآمده در کتب درسی رایج بدانیم ، در این صورت دانشمندان کسانی خواهند بود فاتحانه یا مغلوبانه ، کوشیده اند تا با افزودن جزء تازه‌ای به آن مجموعه ی خاص، سهمی در آن داشته باشند. تکامل علمی فرایند تدریجی می شود که به وسیله ی آن این اجزاء به صورت مفرد یا ترکیب شده ی با یکدیگر، به توده پیوسته در حال رشدی که راه و رسم علمی و شناخت را می سازد، افزوده می شود. و تاریخ علم شاخه‌ای از دانش خواهد شد که این افزایش های تدریجی و موانعی را که بر سر راه جمع شدن آنها پیش آمده است ثبت می کند». (کوهن، 1391) کوهن همچنین کار مورخ علم را دو وظیفه می داند: الف، اینکه روشن سازد چه کسی و در چه برهه‌ای از زمان هر واقعیت یا قانون علمی را اختراع کرده است. ب، مجموعه‌ی خطاها و اسطوره ها و خرافاتی را که از گرد آمدن سریعتر عناصر سازنده متون علمی جدید ممانعت به عمل آورده را توصیف و توضیح دهد. اما این رویکرد سنتی به علم و تاریخ علم و... به دلیل دشواریها و نارسائیها سبب شده تا یک انقلاب در نگاه به تاریخ ایجاد شود نگاهی که می خواهد نگاهی تازه به علم مطرح کند به گونه‌ای که می کوشند تا تمامیت تاریخی علم را در زمان خود عرضه کنند نگاه کسانی که با او همفکر و هم گروه می باشند در واقع کمتر نگاه انبوهشی به تاریخ علم داشته باشند. کوهن خود را نماینده این نگاه دوم به تاریخ می داند. در واقع کوهن در مقدمه کتاب خود رویکرد خود را نسبت به تاریخ علم بیان می کند، رویکردی که در آن فرایند پیشرفت علمی شامل مراحل پیش علم، علم عادی (هنجاری) (normal science)، بحران، انقلاب، علم عادی جدید، و بحران جدید است. به همین خاطر در ادامه کتاب خود به هر یک از مراحل ذکر شده می پردازد. وی معتقد است ابداعات نظری جدید تنها رویدادهای علمی‌ای نیستند که تاثیری انقلابی بر متخصصان حوزه مربوطه دارند. تعهدات حاکم بر علم عادی نه تنها نوع هستیهای درون جهان را تعیین می کنند بلکه هم چنین به نحوی تلویحی مشخص می کنند که جهان حاوی چه نوع هستیهایی نیست. (کوهن، 1391)
وی در مرحله پیش علم به این نکته اشاره دارد که در این دوره، دانشمندان یک الگو و نمونة مشخص علمی که نقش رهبری تحقیقات و تعیین چارچوب آن را به عهده داشته باشد، ندارند. بنابراین، فعالیتهای آنان پراکنده و مشوش است. از ویژگیهای این دوره انتخاب شالوده‌های متفاوتِ تحقیق توسط دانشمندان مختلف است: "هر محققی در زمینة نورشناخت فیزیکی ناچار بود که زمینة کارش را از اساس نوسازی کند." چنین علم نابسامانی که در واقع نوعی شبه علم است، به تدریج با یافتن الگو و نمونه به علمی بسامان و هنجار تبدیل می‌شود.
در ادامه بر اساس رویکردی که کوهن اتخاذ کرده به مرحله اول از تاریخ علم یعنی «راه علم عادی» می پردازد، پژوهش خود را با تعریف علم هنجاری اغاز می کند: (علم هنجاری به معنای پژوهشی است که به صورتی مستحکم بر شالوده‌ای از یک یا چند دستاورد علمی بنا شده است و جامعه علمی خاصی در مدتی از زمان به آن دستاوردها معتقد است و آن‌ها را اساس عمل زاینده خود قرار می‌دهد. امروز این‌گونه دستاوردها در کتاب‌های درسی مقدماتی و پیشرفته مورد بحث قرار می‌گیرد.) در حقیقت به نظر وی ویژگی علم عادی این است که واجد پارادیمی جهت هدایت پژوهشها در حیطة آن است از نگاه کوهن ویژگی علم هنجاری این است که به پارادایم تبدیل می شود، به این صورت که پارادایم از آثار و دستاوردهای علمی بزرگی سر برمی‌آورد که برای مدتی مسائل و راه‌حل‌هایی برای جامعه دست‌اندرکاران علم فراهم می‌سازد. بنابراین، پارادایم‌ها به واقع همان دستاوردهای بزرگ علمی‌اند که پژوهش گروهی از دانشمندان را در مقطعی از تاریخ هدایت می‌کنند. پارادایم‌ها از آن رو توان انجام چنین کاری را دارند که واجد دو خصوصیت اساسی هستند: "دستاورد آنها به اندازه‌ای بی‌سابقه است که برای گرد آوردن گروه بادوامی از هواداران از میان روشهایِ فعالیت علمیِ در حال رقابت با یکدیگر کفایت می‌کند. در عین حال به اندازه‌ای پذیرای تغییر است که همه گونه مسائل را برای حل کردن، در اختیار گروه مشتغلانِ تجدید سازمان یافته قرار می‌دهد. " فیزیک ارسطو، المجسطی بطلمیوس، گردش افلاک آسمان کوپرنیک، اصول و نورشناخت نیوتن، الکتریسیته فرنکلین، شیمی لاوازیه و زمین‌شناسی لایل از جمله آثار و دستاوردهای بزرگ‌اند که به سبب برخورداری از دو ویژگی برجسته، یکی تازگی و بی‌سابقه بودن و قدرت جذب هواداران و دیگری باز و بی‌کرانه بودن و توانمندی در طرح مسائلی برای حل کردن و برانگیختن فعالیت علمی، به پارادایم‌هایی تبدیل می‌شوند که تلویحاً مسائل و روش‌های پژوهش را برای چندین نسل از پژوهشگران تعیین می‌کنند. در فصل اول این کتاب کوهن دو شیوه تاریخنگاری علم را از هم متمایز می سازد: تاریخ نگاری سنتی و رایج که هدف آن درک عمیق علم کنونی با نشان دادن نحوه تکامل و انباشت معلومات علمی در طول تاریخ است. کوهن چنین تصویری از تاریخ تحولات علمی را بسیار دور از آنچه واقعاً در تاریخ علم صورت گرفته می دانست و آن را به بروشورهای زیبایی تشبیه می کرد که برای جذب توریستها چاپ می شود، بروشورهایی که در آن اثری از فقر و فلاکتهای واقعی موجود در جامعه نیست و تنها گردشگاه های زیبا، موزه ها و هتل های مجلل به چشم می خورد. شیوه‌ای دیگر از تاریخنگاری که کوهن نمونه آن را در آثار الکساندر کوایره مشاهده کرده بر آن است تا مفاهیم، مسائل و روش های یک علم را در بستر تاریخی، اجتماعی و فکری خودش بررسی کند. کوهن بر این باور است که چنین تاریخنگاری‌ای می تواند تصویر کنونی ما از علم، که تحت تاثیر تجربه گرایان منطقی شکل گرفته است را دگرگون کند.
بنابراین، مفهوم علم عادی با مفهوم پارادایم پیوندی بسیار نزدیک می‌یابد. علم عادی پژوهشی است که تحت سلطه و هدایت یک پارادایم خاص صورت می‌گیرد و پارادایم ویژگی پژوهش علم عادی را مشخص می‌سازد؛ زیرا پارادایم مجموعه‌ای گسترده از مفروضات مفهومی و روش‌شناختی است که در قالب نمونه‌ها و مثال‌هایی (استاندارد) ریخته می‌شوند و این نمونه‌ها و مثال‌ها و معیارهایی برای شناختن علم معتبر و خوب نیز به شمار می‌آیند..
یک پارادایم، مانند مکانیک نیوتن، به‌طور ضمنی انواع پرسش‌هایی را که اعضای یک جامعه علمی می‌توانند آن‌ها را مطرح کنند و انواع تبیین‌هایی را که باید در پی آن‌ها باشند و انواع راه‌حل‌هایی را که می‌توانند بپذیرند، مشخص می‌سازد. پارادایم همه پیش‌فرض‌های متافیزیکی دانشمندان درباره امور مختلف در جهان را شکل می‌دهد و همه روش‌های پژوهشی شایسته برای مطالعه آن امور را تعیین می‌کند و سنت‌های پژوهش علمی را پدید می‌آورند.
پارادایم از سه طریق فعالیت علمی دانشمندان را هدایت می‌کند: اول، با بررسی واقعیاتی که "پارادایم ثابت کرده است که به صورتی خاص آشکار کنندة طبیعت و ماهیت چیزها است."؛ دوم، تحقیق واقعیتهائی که "می‌توان آنها را مستقیما" با پیشگوئیهای نظریة پارادایم مقایسه کرد."؛ و بالاخره، به صورت فعالیتی تجربی "در زمینة مشاهدات و آزمایشها برای تبیین نظریة پارادایم و از بین بردن بعضی ابهامات باقی مانده و حل مسائلی که پیشتر تنها توجه به آنها جلب شده بود."
دانشمندانی که پارادایم خاصی را پذیرفته و به آن پای‌بند و سرسپرده شده‌اند و در آن فعالیت می‌کنند به قواعد و ضوابط مشترکی برای حرفه خود گردن می‌نهند و اساساً شرط لازم برای علم عادی و به واقع برای پیدایش و تداوم یک سنت پژوهشی خاص همین تعهد و پای‌بندی است. آموزش علمی نیز چیزی جر تثبیت پاره‌ای از عادات فکری و رفتاری موجود در متون درسی و آشنایی با شیوه کار دانشمندان نیست. بدین‌سان، افراد جامعه علمی شبکه نیرومندی از تعهدات مفهومی، نظری، ابزاری و روش‌شناختی را می‌پذیرند و در چهارچوب آن فعالیت می‌کنند و سنت پژوهشی ویژه‌ای را شکل می‌دهند.
بعد از تشریح راه علم عادی کوهن به «ماهیت علم عادی» می پردازد. این مبحث را کوهن با این سوال آغاز می کند که «ماهیت پژوهش حرفه‌ای تر و اسرارآمیزتر که پذیرش یک گروه را از نمونه ی واحد اجازه می دهد چیست؟ اگر نمونه نماینده کاری است که یک بار و برای همیشه صورت گرفته، چه مسائل دیگری این نمونه بر جای می گذارد تا گروه یگانه شده به حل آن بپردازد؟» از نگاه کوهن رمز موفقیت یک نمونه در این است که از رقیبهای خود در حل مسائل حادّی که گروه مشتغلان با آنها روبه رو هستند، کامیابی بیشتری به دست آورده اند. باید توجه داشت که منظور وی از نمونه درواقع الگوی پذیرفته شده است. وی ویژگی بارز علم هنجاری را این می داند که هیچ قسمت از هدف علم هنجاری عبارت از به کار گرفتن نمودهایی از گونه‌ی تازه نیست، در واقع آنها که با جعبه سازگاری ندارند غالبا هرگز دیده نمی شوند. و نیز دانشمندان غالبا قصد اختراع نظریه‌ی تازه را ندارند و غالبا با انهایی که دیگران اختراع کرده اند سر تسامح نشان نمی دهند. (38). در واقع وظیفه‌ای که در این جا برعهده علم هنجاری قرار می گیرد میدان دید را به صورتی عظیم محدود کرده است، البته همین محدود سازی و اعتماد به یک نمونه است که زمینه گسترش علم را فراهم کرده است. به طوری که علم هنجاری یک سازوکار درون ساخته‌ای دارد که که محدودیتهایی را که مانع پیشرفت پزوهش می شود، سست خواهد کرد. موفقیت پارادایم به برتری آن بر پارادایم‌های رقیب در حل پاره‌ای از مشکلات بستگی دارد که جامعه علمی آنها را حاد می‌یابند. البته این توانایی حل مسأله همواره واقعیتی تثبیت شده و بالفعل نیست، بلکه استعداد بالقوه حل مسأله است که صرفاً موفقیت علم عادی را در حل مشکلات و مسائل وعده می‌دهد.
بعد از شرح ماهیت علم عادی کوهن در بخشی تحت عنوان «علم عادی به عنوان حل معما» سعی می کند تا وظیفه و کاربرد علم عادی را تشریح کند. ایشان کار مهم علم عادی را حل معما می‌داند، نه حل مسأله؛ زیرا حل مسأله چندان دشوار نیست و در علم عادی قواعدی وجود دارد که فرایند حل مسأله را هدایت می‌کنند و جامعه علمی را از یافتن پاسخ‌هایی برای آن مطمئن می‌سازند. دانشمند علم عادی باید هنگام حلٍّ معما موضعی غیر نقادانه نسبت به پارادایم داشته باشد. به عبارت دیگر، "آن کس که به کار پژوهش در علم عادی اشتغال دارد، یک حل کننده معما است، نه آزمایندة پارادایم‌ها. هر چند ممکن است ضمن جستجو برای یافتن راه حل معمایی خاص، برخی رویکردهای جایگزین را مورد آزمایش قرار دهد و آنهایی را که به نتیجة مطلوب او نمی‌انجامند، کنار نهد، اما در این کار آزمایندة پارادایم نیست. این قواعد و اطمینان‌ها برخاسته از همان پارادایمی‌اند که پژوهش در چهارچوب آن انجام می‌گیرد؛ اما معماها به جدول‌ها یا شطرنج‌هایی می‌مانند که علم عادی در پی حل یا بازی آنها است. قواعد بازی پیشاپیش در پارادایم مشترک تعیین شده‌اند. بنابراین، معماها آن دسته از مسائل علم عادی‌اند که به صورت ناهنجاری‌هایی در برابر نظریه‌های رایج و پذیرفته شده سر بر می‌آورند. کوهن این ناهنجاری‌ها را مانند پوپر مبطل‌هایی برای نظریه‌ها نمی‌داند بلکه آنها را معماهایی می‌داند که باید حل شوند. میزان اعتماد جامعه علمی به نظریه‌های اساسی خود به حل این معماها بستگی دارد: «معماها در معنای کاملاً استانداردی که با آن در این جا به کار رفته‌اند، آن گروه از مسائل است که حل آنها می‌تواند گواهی بر هوشمندی یا مهارت حل کننده آنها بوده باشد. در فرهنگ‌های لغت از معمای جدول کلمات متقاطع و معمای کنار هم قراردادن قطعات تصویری و بر روی مقوا که با ارة کمانی آن را به قطعاتی گوناگون بریده‌اند، سخن رفته است و از این لحاظ این‌گونه معماها همانند مسائل علم هنجاری است. معماها برخلاف مسائل فقط یک راه حل ندارند. حل معماها مانند حل یک جدول یا جورچین (پازل) فقط با استفاده از چند حرف یا قطعه و ساختن یک واژه یا یک تصویر ساده پایان نمی‌گیرد. برای حل جورچین باید از همه قطعه‌ها و به شیوه‌ای مناسب استفاده کنیم.
پس از شرح ماهیت و وظیفه علم هنجاری کوهن سعی می کند تا چگونگی تبدیل شدن این علم را به نمونه و در واقع پارادایم توضیح دهد به همین منظور قبل از پرداختن به به ناهنجار در علم هنجاری بر آن است تا تبدیل شدن علم به اولویت نمونه را نشان دهد. در واقع در اینجا می خواهد وظیفه مورخ در بحث تاریخ علم را روشن سازد، وظیفه‌ای که به تعیین نمونه های مشترک هر دوره نامبردار شده است. پارادایم یا نمونه دارای جامعیت و مقبولیت و اجماع محققان و در کل یک جامعه علمی بر سر قواعد یک پارادایم علمی می باشد.
پس از شرح علم عادی و ماهیت و وظیفه آن و همچنین چگونگی تبدیل شدن به ان کوهن چگونگی ایجاد ناهنجاری در یک پارادایم و در واقع زمینه های ظههور اکتشاف علمی را در بخش «ناهنجاري و ظهور اکتشافات علمی» مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
وی می نویسد: هدف علم عادی تبیین طبیعت براساس مفاهیم و مفروضات بنیادین پارادایم است. در پژوهش‌های عادی درباره این مفروضات تردید نمی‌شود. ناهنجاری‌ها یا نادیده گرفته می‌شوند یا به کمک تبصره‌هایی تعدیل و سازگار می‌شوند. ناهنجاری یک وضعیت یا رویدادی است که به حسب پارادایم پذیرفته‌شده‌ای که آن ناهنجاری را مشخص کرده است، نیست و به صورت یک معما در می‌آید. البته یک ناهنجاری به تنهایی برای تغییر پارادایم کافی نیست؛ اما هنگامی که علم عادی به شمار متعددی از ناهنجاری‌ها برمی‌خورد که در برابر راه‌حل‌ها مقاوم هستند، نوعی بحران پیش می‌آید و جامعه علمی ناگزیر می‌شود در مفروضات اساسی خود بازنگری کند و در پی جانشین‌هایی دیگر برآید. پس از مدتی ممکن است پارادایم تازه‌ای ظهور کند و پیش‌فرض‌های مسلط را به چالش بگیرد. دگرگونی عمیق پارادایم چنان پردامنه است که به انقلاب علمی می‌انجامد.
اگر مشکلات پارادایم‌ها همواره چنان بود که چندان دغدغة خاطری برای دانشمندانی که درون آن به کار پژوهش مشغولند، ایجاد نمی‌کرد، هیچگاه نباید شاهد تغییر پارادایم‌ها به یکدیگر و تحول نظریه‌ها باشیم. اما تاریخ علم گواهی می‌دهد در مقاطع خاصی دانشمندان ناگهان و به یکباره پارادایمی را واگذاشته و به پارادایم دیگری رو کرده‌اند. علائم و دلایل ظهور بحران کدامند؟
وی نشانه های بحران را برمی‌شمرد: اول اینکه، اعوجاج زمانی جدی و مشکل آفرین محسوب می‌شود که منجر به 'شکست دائمی حل معماهای علم عادی، گردد. در این حالت، "شکستِ قواعدِ موجود مقدمه‌ای برای جستجو جهت یافتن قواعدی تازه است." نشانة دوم بحران، تعابیر و تفسیرهای متعددی است که از یک پدیده وجود دارد: " این وفور تعابیر یک نظریه نشانه‌ای بسیار متعارف از بحران به شمار می‌رود." از طرف دیگر، اعوجاجات زمانی اهمیت می‌یابند و منجر به ایجاد بحران می‌شوند که نسبت به بعضی از نیازهای ضروری و فوری جامعه مهم به نظر آیند. به عنوان مثال، یکی از دلایل رویکرد به هیئت کپرنیکی "فشاری بود که پرداختن به حل معمای تقدیم اعتدالین را امری فوری و ضروری به شمار می‌آورد."
بعد از ایجاد ناهنجاری در نمونه های علمی که توسط اکتشافات جدید صورت میگیرد کوهن بحث خود را وارد مرحله بعدی یعنی « بحران و پیدایش نظریه های علمی» می کند.
از نگاه کوهن ناهنجاریها، شرط لازم و نیروی محرکه برای پیدایش نظریه‌های جدیدند. دانشمندان هنگام مواجهه با ناهنجاری‌ها ممکن است ایمان خود را به پارادایمی که سبب برخورد آنها با این ناهنجاری‌ها شده است، از دست بدهند و در پی پارادایم جایگزین برآیند. اما هیچ‌گاه ناهنجاری‌ها را پادنمونه‌ها (مثال‌های نقض) پارادایم نمی‌پندارند؛ هرچند در واژگان فلسفه علم معمولاً چنین پنداشته می‌شود. یک نظریه علمی، در یک پارادایم جاافتاده، هنگامی نامعتبر دانسته می‌شود که پارادایم دیگری برای جایگزینی آن در نظر گرفته شود. البته این به معنای آن نیست که دانشمندان نظریه‌های علمی را طرد نمی‌کنند یا تجربه و آزمون در فرایند طرد و ابطال نظریه‌ها نقشی ندارد؛ بلکه به معنای آن است که برای داوری و تصمیم‌گیری درباره یک نظریه پذیرفته‌شده قبلی به عامل مهم دیگری بیش از مقایسه و مقابله نظریه با جهان خارج نیاز داریم. تصمیم‌گیری درباره یک نظریه همواره با تصمیم‌گیری درباره پذیرش پارادایم دیگر همراه است.
سبب اینکه دانشمندان هوادار یک نظریه هنگام برخورد با ناهنجاری‌ها آنها را پادنمونه‌های مبطل به شمار نمی‌آورند این است که به ترفندهای گوناگون می‌کوشند با تدوین دوباره نظریه و ایجاد تغییرات مفهومی لازم، ناسازگاری‌های ظاهری میان نظریه و طبیعت را از میان ببرند. از این‌رو، وجود ناهنجاری‌ها و بحران‌های ناشی از آن به تنهایی معماهای علم عادی را به پادنمونه‌هایی برای نظریه مبدل نمی‌سازد؛ بلکه بحران‌ها سبب تضعیف ایمان دانشمندان به توانمندی قواعد هنجاری علم عادی در حل معما و سرانجام موجب ظهور پارادایم جدید می‌شود. وگرنه همه نظریه‌ها به گونه‌ای دارای پادنمونه‌ها و مثال‌های ضدند و چنین چیزی برای تصمیم‌گیری درباره طرد آنها کافی نیست. تغییر پارادایم‌ها تابع فرایند دیگری است. با ظهور بحران 'دوره‌ای از ناامنی حرفه‌ای، برای دانشمندان رخ می‌نماید، و آنها شروع به تجدید نظر در مبانی فلسفی علم عادی و پارادایم آن می‌کنند. تصادفی نیست که "ظهور فیزیک نیوتونی در قرن هفدهم و نسبیت و مکانیک کوانتومی در قرن بیستم هر دو متأخر از و همراه با تحلیل‌های بنیادی فلسفی دربارة سنت پژوهش هم عصر خود بوده است." در چنین وضعیتی با مطرح شدن پارادایم‌های رقیب، بحران تشدید می‌شود. از آنجا که دانشمندان از طریق پارادایم به جهان می‌نگرند، با ظهور پارادایمِ رقیب سؤالات و مسائل جدیدی مطرح می‌شوند، به طوری که: "بعضی از مسائل کهن ممکن است به علمی دیگر ارجاع یا به صورت کامل 'غیر علمی، معرفی شود. مسائل دیگری که پیشتر وجود نداشت یا پیش پاافتاده به نظر می‌رسید، ممکن است در پارادایم جدید به بنیاد اصلی دستاورد علمی تبدیل شود." بنابراین: "هنگامی که پارادایم‌ها تغییر می‌کنند، معمولا"جابجایی‌های مهمی در معیار تعیین حقانیت مسائل و راه حلهای پیشنهاد شده صورت می‌گیرد." از این رو، تامس کوهن طرد یک پارادایم و اخذ پارادایم دیگر را انقلاب می‌نامد. وی انقلاب علمی را به انقلاب سیاسی تشبیه می‌کند و احساس دانشمندان در مورد کارکرد نامطلوب پارادایم را شرط لازم انقلاب علمی می‌داند. از آنجا که ظهور پارادایم جدید غالبا"به صورت دفعی صورت می‌پذیرد و "ناگهان در نیمه شب در ذهن کسی که عمیقاً غوطه‌ور در بحران است، ظاهر می‌شود،"
کوهن بر این باور است که اهمیت بحرانها در آن است که نشانه‌ای برای ان فراهم می آورند که وقت عوض کردن افزارها فرا رسیده است (84). حال باید دید واکنش به این بحرانها چگونه است. در بخش بعدی «واکنش نسبت به بحران» مورد بررسی قرار گرفته است.
چنانچه فرض کنیم که بحرانها شرط لازم قبلی برای ظهور نظریه های تازه است و سپس این پرسش را مطرح کنیم که دانشمندان چگونه در مقابل وجود پیدا کردن آنها واکنش نشان می دهند؟ واکنش اولیه ممکن است این باشد که ایمان علمی خود را نسبت از دست بدهند و سپس متوجه گزینه‌ی آن نمونه شوند، این نمونه را که وسیله‌ی روبه رو شدن ایشان با بحران بوده است را طرد نمی کنند...تصمیم گرفتن برای کنار گذاشتن یک نظریه همیشه همزمان است با تصمیم گرفتن برای قبول نظریه‌ی دیگر است، و داوری برای گرفتن چنین تصمیمی مستلزم مقایسه کردن هر دو نمونه با طبیعت و نیز با یکدیگر است (85). از نگاه کوهن انتقال به یک نمونه جدید انقلاب علمی محسوب می شود (96) به همین دلیل تعین «ماهیت و ضرورت انقلاب علمی» بخش بعدی است که مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
انقلاب های علمی چیست و چه وظیفه‌ای در رشد و تکامل دارد؟ این پرسشی است که در این بخش کوهن در پی یافتن جواب آن است. انقلابهای علمی اشاره به دوره های رشد غیر انبوهشی علم است که در آن ها یک نمونه قدیمی به صورت کامل یا جزئی با یک نمونه دیگر ناسازگار با آن جانشین می شود. کوهن تغییر پارادایم را انقلاب می‌نامد. انقلاب واژه‌ای دارای بار سیاسی و اجتماعی است. او با این نام‌گذاری می‌خواهد بر شباهت میان پیشرفت‌های سیاسی و علمی اشاره کند؛ اما با وجود اختلاف‌های گسترده و بنیادی میان پیشرفت‌های سیاسی و علمی چه شباهت‌هایی می‌توانند مجوزی برای اطلاق نام انقلاب بر تغییر پارادایم و پیشرفت علمی باشند؟ یکی از وجوه تشابه این است که همان‌گونه که انقلاب‌های سیاسی هنگامی رخ می‌دهد که شمار فراوانی از افراد جامعه از فرایندهای سیاسی احساسی بیزاری می‌کنند و آنها را از حل مسائل پدید آمده ناتوان می‌بینند و می‌خواهند این فرایندهای نهادینه‌شده دگرگون شوند، شمار روزافزون ناهنجاری‌ها در علم عادی نیز موجب آگاهی اعضای جامعه علمی از ویژگی‌های محدودکننده پارادایم می‌شود و در نتیجه زمینه‌های توجه به پارادایم جدید به جای پارادایم قدیمی را فراهم می‌سازند. (کوهن، 1391). هرچه بحران‌های سیاسی در جوامع بحرانی فزاینده‌تر و ژرفتر، و ناکامی نهاد، آشکارتر می‌گردد، شمار بیشتری از افراد نسبت به زندگی سیاسی بیگانه می‌شوند تا جایی که برخی از آنها به گونه‌ای خویشتن را متعهد می‌سازند که جامعه را در قالب نهادهای تازه نوسازی کنند. در این هنگام جامعه به دو اردو یا حزب رقیب تقسیم می‌شود. گروهی خواهان بقا و تداوم نهادهای قدیمی‌اند و دسته‌ای برای ساختن نهادهای جدید تلاش می‌کنند. از آن‌جا که احزاب رقیب به چهارچوبی برتر از نهادهای موجود در جامعه برای داوری درباره اختلاف‌های انقلابی خود معتقد نیستند، ناگزیرند سرانجام به شیوه‌های دیگری توسل جویند تا مردم را قانع سازند و موافقت آنها را جلب کنند. این کار غالباً با اعمال زور همراه است.
به همین‌سان، انتخاب میان پارادایم‌های رقیب، همچون انتخاب میان نهادهای سیاسی رقیب، به واقع انتخاب میان روش‌های زندگی اجتماعی ناسازگار با یکدیگر است. در اینجا نیز مانند انقلاب سیاسی، هیچ معیار و استانده‌ای بالاتر از موافقت جامعه مورد نظر وجود ندارد. بنابراین، برای انتخاب و تغییر پارادایم و توجیه آن، افزون بر طبیعت و آزمایش و منطق باید به شیوه‌ای استدلال اقناعی جامعه و جلب موافقت آنها در داخل گروه خاصی که جامعه علمی از آنها تشکیل شده است، روی آوریم. (همان، 101 ـ 100). در نگاه کوهن انقلاب ها در واقع به عنوان تغییراتی در نگرش نسبت به جهانند. چرا که پارادایم ها یک چشم اندازی هستند که نگرش ما را نسبت به جهان تعیین می کند حال اگر تغییر یابند در افزارهای نگاه ما به جهان تغییر یافته است.
کوهن در پایان بحث خود در کتاب به ویژگی نامرئی بودن انقلاب ها و سر انجام انحلال انقلاب ها می پردازد امری که سبب ظهور پارادایم جدید می شود و دوباره همان سیکل تکرار می شود.
ممکن است هواداران پارادایم‌های رقیب همچنان بر حقانیت سنت پژوهشی خود پای بفشارند و دلایل متعددی در حمایت از پارادایم خود بیاورند و امیدوار باشند تا حریف را قانع سازند؛ اما نبرد میان پارادایم‌ها، از دیدگاه کوهن، به گونه‌ای نیست که با چنین استدلال‌هایی فرو بخوابد؛ زیرا هواداران پارادایم‌های رقیب در جهانی مختلف به کار مشغولند و از منظرهای گوناگون به جهان می‌نگرند و چیزهای متفاوتی می‌بینند. ممکن است یک چیز برای عده‌ای اثبات‌ناپذیر و برای گروهی دیگر بدیهی بنماید. برقرار ارتباط میان آنها در صورتی امیدوار کننده است که یک گروه تغییر اعتقاد و جابه‌جایی پارادایم را تجربه کند.
هر پارادایمی مسائل خاصی را برای حل کردن مشخص می‌سازد؛ اما نمی‌تواند همه آن مسائل را حل کند. همیشه پاره‌ای از مسائل حل‌ناشده در پارادایم باقی ماند. این مسائل حل‌ناشده در پارادایم‌های مختلف یکسان نیستند و همواره این پرسش مطرح می‌شود که کدام مسائل برای حل کردن مهم‌تر است. اختلاف نظر بر سر این مساله نیز مانند تفاوت استانده‌ها و ارزش‌ها سبب قیاس‌ناپذیری می‌شود. ویژگی مهم‌تر قیاس‌ناپذیری پارادایم‌ها این است که هواداران پارادایم‌های مختلف به جهان‌هایی که به کار اشتغال دارند، امور متفاوتی می‌بینند. روابط میان این امور نیز یکسان دیده نمی‌شود. گاهی قانونی برای گروهی از دانشمندان بدیهی و برای دسته‌ای دیگر غیربدیهی می‌نماید و همین مسأله مانع برقراری تفاهم و ارتباط کامل آنها با یکدیگر می‌شود.
جابه‌جایی پارادایم‌ها و انتقال از یکی به دیگری با طرد پارادایم قدیم و پذیرش پارادایم جدید همراه است. طرد پارادایم بدون پذیرش پارادایم جدید مستلزم طرد خود علم است و به سبب قیاس‌ناپذیری و تصحیح‌ناپذیری پارادایم‌ها، این طرد و پذیرش و انتقال از پارادایم قدیی به پارادایم جدید از طریق منطق و آزمایش بی‌طرفانه و با برداشتن یک گام در یک زمان انجام نمی‌گیرد. بلکه باید با تحولی گشتالتی و به طور ناگهانی و یکباره صورت بگیرد یا این که اصلاً انتقالی تحقق نیابد.
هرگونه کوشش برای عقلانی کردن منازعه انتخاب پارادایم‌ها ناکام است و با معضل دور مواجه می‌شود؛ زیرا هیچ برهان منطقی محض برای اثبات برتری یک پارادایم بر دیگری وجود ندارد و تصمیم هر دانشمند برای انتخاب پارادایم به عوامل و اولویت‌هایی مانند سادگی، توانایی برآوردن نیازهای ضرور جامعه و توانایی حل نوع خاصی از مسائل بستگی دارد. همچنین توجه به مجموعه‌های متفاوت معیارها و ضوابط واصول متافیزیکی در گزینش یک پارادایم بسیار کارساز است و هر پارادایم ضوابط و استانده‌ها و اصول مابعدالطبیعی ویژه‌ای دارد که طبق آنها داوری می‌گردد و بر پارادایم رقیب ترجیح داده می‌شود. از این‌رو، کوهن، ترجیح یک پارادایم بر پارادایم دیگر را کاری غیرعقلانی می‌داند و آن را به انتخاب میان ادیان یا نهادهای سیاسی تشبیه می‌کند که تابع عوامل مختلف روان‌شناختی یا جامعه‌شناختی است و الزام عقلی نمی‌آورند بلکه فقط ترغیب و اقناع می‌کنند.
کوهن سه دلیل برای عقلانی نبودن منازعه انتخاب پارادایم‌ها می‌آورد. نخست اینکه «طرفداران نمونه‌هاي رقيب غالباً درباره فهرست مسائلي كه هر يك از نامزدهاي نمونه شدن مي‌بايستي حل كنند با يكديگر توافق ندارند. استانده‌ها يا تعريف‌هاي علم در نزد آنان يكسان نيست.» (کوهن، 1391) دوم اینکه «در داخل نمونه جديد، اصطلاحات و مفاهيم و آزمايش‌هاي قديم روابط طرفيني تازه‌اي با يكديگر پيدا مي‌كنند. نتيجه ناگزيري چيزي است كه بايد آن را سوء تفاهم ميان مكتب‌هاي رقيب بخوانيم؛ هر چند تعبير سوءتفاهم در اينجا درست كامل نيست.» سوم اینکه «هواداران نمونه‌هاي رقيب به كارهاي خود در جهان‌هايي متفاوت اشتغال دارند.». اما مسئله‌ای که کوهن در نهایت به آن می پردازد این است که انقلاب های علمی چه نتایجی برای بشریت به دنبال داشته است؟ از نگاه ایشان انقلاب ها سبب پیشرفت شده اند. به همین منظور در بخش نهائی «پيشرفت از طریق انقلابها» را مورد بحث و بررسی قرار می دهد در واقع نتیجه انقلاب ها در نهایت به پیشرفت علمی می انجامد.
کوهن معتقد است پیشرفت علمی از طریق انقلاب‌های علمی میسر می‌گردد و انقلاب‌ها نیز با به بحران رسیدن یک پارادایم و جایگزین شدن پارادایم جدید رخ می‌دهند. انتقال از یک پارادایم بحران‌زده به پارادایم دیگر هرگز از راه فرایند انباشتی و گسترش فزاینده پارادایم قدیمی در قالب پارادایم جدید صورت نمی‌گیرد. اصولاً قیاس‌ناپذیری پارادایم‌ها و ناگهانی بودن ظهور پارادایم جدید راه را بر انباشتی بودن پیشرفت علمی می‌بندد. نظریه‌ها و پارادایم‌های جدید ادامه نظریه‌ها و پارادایم‌های قدیمی نیستند، بلکه جایگزین‌های آنها و نیز قیاس‌ناپذیرند. از این‌رو، میان آنها نوعی گسستگی و ناپیوستگی به چشم می‌خورد.
پیشرفت در حالت عادی و در درون یک علم عادی و هنجاری نتیجه حل مسائل و مشکلاتی است که پارادایم آنها را مشخص کرده و راه حل آنها را نشان داده است. اعضای یک جامعه علمی بالغ با یک پارادایم یا دسته‌ای از پارادایم‌های به هم پیوسته به فعالیت و کار خلاق می‌پردازند و می‌کوشند تا مسائل و معماها را شناسایی و حل کنند و در بسیاری از موارد کامیاب می‌شوند. پیشرفت نتیجه کار خلاق همراه با کامیابی است. چنین پیشرفتی البته فقط به حوزه علم عادی محدود نمی‌شود. در حوزه‌های خلاق دیگر هم پیشرفت رخ می‌دهد. نقاشان، مورخان و متکلمان نیز در حوزه‌های فعالیتی خود با کامیابی‌های خلاق در پیشرفت گروهی که در مقدمات با آنها مشارکت دارند، سهیم هستند. اگر می‌بینیم کسانی در پیشرفت حوزه‌های دیگر غیر از علم عادی تردید می‌ورزند، نه به آن سبب است که آن حوزه‌های دیگر غیر از علم عادی تردید می‌ورزند، نه به آن سبب است که آن حوزه‌ها پیشرفت نمی‌کنند یا نمی‌توانند بکنند، بلکه سببش این است که در آن حوزه‌ها معمولاً مکتب‌های رقیب وجود دارند که در شالوده‌های همدیگر تردید می‌کنند و بر درستی مبانی و مواضع خود پای می‌فشارند و حاضر نیستند میدان را به نفع همدیگر ترک بگویند. «كسي كه مثلاً، در اين بحث مي‌كند كه فلسفه پيشرفتي نكرده است، در اين‌باره تأكيد دارد كه هنوز ارسطويي‌گراني وجود دارند، نه اينكه ارسطويي‌گري از پيشرفت بازمانده است.» (کوهن، 1391)
پیشرفت در حالت بحرانی و غیرهنجاری یا در علم فوق‌العاده همراه انقلاب علمی رخ می‌دهد، بلکه نتیجه آن است؛ زیرا «انقلاب با پيروزي يكي از دو ميدان رقيب به پايان مي‌رسد. آيا آن گروه هرگز خواهد گفت كه نتيجه پيروزي آن چيزي كمتر از پيشرفت است؟ اگر بگويد، بدان مي‌ماند كه پذيرفته باشد كه بر راه نادرست رفته و حق با مخالفان بوده است. لا اقل براي آنان نتيجه انقلاب مي‌بايستي ترقي باشد و آنان در وضعي عالي قرار دارند و به يقين مي‌دانند كه اعضاي آينده جامعه ايشان تاريخ گذشته را به همين‌گونه خواهند ديد.»
کتابنامه:
1- کوهن، تامس، ساختار انقلاب های علمی، سعید زیبا کلام، نشر سمت، 1391
2- میر سعید موسوی کریمی، عقلانیت، معرفت علمی و فلسفه علم تامس کوهن، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1392
3- هونییگن هون، پل، پل فایرابند و تامس کوهن، محسن خادمی، فرهنگ امروز (پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی فرهنگ علوم انسانی)، 1392
4- گروه کتاب و رسانه، ساختار انقلاب های علمی، پایگاه اطلاع رسانی انسانشناسی و فرهنگ

 



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط