نقش آهنگ در تلاوت قرآن

فروزان ترین بعد اعجاز « بیانی » قرآن، هم سازی با نغمه های دل نشین، و آهنگ های وزین صوتی است، آن گاه که با صدایی گرم و زیبا، و آوایی نرم و فریبا، دم ساز گردد، آتشی بر خرمن دل ها افکند، که شعله های تابناکش جهانیان
دوشنبه، 25 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمیده جبل عاملی
موارد بیشتر برای شما
نقش آهنگ در تلاوت قرآن
 نقش آهنگ در تلاوت قرآن
 

نویسنده: آیت الله محمد هادی معرفت
 
فروزان ترین بعد اعجاز « بیانی » قرآن، هم سازی با نغمه های دل نشین، و آهنگ های وزین صوتی است، آن گاه که با صدایی گرم و زیبا، و آوایی نرم و فریبا، دم ساز گردد، آتشی بر خرمن دل ها افکند، که شعله های تابناکش جهانیان را به سوز و گداز گذارد.
در دستور تلاوت آمده است: « قرآن را با آهنگی حزین و نغمه دل نشین، تلاوت کنید. بگریید و بگریانید.»(1) فرق است میان « موسیقی برونی » که شاعران، با تصنع و تکلف آن را می سازند و بر قافیه ها و نظم های از پیش تعیین شده استوار می باشد... و « موسیقی درونی » قرآن، که از اسرار معماری همین ساختار است و بس، که با یک شطراز کلام و کمتر از یک بیت، و بدون آن که رعایت قافیه کرده باشد، چنان آوای بلندی سر می دهد که هیچ یک از ترکیب بندی های ادبی به او نمی رسد. قرآن، از همان روزهای نخست با همین شیوه ی شیوا، سنگ دلان عرب را شیفته و شیدای خود نمود، و اندیشه مقاومت و ایستادگی را از آنان ربود.
اعراب، شگفت زده، در برابر قرآن، زانوی تسلیم بر زمین زده و به عجز و ناتوانی خود اعتراف و اعجاب و تحسین خود را در مقابل قرآن صریحاً ابراز داشتند.
این یک جاذبه و کشش روحانی بود، که این مردم سخت دل و مغرور را به نرمی و گرایش واداشت. گو این که برخی آن را شعر، و پاره ای سحرش می پنداشتند، ولی خود نیک می دانستند که قرآن نه شعر است و نه سحر، گر چه هم چون شعر، نافذ است و هم چون سحر، افسون گر... « إنّ من البیان لسحراً...»(2)

قرآن و سخنوران عصر پیامبر

اصولاً، عبارت و جمله بندی های قرآن به گونه ای تنظیم شده که روان، یک نواخت، هم آهنگ و هم ساز. حروف و کلمات آن متناسب و هم آوا، پیوسته به یک دیگر پیوند خورده اند.
با این که قرآن « کلام منثور »(3) است، به « کلام منظوم » بیشتر شباهت دارد و با آن که خطاب و عتاب است، به افسون گری و سحرانگیزی بیشتر می ماند.
بدین وصف، سبک نوینی در لغت نامه عرب به ارمغان آورد، نظم و تألیف جدیدی به جهانیان ارائه نمود و اعراب و جهانیان را به حیرت و شگفتی وا داشت.
« ولید بن مغیره » - یکی از سران با نفوذ عصر جاهلیت - برای اولین بار که تلاوت قرآن را شنید، گفت: آنچه که فرزند ابی کبشه (4) می سراید، مایه شگفت است، به خدا قسم، نه شعر است و نه سحر و نه هذیان گویی، به درستی که آن سخن خداست.
قریش را این سخن ناخوش آمد، وی را سرزنش کردند: چرا چنین گفتی و مسلمانان را چیره تر ساختی؟
به آنان گفت: به خدا قسم روز گذشته، سخنی از محمد صلی الله علیه و آله شنیدم، که هرگز به سخن آدمیان نمی آمد، و پریان را چنین اندیشه نشاید .... به خدا قسم، شیرین و دل پذیر باشد، و رویه ای زیبا در بر دارد ... به درستی که بَر آن ثمربخش، و ریشه ی آن استوار، از همه برتر، و چیزی بر آن چیره نیاید...

پیش از موسم حج، نزد ولید آمدند تا چاره بیاندیشند و چه کنند که عرب را از گرد او باز دارند. به آنان گفت: درباره سخن افسون گر او چه اندیشیده اید؟

گفتند: می گوییم جادوگر است. گفت: زمزمه های جادوگران را شنیده ام، هرگز شباهتی به آن ندارد. گفتند: می گوییم دیوانه است. گفت: هرگز آشفتگی دیوانگان را ندارد. گفتند: می گوییم شاعر است و این شعر اوست که افسون می کند.
گفت: وزن های شعر و رجز و انواع آن، بر همه مشهود است، که سخن وی از همگی جداست. گفتند: می گوییم ساحر است این سحر اوست که او را چیره ساخته. گفت: افسون ساحران را دیده و شنیده ام، هرگز تناسبی با این سخن والا و شیوا ندارد.
گفتند: پس چه بگوییم؟ گفت: هر چه بگویید، باور ناکردنی است و خود را رسوا کرده اید. جز آن که به ناچار ساحرش خوانید، که به سحرانگیزی کلامش بیشتر می ماند، زیرا که میان فرزندان و پدران تفرقه انداخته، و زنان را بر شوهران گستاخ نموده، و افراد را از قبیله هایشان جدا ساخته...
از این رو شاید بتوان او را به سحر و افسون گری نسبت داد! (5)
و سخنانی از این قبیل، که جملگی حاکی از دلهره و هراس اعراب بود و خود را در مقابل قرآن، پاک، باخته بودند و نیز کسانی مانند: « طفیل بن عمر » - شاعری برازنده و از اشراف عرب به شمار می آمد – و « نضر بن حارث »- زعیمی نافذ الکلمه و سخنوری توانا بود - و « عتبة بن ربیعه » - بزرگ مردی کهن و محترم در میان اعراب – و غیر هم ... که نام آنان در تاریخ ثبت، و ناتوانی آنان در مقابله با قرآن، برای همگان مشهود و عیان بود، (6) سر عجز در مقابل قرآن فرود آورده بودند...
خداوند از زبان آنان گوید:
( بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ )(7): گفتند: آشفتگی خواب های اوست، یا بافته های مغزی او، یا شاعری چیره است؟
( ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ )(8): پشت کرد و رفت و مغرورانه گفت: افسونی بیش نیست که از دیگران فرا گرفته.
قرآن نیز در نکوهش چنین سنجش بی خردانه گوید:
(أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنْتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ‌ )(9) آیا این سخن به افسون می ماند؟ یا آن که بینش خود را فرو نهاده اید؟! ( وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ ‌)(10): این، به سخن شاعر نمی ماند؟! پذیرشتان اندک است.
خداوندان سخن و استادان بیان، در آن روز، درباره قرآن چنین داوری می کردند و آن را یک پدیده نو و والاتر از اندیشه انسان ها می دانستند، کشش آن، آنان را مجذوب و از درخشش آن، پاک مرعوب گشته بودند. گاهی شعر و گاهی سحرش می نامیدند، ولی می دانستند: زیباتر از شعر و فریباتر از سحر است... چرا چنین می گفتند؟

قرآن و ادبای عصر حاضر

ادبای عصر حاضر و سخنوران دوره معاصر نیز هم گام با گذشتگان، هم آواز، همان سخنان را تکرار می کنند: والاتر از شعر است و شیواتر از هر کلام... بی نظیر و بی مانند... همانا کلام خداست.
در این زمینه، استاد محمد عبدالله ( درّاز) گوید:
... قاری قرآن، اگر نیک تلاوت کند، آن گونه که خواست قرآن است، نه آن گونه که خواست خود اوست... هر آینه می یابی: آوایی هم آهنگ و نغمه فراگیر، تمام وجودت را فرا گرفته، با آن که قرآن شعر نیست، ولی در آن چیزی می یابی که در شعر و نغمه های دیگر هرگز یافت نمی شود... آری، از نغمه قرآنی چنان سرخوش می گردی که هرگز در لذت های دیگر آن چنان خوشی نخواهد دید... این حروف قرآنی است، و کلمات آسمانی است، که با نظم و تألیف خاص خود و با فاصله های ردیف قرار گرفته، این چنین جمال و زیبایی آفریده! (11)
استاد محمود مصطفی گوید:
از دوران کودکی، بدون آن که بدانم، این حقیقت را یافته ام، و آن حکایتی از موسیقی درونی قرآن بود، که از عمیق ترین اسرار نهانی این کتاب آسمانی به شمار می رود، در بافت و ساخت آن وجود دارد، نه شعر است و نه نثر است و نه سجع، بلکه خود یک ساختار نوین که با ردیف قرار گرفتن واژه های متناسب، چنین آوای موسیقایی را به وجود آورده است.
بسی فرق است میان « موسیقی برونی » که شاعران، با تصنع و تکلف آن را می سازند و بر قافیه ها و نظم های از پیش تعیین شده استوار می باشد... و « موسیقی درونی » قرآن، که از اسرار معماری همین ساختار است و بس، که با یک شطراز کلام و کمتر از یک بیت، و بدون آن که رعایت قافیه کرده باشد، چنان آوای بلندی سر می دهد که هیچ یک از ترکیب بندی های ادبی به او نمی رسد...(12)
سید قطب گوید:
عرب را جنون عارض نگردیده بود، وقوف خود را بر مزایای شعر از دست نداده بودند، موقعی که گفتنند: این پیوند کلام والا، شعر است! چنین ترسیم زیبایی، نیروی تخیل آنان را ربوده بود و چنین گفتار دلربایی، یافت آنان را دگرگون کرده بود،... این ها از ویژگی های شعر است که پایه های آن را پی ریزی می کند، آن گاه که قافیه و وزن « تفاعلن » را نادیده بگیریم...
قرآن، مزایای نثر و شعر، هر دو را دارا است... قافیه و وزن « تفاعلن » را رها کرده و آزادانه گویای مطالب خویش است و در عین حال از ویژگی های شعر برخوردار، آوای موسیقایی درونی و فاصله های متناسب و نزدیک به هم، آن را از وزن های « تفاعلن و تفاعیل » بی نیاز ساخته، بافت و ساخت قافیه را به خود گرفته، همان نثر و نظم را به هم آمیخته است... (13)
استاد مصطفی صادق رافعی گوید:
موقعی که قرآن، بر عرب قرائت گردید، یافتند: حروف هر کلمه و کلمات هر جمله از آن، دارای آوای بلندی است، که به جهت نظم و تألیف خاص خود، مانند آن است که یک « قطعه » را تشکیل داده، که قرائت آن، نغمه می آفریند. ( هر آن کس که پاره ای از اسرار موسیقی و فلسفه آن را – امروزه – بداند، می داند همانندی برای قرآن وجود ندارد، این گونه، و به طور طبیعی، تناسب حروف و کلمات و ترکیب بندی ها را رعایت کرده باشد و کسی نیست که بتواند خرده ای، حتی در یک حرف از حروف آن بگیرد، و قرآن بدین گونه بر موسیقی برتری دارد، با این ویژگی شگفت انگیز، در عین حال موسیقی نیست). عرب را این ویژگی از دیده پنهان نبود و به خوبی می دانستند که تاب مقاومت آن را ندارند...(14)
شعر از این جهت شعر است که بر شعور انسان ها حکومت دارد، هیجانات را بر می انگیزد، احساسات درونی هر آدمی را، آن گونه که بخواهد تحریک می کند و آن گاه که با آهنگی دلنواز و آوایی شیرین سروده شود، افسون و غوغا برپا می کند! تأثیری عمیق دارد!
ویژگی شعر- که آن را از دیگر سخن جدا ساخته - نظم و تألیف آن است، سبک و ساختار بنیادی آن، آوای حروف آن، آهنگ و کلمات آن، همواری جمله ها و ترکیب بندی آن. زیرو بم هر حرف، نرمی و زبری هر لفظ، با ردیف قرار گرفتن کلمات متناسب، هم آهنگ شدن نغمه های متفاوت، که هر یک دیگری را طالب، و هر قرینی، قرینی را خواستار... تمامی این ها به هم پیوسته و تنگاتنگ، به هم فشرده و در هم آمیخته و یک واحد را تشکیل می دهند.

بیشتر بخوانید: اعجاز موسیقیایی یا نظم آهنگ قرآن


این است که شعر روان، جریان آبی را ماند، که در بستر ملایم رود، مستانه می لغزد و در نشیب و فراز آن، آرام آرام می خرامد. یا نسیم صبحگاهی را باشد، که برگ درختان سربرافراشته و گونه گل های شکوفا را نوازش می دهد خرمی و طراوت می بخشد.

قرآن، این ویژگی ها را دارد، با آن که شعر نیست نظم دارد، ولی وزن ندارد، فاصله (15)دارد، ولی سجع ندارد؛ لذا نثری است شعرگونه و کلامی است سجع مانند، که از زیبایی های هر دو برخوردار و مزایای هر یک را دارا می باشد و هرگونه تکلف و دشواری شعر و سجع را ندارد.

این سبک ( ساختار ) جدیدی است که قرآن ارائه داده و در فرهنگ ادبی عرب، تحولی غریب ایجاد کرده، کاملاً بی سابقه است و آیندگان را به عجز و تاب انداخته، جاذبه دارد، افسون می کند، به وجد می آورد، لذت بخش است، آرامش می دهد، با فطرت دم ساز، با طبیعت هم ساز، با وجدان سرو کار داشته و با هستی سرو سری دارد.
از شعر والاتر، از سحر نافذتر، تا اعماق درون می تازد و تا آخرین نقطه وجود را مسخر می سازد.
آری، این تأثیر عمیق و تسخیر ضمیر، در قید و بند آوای خوش قرآن می باشد، که در نغمه های تلات آن نهاده و در آهنگ قرائت، تنظیم شده است.
در حدیث آمده است:
اِقرأوا القرآنَ بألحانِ العربِ و أصواتِها، و إیّاکم و لحونَ أهلِ الفِسقِ و أهلِ الکبائِر؛(16)
قرآن را، با آهنگ های عربی و با صوت عربی تلاوت کنید. فقط از آهنگ های مبتذل و رذل گونه بپرهیزید.

جاذبه قرآن در چیست؟

عامل مهم جذابیت قرآن، در « سبک »، « نظم » و « آهنگ » آن است. این سه عامل، سنگ بنیادین « ساختار سحرانگیز » قرآن را تشکیل می دهند، و این سه عامل، چنان به هم آمیخته و درهم ریخته اند، که نتوان نقش هر یک را – در جاذبیت قرآن – جدا نشانه رفت:
1.« سبک »: به معنای « ریخته »، شکل گیری ( هندسه ) سخن را عهده دار می باشد، که قرآن در این زمینه نوآوری کرده و سبک نوینی ارائه داده است: از وزن شعر و نوای سجع، هر دو بهره گرفته، سبکی آفریده که نه آن است و نه این و از هر دو بهتر است و والاتر.
2.« نظم »: پیوند سخن، هم چون دانه های به هم پکیده، واژه ها ردیف یک دیگر و متناسب هم دیگر باشند، که آواهای حروف و زیر و بم کلمات، هم راز و هم ساز بوده باشند.
رعایت « نظم » در شعر - که کلام منظوم است - کاملاً طبیعی به نظر می رسد، ولی در نثر ( سخن پراکنده ) رعایت آن عجیب می ماند، که قرآن با کمال عنایت آن را دنبال کرده و در هر جمله از کلام خود، با نظم کلمات و تألیف عبارات، پیوندی استوار به وجود آورده، خوش تیپ و خوش اندام، نرم و روان و آرام، ( فَتَبارَکَ اللهُ أَحسَنُ الخالِقِینَ ).
3.« آهنگ »: آوای ( موسیقی ) سخن، که از دو عامل پیش ( سبک و نظم ) به وجود آمده است، چنان ساختار و اندامی و چنین پیوند استواری، این گونه « آهنگی » را خواستار است. به ویژه آن که از حرف « مد » و « لین »(17) در این زمینه، کمال استفاده را کرده، جوش و خروشی به آهنگ تلاوت بخشیده و وجد و شعفی در شنوندگان به وجود می آورد.
این ویژگی قرآن، باید در تلاوت قاریان جلوه گر شود و « اعجاز بیانی » آن، هر چه برازنده تر تجلی کند!
از این رو، ضرورت دارد، تلاوت کننده، آهنگ تنظیمی قرآن را بداند و کاملاً آن را رعایت کند، تا نقش « اعجاز بیان » را به خوبی و با دقت ایفا کند.
قرآن بیانی رسا، سبکی شیوا، آهنگی دلربا دارد، باید این ویژگی به عرصه ی ظهور برسد و شنوندگان را - از هر قبیل که باشند - تحت تأثیر قرار داده، جان و هستی آنان را تسخیر کرده و در قبضه ی تصرف خویش درآورد. آن گاه است که « إنّ من البیان لسحراً » آشکارا مشاهده می گردد.

نغمه ی قرآن

قرآن را آهنگ و نغمه ای است فرح بخش و روح افزا، که دیگر نغمه ها را رسوا ساخته، روان آدمی را آرامش بخشیده، از آلایش ها و پلیدی ها پاکیزه کرده، درخشش داده و به سوی فضای لایتناهی آسمان معنویت به پرواز در می آورد.
این نغمه، غذای روح است، که روان آدمی را نوید خوش بختی می دهد و به آن سعادت و طهارت و قداست ارزانی می دارد.
... چرا باید این نغمه ی جاودانی و این موسیقی روحانی، مستور بماند و از دست رس دور باشد؟ نه هرگز! بلکه ضروری است برای همه و همیشه، زنده و جاوید بماند و استوار جلوه کند.
در فرمان والاتبار پیغمبر بزرگوار صلی الله علیه و آله آمده است:
لکلّ شیء حلیةٌ، و حلیةُ القرآن الصوتُ الحسنُ؛
هر چرا زنیتی است و زینت قرآن آوای نیکوست.
و باز فرمود:
إنّ من أجملِ الجمالِ الشَعرَ الحسنَ، و نغمةَ الصوتِ الحسنِ(18)؛
زیباترین زیبایی، موی نیکو و نغمه های (19) آوای نیکوست.
امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:
و رَجِّع بالقرآن صوتَک، فإنّ اللهَ یحبُّ الصوتَ الحسنَ یَرجِّعُ فیه ترجیعاً؛(20)
در تلاوت قرآن، ترجیع (21) صوت کن، زیرا خداوند، صوت نیکو را دوست دارد که در آن ترجیع به کار رود.
از این رو در حدیث آمده است:
لیسَ منّا مَن لم یَتَغنَّ بالقرآنِ؛(22)
از ما - زمره مسلمین - نیست، آن کس که قرآن را با لحن موسیقی نخواند.
و نیز فرمود:
تَغنّوا بالقرآن، فمن لم یتغّنَ بالقرآن فلیس منّا؛ (23)
آهنگ موسیقی قرآن را رعایت کنید و هر کس رعایت نکرد، از ما نیست.
قاریان مصری، پیش از آن که در « دارالقرآن » پذیرفته شوند، باید دارای لیسانس « دار الفنون » باشند تا با فنون ترانه ها، و انواع آهنگ ها آشنا گردیده و بتوانند قرآن را با زیباترین نغمه ها و شیواترین آهنگ، تلاوت کنند و کلام الهی را به « احسن وجه » به « ترنم » در آورند.
فراگیری فنون موسیقی، پیشبازی است برای فراگیری تلاوت رنگارنگ قرآن. اکنون چرا ما دل باختگان کلام الهی، این راه و روش قرآن را فرو نهاده ایم و قاریانی به جامعه تحویل می دهیم که قرآن را با آهنگ های نارسا و نغمه های ناموزون، قرائت می کنند و اعجاز بیان الهی را با شیوه های تقلیدی و ناپسند، عرضه می دارند؟

موسیقی از دیدگاه فقاهت

اکنون ببینیم: آیا موسیقی ذاتاً حرام است؟ تا برای تجویز آن در موارد استثنایی ( تلاوت قرآن، حُدی،(24) جشن های عروسی...) به دنبال مجوز خاص بوده باشیم یا اساساً حرام نمی باشد، مگر آن که با عنوان « لهو » و «باطل » که از عوامل انحرافی باشند، توأم گردد.
نظری به دلایل مسئله می افکنیم، در منابع مربوط. ابتدا به عنوان « قول الزور » برخورد می کنیم، که سه عنوان :« لهو »،« لغو » و « باطل » را به دنبال می کشد و این سه، به جای تفسیر عنوان نخست مطرح شده اند.
عنوان های مطرح شده، گویای یک حقیقت می باشند و آن: « پرداختن به امور بیهوده، تهی و بی مایه که جز سرگرمی بی حاصل و بازدارنده از مسائل جدی حیات، چیز دیگری در بر نخواهد داشت. ضمناً به کرامت و شرافت اصیل انسانی، لطمه وارد می کند و مانع پیشرفت به سوی سعادت جاودانی می گردد.

اینک تفصیل این اجمال

در پاره ای از روایات، ( قَولَ الزُّورِ )(25) که در آیه ی شریفه، به عنوان یک امر لازم الاجتناب مطرح شده، به « غنا = موسیقی » تفسیر شده است.(26)
« زور » در لغت، به معنای: انحراف از واقعیت و وارونه جلوه دادن، آمده است.(27)
در این روایات، آمده است: یکی از مصادیق و موارد انطباق، « قول الزور » مجالس « غنا » و طرب معمول در آن زمان ( دوران عباسیان ) می باشد، که بزرگ ترین عامل منحرف کننده به شمار می رود و دولت مردان را از کار سیاست صحیح و اداره ی کشور باز می دارد.
مجالس غنا و طرب این چنینی، معمولاً از انواع فحشا و منکرات برخوردار بوده است و نوازندگان زن و مرد و رامش گران بی بندو بار، در آن شرکت می جسته و دربار عباسیان را به یک فضای آکنده از گناه و آلوده به فساد در می آوردند. رجال دوره ی عباسی، با این شیوه ی ننگین، مسیر اسلام و مسلمین را منحرف و آن را به نابودی مطلق سوق می دادند.
شکی نیست، موسیقی ای که در این گونه مجالس نواخته می شد، دارای محتوایی آموزنده، دعوت به اخلاق فاضله و یا بیان معارف عالی اسلامی... نبوده و جز دعوت به فساد اخلاقی و انحرافات جنسی، چیز دیگری در بر نداشته است. این چنین موسیقی، قطعاً محکوم به بطلان و « قول زور » به شمار می رود.
نتیجه این که : موسیقی، زیر پوشش عامل انحرافی و فساد، حرام و واجب الاجتناب است.
در روایات دیگر، عنوان « لهو الحدیث »(28)، یا « اللغو » و (29) یا « الباطل »(30) مطرح گردیده، که در آیات قرآنی، به عنوان نکوهش از آن ها یاد شده. در این روایات بیشتر به این جهت توجه شده، که عناوین فوق، قابل انطباق بر موسیقی حرام است. البته هیچ گونه « تعبد » و اعمال نظر توقیفی ( بیان اصطلاح خاص ) در کار نیست، بلکه فقط « بیان صحت انطباق » منظور می باشد.
برای نمونه روایات زیر را می آوریم:
1.امام صادق علیه السلام فرمود:
الغناءُ مجلسٌ لا یَنظر اللهُ إلی أهلِه. و هو ممّا قال الله عزّوجلّ: ( وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتَرِی لَهوَ الحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللهِ )(31)؛
مجالسی که در آن ها موسیقی نواخته می شود، هرگز مورد لطف و عنایت الهی قرار نمی گیرد و همانا مصداق آیه ی شریفه است، که می فرماید: پاره ای از مردم گفتارهای پوچ و گمراه کننده را انتخاب می کنند، تا موجب سرگرمی و عامل انحراف به وجود بیاورند.
2.روی الصدوق باسناده عن محمّد بن ابی عباد- و کان مستهتراً بالسماع و یَشربُ النبیذ -:
قال سألتُ الرضا علیه السلام عن السماعِ؟ فقال: لأهل الحجازِ ( أو العراق ) فیه رأی، و هو فی حیزِّ الباطلِ و اللهوِ، أما سمعت الله عزّوجلّ یقول: ( وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغوِ مَرُّوا کِراماً )؛(32)
صدوق از « محمد بن ابی عباد »- که مردی متجاهر به فسق، و شیفته آوای خوش بود و از شراب روی گردان نبود - روایت کند که او گفت: از امام رضا علیه السلام درباره ی به استماع ملاهی، سؤال کردم.
فرمود: مردم حجاز - یا عراق - را در آن نظری است، ولی هر چه باشد درباره ی لهو باطل قرار گرفته. آیا نشنیده ای کلام خدا را – در وصف مؤمنین – آن جا که فرموده: هر گاه بر بیهوده ای گذر کنند با بزرگواری از آن اندیشه، درنگ را جایز نمی شمرند.
3.یونس بن عبدالرحمان گوید:
سألتُ الخراسانی ( یعنی الإمامَ الرضا علیه السلام ) عن الغناءِ، و قلت: إنّ العبّاسی ذَکرَ عنک أنّک تُرَخِّصُ فی الغناء، فقال: کَذِبَ الزندیقُ، ما هکذا قلتُ له، سألنی عن الغناء، فقلت: إنّ رجلاً أتی أبا جعفر ( الأمام الباقر علیه السلام ) فسأله عن الغناءِ، فقال: یا فلان، إذا میّزَاللهُ بینَ الحقِّ و الباطلِ فأینَ یکون الغناءُ؟ قال: مع الباطلِ، فقال: قد حکمت؛(33)

بیشتر بخوانید: نظم آهنگ قرآن


عباسی - یکی از رجال بنی العباس، به نام هشام بن ابراهیم -(34) از امام نقل کرده است که موسیقی را تجویز کرده اند. یونس که از بزرگان صحابه است، این مطلب را نزد امام بازگو می کند. امام متغیر گشته، به عنوان «زندیق » از او یاد می کند، که در نقل خبر تحریف کرده و مقصود خبیث خویش را خواسته است.
آن گاه حضرت توضیح می دهند که:
از من پرسش کرد، به او گفتم: این سؤال را دیگری نزد امام محمد باقر علیه السلام قبلاً عرضه کرده است، برای تفهیم وی از او پرسیدند: اگر خداوند، دو گروه حق و باطل را از هم جدا سازد، « غنا – موسیقی » با کدام گروه خواهد بود؟ آن شخص – طبق فطرت سلیم خود - گفت: با گروه باطل هم ساز است. امام فرمودند: تو خود داوری کردن!
آنچه از مجموع این روایات به دست می آید: حرمت موسیقی ( غنا ) در صورتی است که با یکی از عناوین فوق توأم گردد.
لذا در تمامی پرسش ها و پاسخ هایی که داده شده، این نکته مورد توجه بوده و به عنوان استدلال به آیات قرآنی، به « علت حکم » اشاره شده و مسئله انطباق عناوین محرمه بر « مجالس غنای » متداول در آن دوره، تأکید گردیده است.
طبق قاعده اصولی « تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است»(35)، در هیچ یک از جواب ها به طور مطلق، حکم به حرمت « غنا » نشده است، جز آن که با انطباق با دیگر عناوین محرمه، آن را حرام دانسته اند.
مثلاً اگر به صراحت گفته می شد: آری موسیقی حرام است، حرمت ذاتی آن مسلم بود، ولی به طور دیگر فرموده اند و در جواب پرسش « آیا غنا حرام است؟ » گفته اند:« آیا نمی دانی که خداوند، لهو را بیهوده و باطل شمرده »؛ لذا این گونه جواب، اشاره به آن دارد، که فقط تحت این عنوان، حرام خواهد بود و لا غیر.
و این که خواسته باشند « اعمال تعبد » کنند، و بگویند: غنا با آن که لهو، لغو و یا باطل نیست، ولی ما آن را باطل می گیریم، کاملاً خلاف ظاهر و برخلاف قواعد اصول و فن محاوره است.
مؤید این مطلب، توضیحاتی است که در پاره ای از روایات آمده، که به دو نمونه اشاره می شود:

1.علی بن جعفر از برادر خود ( موسی بن جعفر علیه السلام ) می پرسد: درباره « غنا موسیقی » در مواقع فرح اعیاد و جشن های عروسی، چه می فرماید؟ ایشان در جواب فرمودند:« لا بأسَ مالم یُعصَ به »:(36) اشکالی ندارد، مشروط بر آن که با آن معصیتی انجام نشود؛ یعنی: وسیله ی اشاعه ی فحشا نگردد.
2.ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمودند: اجرتی را که زن نوازنده در عروسی ها می گیرد، چنانچه مردان در مجالس زنان حاضر نشوند، اشکالی ندارد.(37)

نتیجه این که: موسیقی، اگر وسیله ای برای آموزش معارف عالی و یا آشنا کردن مردم به اخلاق اسلامی باشد، نه لهوست، نه لغو و نه باطل؛ لذا استعمال آهنگ در تلات قرآن، مورد استثنایی به شمار نمی رود، بلکه اصالتاً مشمول عنوان حرام نیست.
هم چنین است استعمال آهنگ های زیبا و دل ربا، در اشعار عرفانی، در بیان ارزش های والای انسانی، که با این شیوه ی شیوا، بیشتر و بهتر تأثیرپذیر خواهد بود.
در پایان باید گفت: مگر نه آن است که آواز زیبا و آهنگ دلنواز، جزئی از مواهب طبیعت ( مواهب الهی ) به شمار می رود و از زیبایی های جهان هستی محسوب می گردد و انسان ها را پیوسته، خوش و خرم نگاه می دارد و به زندگی امیدوار می سازد؟ گو این که با محتوایی بلند هم ساز گردد، ارزش ها و فضیلت ها را گسترش می دهد! چنین پدیده ای با این ارزش فطری و عقلی، فطرتاً و عقلاً نمی تواند شرعاً حرام باشد: « ما حَکَم به العقلُ حَکَم به الشرعُ ».
این یک ارزش است، یک زیبایی طبیعت است، یکی از طیبات است، که خداوند برای انسان ارزانی داشته: ( قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ).(38)
لذا به دنبال آن آمده:
( إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ).
پس آنچه از طیبات به شمار می رود، به حکم عقل و شرع، حلال و آنچه فحشا و زشتی و ستم است، حرام می باشد. « صدق الله العلّی العظیم. »

نمایش پی نوشت ها:
1.بحارالانوار، ج89، ص 191، رقم 2 و جامع الاخبار، ص 57
2.مسند احمدبن حنبل، ج1، ص 269
3.یعنی پراکنده، در مقابل شعر که سخنی است پیوسته.
4.لقبی است که مشرکان به پیغمبر صلی الله علیه و آله داده بودند. زیرا نام مردی از قبیله خزاعه بود، و با بت پرستی مخالفت می ورزید. لذا او را به وی نسبت می دادند. گویند: او یکی از اجداد مادری پیغمبر بوده است ( نهایه ابن اثیر، ج4، ص 144).
5.المستدرک علی الصحیحین ، ج2، ص 5-7
6.ر.ک: سهیلی، الروض الأنف، ج2، ص 21؛ سیرة ابن هشام، ج1، ص 288؛ اسدالغابه، ج2، ص 90؛ الإصابه، ج1،ص 410؛ الاستیعاب، در حاشیه الاصابه، ج1، ص 412؛ جامع البیان، ج29، ص 98؛ الدر المنثور، ج6، ص 283؛ قاضی عیاض، الشفاء، ص 220 و شرح آن، ملاعلی قاری، ج1، ص 316
7.انبیا، آیه 5
8.مدثر، آیات 23 و 24
9.طور، آیه 15
10.الحاقه، آیه 41
11.ر.ک: النبأ العظیم، ص 95-106
12.محاولة لفهم عصری، ص 12-19
13.التصویر الفنی فی القرآن، ص 80
14.اعجاز القرآن، ص 209-299
15.فاصله، در آیه ها، به جای قافیه در شعر، و ردیف در جمع است.
16.کافی، ج2، ص 614، ح3 و وسائل الشیعه، ج6، ص 210، باب 24، باب تحریم الغناء فی القرآن.
17.حروف « مد و لین »: حروف کشش دار است مانند: « واو، یاء، الف » که هر گاه پیش از حرف روی « آخرین حرف قافیه » قرار گیرند، موجب کشش و نرمش می شوند، و آوایی دلنشین ایجاد می کنند. مانند: « خیبر»، « بصیر »، « علیم »، « لؤلؤ مکنون »، « حور عین »، « ذات العماد »،« فی البلاد » و ...
18.همان، ص 615، ح 8
19.نغمه، آهنگ ، ترانه
20.همان، ص 616، ح 13
21.ترجیح: آواز در گلو گردانیدن.
22.بحارالانوار، ج89، ص 191
23.همان، ج89، ص 191 رجوع شود به پاورقی همان صفحه و نیز به شرح قاموس زبیدی، ج 10، ص 272 درباره ی معنای « غنا » در حدیث شریف.
24.حدی: آوایی است که برای شتران سر می دهند.
25.(فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ).(حج، آیه 30)
26.ر.ک: وسائل الشیعه، ج12، ص 225، باب 99، ح2، 3 و 8
27.ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج3، ص 36
28.(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُواً )(لقمان، آیه 6)
29.(وَ الَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً )(فرقان، آیه 72)
30.(وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ‌ * لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فَاعِلِینَ‌ * بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ‌ )(انبیاء، آیات 16-18)
31.وسائل الشیعه، ج17، ص 307، باب 99، باب تحریم الغناء حتّی فی القرآن.
32.همان، ص 308
33.همان، ص 306
34.ر.ک: بحارالانوار، ج 76، ص 243
35.یا قانون « تناسب حکم با موضوع ».
36.قرب الاسناد، ص 131
37.وسائل الشیعه، ج 12، ص 85، ح 3
38.اعراف، آیه 32

منبع مقاله :
صاحبی، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.