نويسنده: تقي آزاد ارمکي
رابرت کي مرتن (1) در سال 1910 در فيلادلفيا يکي از ايالت هاي کشور امريکا به دنيا آمد و پس از گذراندن مقاطع تحصيلي در رشته ي جامعه شناسي در دانشگاه هاي تمپل و هاروارد به عنوان مربي در دانشگاه هاروارد مشغول به کار شد. پس از آن در دانشگاه هاي ديگر کشور امريکا مشغول تدريس و تحقيق گرديد و همراه لازار سفلد (2) موجب شکل دهي مکتب کلمبيا شدند. اهميت مرتن علاوه بر ابداع تحليل کارکردي در سامان دهي جامعه شناسي و مديريت سازمان جامعه شناسي امريکايي است.
زمينه هاي شکل گيري نظريه ي مرتن
مرتن به عوامل چندي در شکل گيري نظريه اش توجه کرده است: 1- اثر همکار او جرج ايتون سيمپسون (3) که او را علاقه مند و قادر به درک سيستم ها و روابط اجتماعي کرد. او در اين اثرپذيري مطالعه ي سيستم ها و روابط اجتماعي را مسئله ي عمده ي جامعه شناسي مي دانست، 2- اثر پيتريم سوروکين جامعه شناس دهه هاي 1920 و 1930 امريکا نيز با اهميت است. زيرا شاگردي و رابطه با سوروکين موجب توجه وي به مشکلات جامعه امريکا گرديد. او از سوروکين انديشيدن و مطالعه درباره ي موضوعات اوليه ي جامعه شناسي ( مشکلات حاشيه اي در زندگي شهري ) چون طلاق و انحرافات جوانان و... را آموخت، 3- رابطه با جرج سارتون به عنوان يک مورخ ( به سبب دو سال حضور در کتابخانه ي هاروارد ) ضرورت توجه به تاريخ و تاريخ علم ( تاريخ نظريه و جامعه شناسي ) را براي او به ارمغان آورد، 4- شاگردي و دوستي با تالکوت پارسنز جامعه شناس مطرح دهه ي 1930 باعث توجه وي به نظريه ي تحليلي گرديد، 5- رابطه و آشنايي با لازار سفلد در دانشگاه کلمبيا او را بيشتر متوجه جامعه شناسي خاصي با جهت گيري تحقيقي ساخت که در گذر زمان به عنوان مکتب کلمبيا شناخته شده است. ( Colomy, Paul, 1990 )6- بحث هاي جدي در نحوه ي ارتباط بين تحقيقات تجربي و نظري، تحقيق و نظريه، و محقق و نظريه پرداز در عصر او، زمينه ساز روش شناسي جديد تحقيق او و تأکيد بر پيوند بين تحقيق و نظريه گرديد. و به اين لحاظ بيشترين تلاش خويش را در پيوند صحيح نظريه و روش قرار داد، 7- انتقادات وارد شده بر ديدگاه پارسنز تحت عنوان نظريه ي کلان، مرتن را علاقه مند به رفع انتقادات و اشکالات آن و در نهايت، طرح نظريه اي جديد ساخت. نظريه ي او با دو عنصر1- برد متوسط و 2- تحليل کارکردي شناخته شده است.
نگاهي اجمالي به ليست آثار مرتن نشان دهنده ي گرايش جامعه شناختي اوست. او در عين حال که به طرح نظريه با برد متوسط در کتاب نظريه اجتماعي و ساخت اجتماعي (4) پرداخته و در آن از روش شناسي خاص خود که از ترکيب و ارتباط روش و نظريه اخذ گرديده، طرح به ميان آورده است؛ توجه اصلي اش غالباً حول مسائل و مشکلات اجتماعي جامعه ي امريکايي است. به همين خاطر است که مطالعات مرتن را مي توان با جهت گيري « جامعه شناسي نابهنجاري » و « جامعه شناسي انحرافات و آسيب ها » تلقي کرد. او در کتاب مشکلات اجتماعي معاصر مدعي شده با اين که نظريه ي مورد توافقي تحت عنوان « نظريه ي مشکلات اجتماع » وجود ندارد، ولي بايد تلاش ها را در ارتباط با مسائل پيچيده ي جامعه ي صنعتي قرار داد. مرتن در کتاب فوق به نکته ي خاصي در رابطه ي بين نظريه و تحقيق اشاره کرده است: جامعه شناسان هم مسائل نظري و هم مسائل عملي دانش جامعه شناسي را در نظر داشته اند. اما اين بدان معنا نيست که آنان به اتفاق، نظريه اي جامع را در مورد مشکلات اجتماعي يعني « بي سازماني اجتماعي » و « کجروي » به کار گرفته اند. از طرفي، هيچ جامعه شناس باصلاحيتي معتقد نيست که بتوان قواعدي را در قالب يک نظريه چنان تحت ضابطه درآورد که به طور کامل قلمروي وسيع از مشکلات اجتماعي را دربرگيرد. ( مرتن، 1376، ص 11 )
نظريه ي برد متوسط
انديشه ي جامعه شناختي مرتن با عنوان نظريه ي برد متوسط طرح شده است. از اين رو در اين قسمت بحث نظريه ي برد متوسط مرتن را در چهار بخش دنبال مي کنيم: در آغاز به مباني تحليل کارکردي مرتن مي پردازيم. سپس مباني و ويژگي هاي نظريه اش را ارائه مي دهيم و در ادامه به چارچوب تحليلي او اشاره مي نماييم. در پايان افزون بر ذکر حوزه هاي به کارگيري نظريه ي برد متوسط در چارچوب تحليل کارکردي او در جامعه شناسي انحرافات و آسيب ها، به نقد و بررسي ديدگاه او خواهيم پرداخت.1- مباني تحليل کارکردي رابرت مرتن
رابرت مرتن يکي ديگر از صاحبنظران کارکردگرايي ساختي با تعبير خاصي از اين نظريه است. با اين که او شاگرد پارسنز و سپس همکار او بود، ولي در بعضي از اصول، مفاهيم و تعاريف کارکردگرايي ساختي پارسنز تجديدنظر کرده و در بازسازي و توسعه ي مجدد آنها مؤثر واقع گرديده است. از اين رو يکي از تربيت شدگان مکتب هاروارد بود که با همکاري لازارسفلد به تأسيس مکتب کلمبيا پرداخت. اين دو جامعه شناس در کلمبيا در پي مطالعه ي مشکلات اجتماعي از منظر جامعه شناسي بودند.مرتن سه پيش فرض اساسي کارکردگرايي ساختي پارسنز را مورد سؤال قرار داده است. به عبارت ديگر کاربرد تجزيه و تحليل کارکردي در بررسي جوامع پيچيده مستلزم رد اين پيش فرض ها است که اصول بديهي در کارکردگرايي پارسنزي بودند، است. اين پيش فرض ها عبارت اند از: وحدت کارکردي، ضرورت کارکردي و عموميت کارکردي. نظر او بدين گونه است: 1- از نظر او کارکرد صرفاً به جامعه اختصاص ندارد. بلکه به فرد و گروه هاي اجتماعي نيز ارتباط دارد، 2- کارکردها صرفاً مثبت نيستند بلکه کارکردهاي منفي نيز وجود دارند، 3- بعضي از کارکردها آشکار و تعدادي از آنها پنهان مي باشند، 4- بعضي از پديده ها بي فايده و بدون کارکردند.
گروثرز جمع بندي زير را ارائه کرده است:
" رد سه اصل موضوعي کارکردي کلاسيک، معاني و بازتاب هاي مستقيمي براي فرمول بندي جديد تجزيه و تحليل هاي کارکردي دارد، بدين معني که نتايج واحدهاي اجتماعي براي ساير حوزه هاي زندگي اجتماعي به اين صورت شناخته مي شوند: " چندگانه، نوعاً کارکردي يا سوءکارکردي، و ذاتاً غيروابسته به يک شکل خاص ( بلکه بيشتر ممکن است واحدها گزينه هايي نيز داشته باشند ). ( گروثرز ، 1378 ، صص 85-84 ) "
مرتن در تحليل کارکردي چندين ضرورت روشي را لازم مي داند: الف- مطالعه بايد زمينه ي تجربي نيز داشته باشد و صرفاً نبايد به مطالعات نظري اکتفا کرد. مرتن با تلفيق نظريه و تجربه، تحليل علمي و کارکردي و ملاحظه ي فرهنگ، جامعه، و فرد، نظريه ي خود را تحت عنوان نظريه ي برد متوسط ارائه داده است. ب- تحليل کارکردي بايد افزون بر کليت سيستم متوجه گروه، سازمان و فرهنگ ها نيز باشد. ج- عناصري چون پديده بدون کارکرد، با کارکرد آشکار، با کارکرد پنهان و کارکرد منفي و مثبت در تحليل کارکردي مطرح گردند. د- مرتن سعي کرده است تا کارکردگرايي را با مراجعه به آراي انسان شناختي رادکليف براون به يک نوع روش برتر (5) تبديل کند. او تحليل کارکردي را مبتني بر ملاحظه ي علل به واسطه ي اثرها مي شناسد.
2- تعريف، مبادي، و ويژگي هاي نظريه ي برد متوسط
مرتن در آغاز به تعريف نظريه پرداخته است. از نظر او نظريه به لحاظ تنوع در عناوين و مصاديقش به معناي فرضيات و سيستم هاي آگزيوماتيکي به کار برده شده است. ازاين رو اصطلاح نظريه اغلب مبهم است و نياز به ارائه ي مصاديق براي قابل فهم نمودن آن دارد. مرتن مدعي است که اصطلاح نظريه ي جامعه شناسي، منطقاً به مجموعه ي مرتبط پيش فرض هايي که مرتبط با کليت هاي تجربي هستند، اطلاق مي شود. نظريه ي جامعه شناسي متوجه فرضيات خاصي است که محقق روز به روز بدان توجه مي کند و در يک حرکت سيستماتيک فراگير به مشاهده و تبيين رفتار جمعي، سازمان اجتماعي و تغييرات اجتماعي مي پردازد.نظريه ي برد متوسط در جامعه شناسي از نظر مرتن داراي چندين ويژگي است:
1- راهنماي تحقيق و مطالعه ي تجربي است.
2- به مطالعه ي سيستم هاي اجتماعي مي پردازد.
3- در پي مطالعه ي طبقات، رفتار جمعي، سازمان و تغييرات اجتماعي است.
4- راهي در توضيح جزئيات غيرتعميم يافته است.
5- نظريه هاي داراي برد متوسط به اندازه اي جدا از يکديگر هستند که توان مطالعه ي اطلاعات متعدد را دارند. در اين صورت متوجه طرح پيش فرض هايي هستند که قابليت آزمايش تجربي دارند.
6- دربردارنده ي مجموعه هاي محدودي از پيش فرض هاست که از تحقيق تجربي گرفته شده است.
7- نظريه هاي برد متوسط از يکديگر جدا نيستند بلکه شبکه هاي تئوريکي را ايجاد مي کنند.
8- تبيين گر و تفکيک کننده ي مشکلات موجود در نظريه هاي کلان و خرد هستند.
9- اين نظريه ها بيشتر با تنوع سيستم هاي تفکر جامعه شناختي رابطه دارند.
10- نظريه هايي مرتبط با جامعه شناسي کلاسيک هستند. ( منبع شماره ي 9 )
مرتن معتقد است که نظريه ي برد متوسط، از قديم در علوم مطرح بوده است و افرادي چون فرانسيس بيکن و استوارت ميل در علوم تجربي و اجتماعي متوجه اين گونه نظريه بوده اند و در جامعه شناسي، سوروکين دنبال کننده ي سنت فکري برد متوسط بوده است.
به طورکلي نظريه ي برد متوسط در عين حال که انتزاعي است، در رابطه با مطالعات تجربي و ايجادکننده ي نوعي شبکه تئوريکي نيز مي باشد. نظريه هاي برد متوسط با مناظره ي نامحدود پديده هاي اجتماعي سروکار دارند و به بررسي آنها مي پردازند.
نظريه هاي برد متوسط انواع گوناگوني دارند، نظريه هايي هم چون نظريه ي مرجع، نظريه ي تحرک اجتماعي، نظريه ي تقابل، نظريه ي نقش ها، نظريه ي صور نرم هاي اجتماعي، نظريه ي جنسيت و نظريه ي جرم و جنايت. اين نظريه ها از موارد نظريه هاي برد متوسط هستند. نظريه هاي فوق قابل به کارگيري در موضوعات حد متوسط هستند.
3- پارادايم تحليل کارکردي
مرتن از توضيح نظريه ي برد متوسط به بيان پارادايم تحليل کارکردي براي طرح چارچوب مناسب تحليل کارکردي پرداخته و از سه اصطلاح « پارادايم » ، « تعليل » و « کارکرد » استفاده کرده است.مفهوم پارادايم در دهه هاي اخير مورد توجه جامعه شناسان بوده است و از آن تعاريف متعددي ارائه داده اند. مرتن، پارادايم را ابزاري در بيان مفاهيم، فرضيات و روش ها مي داند که براي تحليل مقايسه اي کارکردي در جامعه شناسي، روان شناسي اجتماعي و انسان شناسي اجتماعي به کار مي رود. مرتن معتقد است که براي مطالعه ي تجربي و تحليل کارکردي در جامعه از پارادايم که در آن مفاهيم و مشترکات مرکزي مطرح است، استفاده شده است. عناصر پارادايم از نظر مرتن عبارت اند از: اصطلاحات، فرضيات، مفاهيم و داوري ايدئولوژيک. او هم چنين اشاره کرده است که پارادايم به نحوه ي تدوين مفاهيم و مسائل که به واسطه ي محقق در تحليل کارکردي مطرح مي شود، اطلاق مي شود و هم چنين پارادايم تحليل کارکردي، در جهت يکپارچه کردن عناصر فوق به کار برده مي شود.
مرتن اشاره کرده است که پارادايم داراي چندين فايده است: 1- کارکرد اسمي دارد، 2- احتمال بيان پيش فرضهاي پنهان و مفاهيم را دارد، 3- امکان تغيير ايدئولوژيکي از دريچه ي پاراديم وجود دارد، 4- ارتباط بين مفاهيم را طرح و پيشنهاد مي کند 5- تأکيد بر تحليل کيفي و منطقي دارد، 6- راهنمايي در بيان موقعيت تحليل کارکردي است، 7- عاملي در هدايت فرضيات و گمان هاي عمده ي تحليل کارکردي است و 8- پارادايم نه تنها بر اشارات علمي بلکه بر اشارات و دلالت هاي سياسي و گاه ايدئولوژيک تأکيد دارد.
4- تحليل کارکردي
کارکردگرايي عبارت از عمل تفسير اطلاعات با در نظرگيري نتايج آنها در ساخت هاي بزرگ است. از نظر مرتن تحليل کارکردي به سه صورت نشان داده مي شود: 1- نشان دهنده ي روابط تجربي تثبيت شده بين بخش هاي يک سيستم اجتماعي است، 2- نشان دهنده ي ارزش جامعه در جريان نهادي شدن در يک سازمان اجتماعي است و 3- دربردارنده ي اهداف سازمان هاي اجتماعي است.تحليل کارکردي، اميدوارکننده ترين و در عين حال آخرين گرايش تفسير جامعه شناسانه است. تحليل کارکردي، مانند همه ي تحليل هاي کارکردي وظيفه ي اصلي بيان مفاهيم و اصطلاحات و تفسير اطلاعات و وقايع است.
تحليل کارکردي از دير زمان در علوم ديگري چون علوم زيستي، فيزيولوژي، روان شناسي، اقتصاد، حقوق و انسان شناسي وجود داشته و سپس وارد جامعه شناسي گرديده است. در جامعه شناسي از دو نوع تحليل کارکردي ياد مي شود:
1- تحليلي که تأکيد بر شناخت انگيزه ها، طراحي، اهداف و جهت از ديد کنشگران دارد.
2- تحليلي که تأکيد بر بيان انگيزه ها و اهداف... از ديد مشاهده کنندگان دارد.
مرتن معتقد است که کارکردگرايي تحليلي متکي بر ديدگاه هاي مشاهده گر است تا مشارکت کننده. به عبارت ديگر کارکرد اجتماعي بيش از نتايج عيني قابل مشاهده، به تمايلات يا خواسته هاي ذهني نسبت داده مي شود. مرتن مدعي است که در جامعه شناسي بين اين دو ديدگاه اختلاط ايجاد شده و در نهايت زمينه ساز گمراهي شده است. مرتن معتقد است که بايد بين اين دو نوع تحليل کارکردي تمايز قائل شد.
مرتن در تحليل کارکردي سه پيش فرض مطرح در نظريه ي کارکردگرايي ساختي پارسنز را مورد نقد قرار داده است. اين سه پيش فرض عبارت اند از:
1- وحدت کارکردي جامعه (6)، 2- کارکردگرايي عمومي جهاني (7)، 3- ضرورت کارکردي. (8)
پيش فرض اول، نخستين بار توسط رادکليف براون، در تحليل فرهنگ جوامع اوليه مورد استفاده قرار گرفت. براون مدعي است که کارکرد، يک عادت خاص اجتماعي در روند مشارکت جمعي است. او اشاره دارد که در سيستم اجتماعي که ما آن را واحد کارکردي مي ناميم، ممکن است شرط بقا و سازگاري و هماهنگي بين همه ي بخش هاي سيستم اجتماعي که هيچ تقابلي با هم ندارند، باشد. از مطالعه ي پيش فرض اول به دست مي آيد که نظريه ي تحليل کارکردي بايد به تعيين هويت واحدهاي اجتماعي به منظور تبيين فرهنگ و عناصر آن بپردازد. پيش فرض دوم، کارکردهاي عمومي و جهاني، نشان مي دهد که اشکال فرهنگي يا اجتماعي، استاندارد شده و دربردارنده ي کارکردهاي مثبت اند. از اين پيش فرض شبکه ي نتايج کارکردي (9) استنتاج مي شود. اين پيش فرض در پي بيان تعادل و سازگاري در نتايج و کارکردهاست. پيش فرض سوم در دو سطح بيان گرديده است: اول به منزله ي کارکردهاي قطعي و الزامي است که پيش شرط ضروري کارکردي را مطرح مي کند، دوم اشکال خاص فرهنگي اجتماعي براي انجام هر يک از اين کارکردها غيرقابل اجتناب است. مرتن جهت توضيح اين پيش فرض به کارکرد مذهب، عبادت و پرستش در کنترل اجتماعي توجه کرده است.
در ادامه ي بحث، مرتن به تنوع کارکردها پرداخته است، زيرا از نظر او افراد، خرده گروه ها و سيستم اجتماعي فرهنگي، وضعيت هاي متفاوتي در کليت جامعه دارند. از اين رو مفاهيمي چون کارکردگرايي، کارکردهاي آشکار، کارکردهاي پنهان، پديده ي بدون کارکرد، کارکرد مثبت و کارکرد منفي در تحليل کارکردي بايد مورد توجه قرار گيرند. بنابراين او آشکارا ديدگاه کارکردي پارسنز را که متوجه وجود کارکرد براي همه ي پديده هاست و تأکيد بر مثبت بودن کارکردها دارد، نقد کرده است.
5- مراحل و عناصر تشکيل دهنده ي پارادايم تحليل کارکردي
مرتن جهت تبيين دقيق تر پارادايم تحليل کارکردي، به طرح موارد زير پرداخته است:1- اموري که کارکردها بدان نسبت داده مي شوند. اين مورد در مقابل اين سؤال اساسي مطرح است که « تحليل سيستماتيک کارکردي بر اثر مشاهده ي چه مواردي بايد در نظر گرفته شود؟ » مرتن به امور بسياري از قبيل نقش هاي اجتماعي، الگوهاي نهادي، جريان هاي اجتماعي، الگوهاي فرهنگي، احساسات نهادي شده ي فرهنگي، نرم هاي اجتماعي، ساخت اجتماعي و طرح هاي کنترل اجتماعي توجه کرده است.
2- درک تمايلات ذهني از قبيل انگيزه ها و اهداف حاکي از تحليل کارکردي آشکار با بعضي از مفاهيم و انگيزه هاي افراد است که با سيستم اجتماعي درگير و مرتبط است. اين مفاهيم با نتايج عيني ايستار، عقايد و رفتار مرتبط اند.
3- درک ناشي از نتايج عيني ( چون کارکردها و غيرکارکردها ) براساس دو نوع مفهوم شايع از کارکرد مشاهده مي شود: الف. تمايل به محدوديت مشاهدات عيني جامعه شناسي در سيستم فرهنگي اجتماعي. ب تمايل به گمراه شدن مقوله ي ذهني انگيزه با مقوله ي عيني کارکرد. در اين صورت تمايزات مناسب نظري براي حذف واقعي اين گمراهي ها لازم به نظر مي آيد. معني اول که از تصورات ناشي از نتايج عيني به مفهوم نتايج چندگانه و شبکه ي ويژه ي جمع نتايج ناميده شده است، يکي ديگر از موارد شکل اول در نوع کارکرد است. کارکردها نتايج قابل مشاهده اي هستند که براي مطابقت يک سيستم به کارگرفته مي شوند و غيرکارکردها نتايج قابل مشاهده اي هستند که تطابق سيستم را نمي توانند توضيح دهند.
دومين شکل که همان گمراهي در انگيزه ها و کارکردها است به واسطه ي مرتن يک تمايز نظري بين نتيجه ي عيني و ذهني قائل شده است که بنابراين دو نوع کارکرد در آن قابل رؤيت است. اول کارکردهاي آشکار (10) که تحت عنوان نتايج عيني مورد انتظار براي مطابقت سيستم به وسيله ي مشارکت کننده شناخته شده است. نوع دوم، کارکردهاي پنهان (11) مي باشد. اين نوع کارکرد ناشي از نتايج عيني است که به وسيله ي مشارکت کننده در سيستم ايجاد شده است، ولي آگاهي اوليه و انتظار دست يابي بدان وجود نداشته است.
4- درک واحد به واسطه ي کارکرد است؛ در اين نظرگاه واحد جامعه را بايد در نظر داشت. زيرا ممکن است براي عده اي داراي کارکرد و براي کارکرد و براي عده ي ديگر، بدون کارکرد باشد.
5- درک نيازهاي کارکردي که همان احتياجات و پيش نيازها هستند. در تحليل کارکردي تمايل به درک و توجه به شرايط حيات يک سيستم ( مانند مالينوفسکي که آن را نيازهاي زيستي اجتماعي ناميده است ) منحصر مي شود.
6- درک مکانيسم ها از طريق کارکردهاي انجام شده هدف تحليل کارکردي است؛ در اين نظريه، محاسبه ي دقيق و جزئي از مکانيسم هايي که براي شکل دادن کارکرد طراحي شده اند، تحليل کارکردي ناميده مي شود که به درک مکانيسم هاي اجتماعي و نه روان شناختي از قبيل تمايز نقش ها، نظم دادن، نفي ارزش ها، تقسيم کار اجتماعي، مقررات مناسکي، مراسمي و انحصار تقاضاهاي نهادي، نسبت داده مي شود.
7- تصورات جانشيني کارکردي مانند هم ارزي هاي نهادي يا جايگزيني ها است.
8- در تحليل کارکردي عناصر درون ساختي يا محدوديت هاي ساختي بايد مورد توجه قرارگيرد. در ساخت اجتماعي حد و مرز کارکردهاي طراحي شده محدود است. زيرا وابستگي عوامل ساخت اجتماعي امکانات مؤثر و تغيير يا جانشين کارکردي را محدود مي کند.
9- تصورات تحولات و تغيير است، در اين نظريه تأکيد تحليل گران ساختي بر نظم و ثبات ساخت. اجتماعي و فراموشي مطالعه ي تغيير ساختي است. اين غفلت بر ذاتي دانستن ثبات در تحليل کارکردي تأکيد نمي کند؛ در نتيجه با زمينه ي مطالعه ي تحولات و تغييرات در تحليل کارکردي، ايجاد مي گردد.
10- در تحليل کارکردي بر اعتبار آن تأکيد مي شود. اين منطق يک بازبيني سيستماتيک امکانات هاي واقعي و محيط هاي تحليل مقايسه اي ( بين فرهنگي در طول زمان ) را لازم دارد.
11- مشکلات مربوط به درگيري هاي ايدئولوژيک تحليل کارکردي حکايت از عدم تعهد تحليل کارکرد موقعيت ايدئولوژيکي دارد.
عناصر تشکيل دهنده ي پارادايم تحليل کارکردي در عين حال که اصول و چگونگي تحليل را در ديدگاه کارکردگرايي مرتن بازگو مي کند، در جهت رفع مشکلات و ابهامات مربوط به آن نيز بوده است. از اشکالات عمده بر تحليل کارکردي، محافظه کارانه بودن آن است. مرتن در عين حال که اين اشکال را که به واسطه ي ميردال (12) وارد شده است، مطرح مي کند، به نقد آن نيز مي پردازد. مرتن اشاره کرده است که تحليل کارکردي صرفاً براي توضيح دادن نهادي اجتماعي نبوده است که تصور محافظه کارانه بودن آن را به نظر آورد. در مقابل، مرتن اين نظريه را که عده اي تحليل کارکردگرايي راديکال مي دانند، نيز مورد ارزيابي قرار داده است و براي وضوح آن به مقايسه ي ديدگاه کارکردي با ماترياليسم تاريخي پرداخته است.
مرتن بر اساس پاراديم کارکردي به بررسي مشکلات اجتماعي در جامعه ي امريکا پرداخته و از اين طريق توسعه ي نظريه ي برد متوسط را امکان پذير ساخته است. کارهاي اصلي مرتن در دو زمينه ي زير است:
1- مرتن در کتاب جامعه شناسي امروز، مشکلات، و آينده نگري ( 1959 ) به طرح مشکلات عمده ي اجتماعي پرداخته است. در ضمن مشکلات جامعه شناسي امروز و نظريه ي جامعه شناختي را مورد توجه قرار داده است.
2- مشکلات اجتماعي مدرن ( 1961 ) کتاب ديگري است که مرتن با رابرت نيسبت (13) به نگارش آورده است. در اين کتاب نيز مرتن با ديد کارکردي به بيان مسائل و مشکلات جامعه جديد پرداخته است.
پينوشتها:
1. Robet Merton.
2. Paul F.Lazarsfeld.
3. George Eaton Simpson.
4. Social Theory and Social Structure.
5. Super Method.
6. The Functional Unity of Society.
7. Universal Functionalism.
8. Indispensability.
9. Net Balance of Functional Consquences.
10. Manifest Function.
11. Laten Function.
12. Murdal.
13. Robert Nisbet.
آزاد ارمکي، تقي؛ ( 1389 )، نظريه هاي جامعه شناسي، تهران: سروش ( انتشارات صدا و سيما )، چاپ ششم