درک فضا: گیرنده های فاصله

مطالعه سازگاری های هوشمندانه ای که در تشریح کالبدی، فیزیولوژی، و رفتاری حیوانات نشان داده شد، ما را به این نتیجه گیری آشنا سوق می دهد که هر کدام از آنها به نوعی تکامل یافته اند که برای زندگی در گوشه ی معینی از جهان
پنجشنبه، 14 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درک فضا: گیرنده های فاصله
 درک فضا: گیرنده های فاصله

 

نویسنده: ادوارد. تی. هال
ترجمه: دکتر منوچهر طبیبیان



 

... ما هیچ گاه نمی توانیم آگاهی کاملی از جهان داشته باشیم، مگر تنها... از طریق برخورد نیروهای فیزیکی برگیرنده حواسمان.
اف. پی. کیلپاتریک(F. P. Kilpatrick)
کاوش هایی در روانشناسی تعاملی(1)
مطالعه سازگاری های هوشمندانه ای که در تشریح کالبدی، فیزیولوژی، و رفتاری حیوانات نشان داده شد، ما را به این نتیجه گیری آشنا سوق می دهد که هر کدام از آنها به نوعی تکامل یافته اند که برای زندگی در گوشه ی معینی از جهان متناسب می باشند...، همچنین هر حیوان، دنیای درونی و خصوصی را برای زندگی انتخاب می کند که در مسیر دید سایر حیوانات نباشد. این جهان متشکل از اطلاعاتی است که از خارج به شکل پیام هایی که توسط اعضاء حسی او گرفته می شود با موجود ارتباط برقرار می کند.
اچ. دبلیو. لسیمن H. W. Lissman
تعیین مسیر در ماهی ها "Electric Location by Fishes"
مجله علمی آمریکایی Scientific American
هدف این سخنان تأکید بر اهمیت گیرنده ها در تشکیل جهان های ادراکی مختلفی است که موجودات زنده ساکنین آنها هستند. این گفته ها همچنین دقیقاً بیان می کنند که تفاوت های موجود در این جهان ها را نمی توان نادیده گرفت. برای درک و شناخت انسان؛ بایستی تاحدودی طبیعت و ماهیت سیستم های گیرنده های او را شناخته و از کیفیت تغییر اطلاعات گرفته شده از طریق گیرنده ها در فرهنگ های مختلف آگاهی داشت.
حواس انسان در دو گروه قرار می گیرند، که به طور اجمال می توان به صورت زیر آنرا طبقه بندی نمود:
1. گیرنده های فاصله(2)-که در ارتباط با درک اشیاء دور می باشند-چشمها، گوش ها و بینی.
2. گیرنده های بلافاصله(3)-که برای درک جهان های نزدیک-جهان لامسه به کار می رود، تأثیراتی که ما از طریق پوست، غشای خارجی اعضاء و ماهیچه ها دریافت می کنیم.
این طبقه بندی را می توانیم به اجزای بیشتری تقسیم نماییم. به عنوان مثال، پوست عضو اصلی حس لامسه است و همچنین نسبت به دریافت و از دست دادن گرما حساس می باشد؛ و هر دو نوع گرمای تشعشعی و هدایتی می تواند از طریق پوست تشخیص داده شود. بنابراین، قطعاً، پوست هم جزو گیرنده های غیر مستقیم و هم گیرنده های مستقیم می باشد.
یک رابطه کلی بین مدت زمان تکامل سیستم گیرنده حسی و مقدار و کیفیت انتقال اطلاعات توسط آن به سیستم اعصاب مرکزی وجود دارد. سیستم های حسی لامسه قدمتی به اندازه قدمت خود حیات دارند؛ در واقع، توانایی پاسخ به محرک ها یکی از بحران های اساسی حیات می باشد. بینایی آخرین و اختصاصی ترین حسی بوده که در نوع بشر تکامل یافته است. موقعی که اجداد انسان زمین را ترک کرده و به درختان پناه بردند. همان طور که در فصل قبلی ذکر کردیم، حس بینایی در آنها اهمیت بیشتری یافت و نیاز به حس بویایی کمتر شد. دید سه بعدی(4) در روش زندگی بر روی درختان ضرورت بیشتری پیدا می کند و بدون این نوع دید، پریدن از یک شاخه به شاخه دیگر حالتی تصادفی و شانسی به خود می گیرد.

فضای دیداری و شنیداری(5)

برخلاف گوش ها، محاسبه دقیقی از میزان اطلاعاتی که توسط چشم ها جمع آوری می شود صورت نگرفته است. همین محاسبه نه تنها مستلزم ترجمه ی اطلاعات مزبور می باشد، بلکه کمبود آگاهی از نحوه ی محاسبات محققان را با مانع روبرو کرده است. با این حال، با مقایسه اندازه اعصابی که چشم ها و گوش ها را به مراکز مغزی ربط می دهند، می توان، تصوری کلی از پیچیدگی های نسبی دو سیستم حسی فوق به دست آورد. از آنجا که عصب بینایی در حدود هیده برابر نرون بیشتری نسبت به عصب کوکلر(6) دارد؛ می توانیم تصور بکنیم که حداقل، قدرت انتقال اطلاعات خیلی بیشتری را نیز دارد. در واقع، در حالت هوشیاری و عادی، احتمال می رود که چشم ها در جمع آوری اطلاعات تقریباً صد برابر کارایی بیشتری نسبت به گوش ها داشته باشند.
در روند زندگی روزمره، مساحتی که یک گوش غیر مسلح می تواند بطور مؤثر تحت پوشش خود قرار دهد کاملاً محدود می باشد. گوش تا فاصله بیست پایی کارایی بسیار زیادی دارد. در حدود یکصد پایی تنها امکان ارتباط صوتی یک طرفه(7)، آن هم با قدرت صورتی نسبتاً آرام تری در مقایسه با فاصله ی محاوره ای، وجود دارد، در عین حال که محاوره ی دو طرفه هم به طور بسیار قابل توجهی تغییر پیدا می کند. فراتر از فاصله مذکور، علائم شنیداری(8) که انسان از آنها تأثیر می پذیرد، به سرعت کاهش می یابند. از طرف دیگر، چشم غیر مسلح قادر است مقادیر مشابهی از اطلاعات را از شعاع یکصد یاردی جمع آوری بکند و حتی در فاصله یک مایلی هم برای ایجاد عکس العمل در انسان کارایی کافی دارد. محرک هایی که باعث تحریک گوش و چشم می شوند همان طور که از لحاظ کیفیت تفاوت دارند از لحاظ سرعت اثر نیز متفاوتند. در دمای صفر درجه سانتی گراد(درک فضا: گیرنده های فاصله ) در سطح دریا، امواج صوتی سرعتی معادل 1100 پا در ثانیه(9) داشته و در فرکانس های مابین 50 تا 15000 دور در ثانیه(10) قابل شنیدن هستند. شعاع های نور نیز با سرعت 186000 مایل بر ثانیه(11) حرکت کرده و در فرکانس های 10000000000000 دور بر ثانیه قابل دیدن هستند.
نوع و پیچیدگی ابزاری که برای گسترش و بسط(12) گوش و چشم به کار می رود نمایانگر میزان اطلاعاتی است که می توان با این دو سیستم مبادله نمود. رادیو وسیله ای می باشد که شناخت آن بسیار آسان بوده و خیلی قبل از تلویزیون تکامل یافته است. حتی امروزه نیز، با وجود تکنیک های دقیق و صحیحی که برای گسترش حواس انسان به کار می روند تفاوت عمده ای در کیفیت هم آورده های(13) صوتی و تصویری وجود دارد. ممکن است، سطحی از کیفیت بالای صوتی ایجاد شود که توانایی گوش را برای تشخیص و ردیابی نوسانات صوتی بالا برده، با توجه به اینکه تصویر بصری، چیزی بیشتر از یک سیستم حافظه متحرک(14) می باشد، که بایستی قبل از آنکه توسط مغز تفسیر گردد ترجمه شود.
نه تنها تفاوت عمده ای در میزان و نوع اطلاعاتی که این دو سیستم گیرنده ی حسی توان تبدیل آنها را دارند، وجود دارد، بلکه تفاوت هایی نیز از لحاظ مقدار فضایی که می تواند به طور مؤثر توسط دو سیستم حس شود، مشاهده می گردد. یک مانع صوتی(15) در فاصله ربع مایلی به سختی قابل تشخیص است. این موضوع در مورد یک دیوار بلند یا پرده ای که مانع دید می شود صادق نیست. بنابراین فضای بصری ویژگی کاملاً متفاوتی نسبت به فضای شنیداری دارد. اطلاعات تصویری نسبت به اطلاعات شنیداری ابهام کمتری ایجاد کرده و وضوح بیشتری دارند. یک استثنای عمده ای که در مورد حس شنوایی اشخاص کور وجود دارد، آن است که آنها می آموزند تا بیشتر بر فرکانس های صوتی بالا که آنها را قادر می سازد تا موقعیت اشیاء را در یک اتاق درک بکنند، توجه بیشتر نشان دهند.
البته، خفاش ها، در دنیای صوتی واضح تری که از خودشان مانند یک رادار تولید می کنند، زندگی کرده و این اصوات آنها را قادر می سازد تا اشیاء کوچکتر از حتی یک پشه را ردیابی بکنند. دلفین ها نیز، به جای بینایی از امواج صوتی با فرکانس بسیار زیاد برای سفرهای دریایی خود و یافتن غذا استفاده می کنند باید به این نکته توجه کنیم که سرعت صوت در آب چهار برابر بیشتر از سرعت آن در هواست.
آنچه شناختی به صورت تکنیکی از آن نداریم، تأثیر عدم توافق و تناسب بین فضای دیداری و شنیداری است. به عنوان مثال، چقدر احتمال دارد، افراد ترجیح بدهند تا بر روی صندلی های اتاق هایی بنشینند که صوت درون آنها منعکس(16) می گردد؟ اگر صدای شخصی دیگر به جای آنکه از چندین بلندگو شنیده شود،(همانطور که امروزه این شیوه ویژگی اصلی سیستم های اطلاع رسانی و خبر(17) می باشد)، از یک منبع ساده نقطه ای شنیده می شود، آیا گوش دادن به آن راحت تر خواهد بود؟ بهر حال، اطلاعات چندی در مورد فضای شنیداری وجود دارند که به عنوان عوامل و فاکتورهای اجرایی بکار می روند. مطالعه ای که توسط یک آواشناس(18) به نام بلاک(J. W. Black)، صورت گرفته نشان داده است که اندازه و زمان انعکاس صوت در یک اتاق بر روی سرعت و مقدار مطالعه تأثیر می گذارد. در اتاق های بزرگی که زمان انعکاس صوت در آنها کندتر از اتاق های کوچک است، معمولاً افراد مطالب را آرام تر قرائت می کنند. یکی از افرادی که با او مصاحبه ای داشته ام، معمار انگلیسی با استعدادی(19) بود، که زیرکانه با بکارگیری متناسب فضاهای دیداری و شنیداری سالن کنفرانس باعث بهبود کار کمیته ای که عملکرد مطلوبی نداشت شده بود. شکایت های زیادی در مورد نالایق بودن رئیس شده بود و خواهان تعویض ریاست شده بودند. استدلال معمار مذکور این بود که علت مشکلات، بیشتر در رابطه با محیط است تا رئیس کمیته، معمار بدون گفتن نقشه هایی که درصدد اجرای آنها بود، به گونه ای برنامه ریزی کرد که با ادامه کار رئیس کمیته، اشتباهات و ناهنجاری های محیطی را نیز تصحیح کرد. اتاقی که جلسات در آن تشکیل می شد، در کنار خیابان شلوغی قرار داشت که سر و صدای ناشی از ترافیک با انعکاس از طریق دیواری سخت و کف بدون پوشش اتاق تشدید می شد، و بدین ترتیب با کاهش تداخل صوتی امکان آن وجود داشت تا جلسه را بدون هرگونه تنش ناخواسته محیطی هدایت کرد، و بدین گونه شکایت ها بر علیه رئیس کمیته نیز فرونشست. در اینجا باید توجه داشته باشیم که به طریقی که گفته شد استعداد یک فرد انگلیسی از طبقات بالای اجتماعی مدارس عمومی(20) برای هدایت و تعدیل صدا خیلی بیشتر از نمونه های مشابه آمریکایی است. در حقیقت موقعی که تداخل صوتی ارائه صحیح صدا را مواجه با مشکل می کند، تجربه زبان انگلیسی بسیار آزاردهنده خواهد بود. می توان حساسیت انگلیسی نسبت به فضای صوتی را در برخورد موفقیت آمیز سر باسیل اسپنس(Sir Basil Spence) به فضای اصلی کلیسای جامع کاونتری(21)(که در طول حملات جنگ تخریب شده بود) مشاهده نمود؛ و استفاده از طرح های جسورانه و بدیع بصری را در آن دید. احساس باسیل این بود که یک کلیسای جامع نباید تنها شباهتی به یک کلیسا داشته باشد، بلکه باید بهترین هم باشد. با انتخاب یک کلیسای جامع در دورهام به عنوان مدل، بتدریج صدها نمونه از روکش های(22) مختلف را مورد آزمایش قرار داد و سرانجام آن را که کیفیت صوتی مطلوبی داشت یافت.
درک فضا نه تنها موضوعی است در رابطه با آنچه که قابل درک می باشد بلکه با تجلی و انتخاب آثار برجسته آن نیز ارتباط پیدا می کند. مردمی که در فرهنگ های مختلف پرورش یافته اند همانند بچه ها، بدون هرگونه آگاهی از آنچه انجام می دهند یاد می گیرند تا یک نوع از اطلاعات را برجسته کنند در حالی که توجه دقیقی به دیگر موارد آن نیز دارند. این قبیل الگوهای ادراکی با یک بار یادگیری، ظاهراً به صورتی کاملاً پایدار در تمام عمر باقی می مانند. به عنوان مثال، ژاپنی ها فضاهای بصری خود را به طریق گوناگون از هم جدا می کنند اما دیواره های کاغذی به عنوان جداکننده های فضای صوتی کاملاً آنها را متقاعد می کند. برای غربی ها، گذراندن یک شب در مهمانخانه های ژاپنی ها در حالی که در اتاق بغلی مجلس جشنی برپا است تجربه حسی جدیدی به شمار می آید. در مقابل، آلمانی ها و هلندی ها برای جدا کردن فضای صوتی متکی به دیوارهای ضخیم و درهای دوجداره هستند، و در صورتی که مجبور باشند تا برای جدا کردن فضای صوتی بر نیروی تمرکز خودشان متکی باشند مواجه با مشکل می شوند. اگر دو اتاق با اندازه یکسان وجود داشته باشد که یکی از آنها فضای صوتی مجزایی داشته و دیگری فاقد فضای مجزا باشد؛ شخص آلمانی که سعی در متمرکز ساختن افکار خود دارد، شلوغی کمتری را در اتاق اولی احساس خواهد کرد، چرا که مزاحمت های کمتری احساس می کند.

فضای بویایی(23)

آمریکایی ها از لحاظ استفاده از دستگاه بویایی، فرهنگ پیشرفته ای ندارند. استفاده گسترده از خوشبو کننده ها و از بین بردن بو در مکان های عمومی، سرزمینی با بوهای ملایم و یکسان پدید آورده است که به سختی می توان مشابه آنرا در هر جای دیگر از جهان یافت. این ملایمت در جهت ایجاد فضاهای یکنواختی حرکت کرده و زندگی ما را عاری از هرگونه غنا و تنوع می کند. همینطور باعث تیره شدن و پیدایش ابهام در حافظه می شود، چرا که بو نسبت به بینایی و صدا محفوظات عمیق تری را انتقال می دهد. از آنجایی که تجربه و درک یک آمریکایی از بو، توسعه و تکامل بسیار ناچیزی یافته است به نظر می رسد، بهتر باشد بطور خلاصه و اجمال مروری بر عملکرد بویایی به عنوان یک فعالیت زیستی داشته باشیم.
در اینجا با حسی سر و کار داریم که وظایف مهمی در گذشته بشر بر عهده داشته است. بنابراین به جا است اگر سؤال کنیم، که این حس چه نقش هایی در گذشته به عهده داشته و آیا بعضی از آنها هنوز هم با وجود اینکه بوسیله فرهنگ های ما نادیده گرفته شده و حتی سرکوب شده اند، مناسبت لازم را دارد یا نه.

اساس شیمیایی حس بویایی(24)

بو یکی از ابتدایی ترین و اساسی ترین روش های ارتباطی است. قبل از هر چیز بو، به یک حس شیمیایی نسبت داده می شود. با عملکردهای متعددی که بو از خود نشان می دهد نه تنها باعث تمایز افراد از هم می شود بلکه امکان آن را بوجود می آورد تا بتوان حالات عاطفی و حسی سایر موجودات زنده را تعیین و تشخیص داد. بو به یافتن محل غذای جویندگانی که از گروه جدا مانده اند، کمک می کند که گله را پیدا کرده و یا با آنها همراه باشند، علاوه بر این به عنوان وسیله ای برای محدوده قلمرو بکار می رود. بو، وجود دشمن را افشا کرده و ممکن است مانند آنچه که در مورد راسوی اسکانک Skunk(25) اتفاق می افتد، جذب حتی کاربرد دفاعی داشته باشد. اثر قوی بوهای مربوط به رفتارهای جنسی، برای هر کس که در روستاها و حومه شهرها زندگی می کند، شناخته شده و مشاهده می کند که چطور بوی حاصله از یک سگ ماده، سگ های نر را از مایل ها فاصله به اطراف خود می کند. سایر حیوانات نیز دارای حس بویایی تکامل یافته مشابهی هستند. شب پره ابریشم را در نظر بگیرید که قادر است جفت خود را در یک فاصله دو یا سه مایلی محل یابی کند، یا همینطور سوسک که دارای حس شگفت انگیز عرضی(26) است. فقط حدود سی مولکول از جاذبه جنسی ماده می تواند باعث تحریک سوسک نر شده و او را وادار کند تا بال های خود را بالا برده و تلاش جفت گیری را آغاز کند. بطور کلی، بوها در محیط های ارتباطی و متراکم مانند آب دریا، تقوت می شوند و برعکس در محیط های غیر متراکم چندان کارآمد نیستند.
بو ظاهراً وسیله ای است که ماهی قزل آلا با استفاده از آن هزاران مایل در طول اقیانوس به رودخانه هایی که در آنجا تخم گذاری شده اند، باز می گردند. هنگامی که محیط ارتباط رقیق باشد مانند آسمان، بویایی جای خود را به بینایی می دهد. در این موقعیت بو دیگر برای یک باز بلند پرواز که سعی در یافتن موشی در حدود هزاران پا پایین تر دارد، کارایی ندارد. اگرچه یکی از وظایف عمده بویایی ایجاد انواع مختلف ارتباط است، ولی عموماً به عنوان سیستم علائمی یا پیغامی پنداشته نمی شود و تنها در این اواخر است که ارتباط مابین حس بویایی(غدد ترشحی خارجی)(27) و تنظیم کننده های شیمیایی در داخل بدن(غدد ترشحی داخلی)(28) مشهود گشته است.
بر پایه یک تاریخچه طولانی در مطالعه تنظیم کننده های داخلی بدن، مشخص شده که ارتباط شیمیایی مناسب ترین وسیله برای انتشار پاسخ های دقیقاً انتخاب شده می باشد. بنابراین پیام های شیمیایی در شکل هورمون ها بر روی سلول های ویژه ای که به گونه ای برنامه ریزی شده اند تا پیشاپیش پاسخ دهند، عمل می کنند و حال آنکه سلول های مجاور سلول مذکور بدون تغییر باقی می مانند. عملکرد سیستم غدد درون ریز در پاسخ به استرس ها در دو فصل گذشته مورد بحث قرار گرفت. در حقیقت، امکان حیات برای موجودات متعالی به هیچوجه وجود نخواهد داشت. مگر اینکه سیستم های پیام رسانی شیمیایی تکامل یافته بدن برای ایجاد توازن بین عملکرد و نیازها در هر بیست و چهار ساعت روز کار کنند. پیام های شیمیایی بدن به قدری کامل و مشخص هستند که ممکن است گفته شود از لحاظ سازمان و پیچیدگی متقدم بر هر گونه سیستم ارتباطی است که بشر تاکنون به عنوان بسط حواس خود ایجاد کرده است. این موضوع شامل زبان ها در انواع آن-محاوره ای، نوشتاری و یا ریاضیات-از جمله دست کاری انواع مختلف داده ها و اطلاعات با پیشرفته ترین کامپیوترها می شود. سیستم اطلاعات شیمیایی بدن به قدر کافی برای تولید مجدد آن بخش از اطلاعات مشخص و روشن هستند و ادامه عملکرد بدن را در پهنه گسترده ای از احتمالات تضمین می کند.
پارکز و بروس(Parkes & Bruce) این واقعیت را آشکار ساختند که، حداقل تحت شرایط معینی، سیستم غدد درون ریز یک موش عمیقاً در ارتباط با سیستم غدد درون ریز موش دیگر است و حس بویایی است که کانال اطلاعاتی اصلی را تشکیل می دهد. نمونه های بیشتر دیگر وجود دارد، که از لحاظ مقیاس تکاملی بالاتر یا پایین تری بوده و در آنها ارتباط شیمیایی به عنوان وسیله ای مهم و گاه تنها روش برای یکپارچه سازی رفتار می باشد. این موضوع حتی در ابتدایی ترین سطوح حیات نیز رخ می دهد. یک آمیب تک سلولی(Dictyostelium discoideum) که حیات خود را به شکل یک موجود زنده میکروسکپی تک سلولی شروع می کند، از طریق ابزار شیمیایی فاصله یکنواختی را بین خود و سایر موجودات اطراف خود حفظ می کند و به محض اینکه موجودی غذا رو به کاهش می گذارد، آمیب با استفاده از یک ماده شیمیایی مکان یاب(29) به نام آکرازین(30) به شکل یک گلوله درآمده و در نهایت تبدیل به توده ای(هاگ)(31) گرد، کوچک و منتهی به یک جسم ساقه مانند می شود.
یک زیست شناس به نام بونر(Bonner)، با اقتباس از مقاله جان تایلر(John Tyler) تحت عنوان «چطور این جسم نحیف ارتباط برقرار می کند» (32) در مجله علمی آمریکایی Scientific American، در اوت 1963، با بحثی در مورد «کیفیت عمل در یک فاصله» و جهت گیری فضایی این گونه آمیب های خون گرم چنین بیان می کند:
در آن زمان ما در موقعیتی نبودیم که نگران آن باشیم که سلول ها در فرایند ایجاد یک موجود زنده ی چند سلولی یکپارچه شده، به یکدیگر چه می گویند. بلکه ما علاقه مند به چیزی شده بودیم که ممکن است، اصطلاح محاوره بین سلول های متراکم و توده های مجاور آن نامگذاری شود. به عبارت دیگر، سطح مباحثات ما از بحث درباره سلول ها به موجود زنده مرکب از تعدادی سلول کشیده شده بود. اکنون به نظر می رسد که قوانین ارتباطی یکسانی در هر دو سطح فوق بکار برده می شود.
بونر و همکاران او نشان دادند که تجمع جامعه آمیب دارای فضاهای یکسان و برابری است. مکانیزم های فضاسازی، گازی است که توسط کلنی تولید شده و با حفظ تراکم جمعیت در سقف دویست و پنجاه سلول بر میلیمتر مکعب از فضای هوا، از تجمع بیش از اندازه سلول ها جلوگیری می کنند. بونر موفق شده بود تا بطور آزمایشی با قرار دادن حبه های خلل و فرج دار زغال در نزدیکی کلنی سلول ها تراکم آنها را افزایش دهد. بدین ترتیب ذغال باعث جذب گاز شده و متعاقب آن تراکم جمعیت به شدت بالا می رفت. این حالت نشان دهنده یکی از ساده ترین و اساسی ترین سیستم های کنترل جمعیت می باشد.
پیام های شیمیایی می تواند انواع بیشماری داشته باشند. بعضی از آنها حتی در طول زمان عمل می کند. برای اینکه آیندگان را از آنچه که بر افراد پیش از آنها اتفاق افتاده است آگاه کنند. هدیگر(Hediger) بیان می کند که چگونه گوزن شمالی(33)، با رسیدن به نقطه ای که اخیراً گوزن دیگری در همان نقطه ترسانیده شده بود، و آنها به محض احساس بوی مواد مترشحه از غدد موجود در سم های گوزن وحشت زده، پا به فرار می گذارند. همچنین هدیگر آزمایشی را متذکر می شود که توسط فن فریش(Von Frisch) انجام شده و دریافته بود که مایع خارج شده از پوست له شده نوعی پرنده کوچک آبی به نام مینو(34) باعث واکنش منجر به فرار اعضاء همان گونه می شود. در مباحثه با یک روانشناس، که در عین حال درمانگر(35) مجربی با یک سابقه موفقیت آمیز بی نظیر بود، دریافتیم که او می تواند به وضوح بوی عصبانیت بیمار را از فاصله شش پایی و حتی بیشتر تشخیص دهد. افرادی که با بیماران روان پریشی(36) سروکار دارند سال ها است ادعا می کنند که این قبیل بیماران دارای بوی ویژه هستند. یک چنین مشاهدات طبیعت گرایانه ای(37) منجر به یک سری آزمایش ها شد که در آنها دکتر کاتلین اسمیت(Kathleen Smith) یک روانکاو سنت لوئیس(St. Louis)، نشان داد که موش ها به سرعت می توانند بوی یک فرد بیمار روان پریش را از بیمار غیر روان پریش تشخیص دهند.
در فروغ اثرات قدرتمند سیستم پیام های شیمیایی، شخص دچار تعجب می شود. اگر ترس، عصبانیت و هراس انسان روان پریش مستقیماً بر سیستم غدد درون ریز افراد نزدیک به بیمار تأثیر نکند و گمان نکند که بیمار واقعی اطرافیان بیمار هستند.

حس بویایی در انسان(38)

آمریکایی ها که به خارج از کشور سفر می کنند، مدام از بوی عطرهای بسیار قوی که مردمان ساکن در کشورهای مدیترانه استفاده می کنند، انتقاد می نمایند. این آمریکایی ها به دلیل میراثی که از فرهنگ اروپای شمالی به ارث برده اند، برای آنها مشکل خواهد بود تا در معرض چنین بوهایی قرار گیرند. وقتی وارد تاکسی می شوند، آنها مواجه با حضور گریزناپذیر راننده و هاله ای از بوی عطرهای مورد علاقه اش که فضای تاکسی را پر کرده است، می شوند.
ظاهراً عرب ها رابطه ای بین جابجایی افراد و بو تشخیص داده اند. واسطه هایی که ازدواج بین زوج های عرب را ترتیب می دهند، برای اطمینان از یک وصلت خوب احتیاط زیادی می کنند. آنها ممکن است در صورت لزوم درخواست کنند تا بوی دختر را استشمام کرده و در صورتی که «بوی دلپذیری نداشته باشد» مورد پذیرش قرار نگرفته و این تصمیم نه براساس زیبایی، بلکه احتمالاً به علت وجود جزیی از بوی خشم یا عدم رضایت دختر صورت می گیرد. در کشورهای عربی، غوطه ور شدن در حوزه نسیم نَفَس(دم) افراد دیگر یک عمل عادی به شمار می رود. اما به آمریکایی ها آموزش داده می شود به روی افراد دیگر دم نزنند. یک فرد آمریکایی موقعی که در محدوده بویایی شخص دیگری قرار می گیرد که با او روابط نزدیکی ندارد، مخصوصاً در مجامع عمومی دچار مشکل می شود. او حالت فشار و عواطف احساسی را بیش از حد می بیند و در عین حال که با احساسات خود مبارزه می کند، به سختی می تواند به آنچه که به او گفته می شود، توجه کند. بطور خلاصه، بر سر یک دو راهی قرار گرفته و در عین حال از هر دو طرف کشیده می شود. عدم وجود سازگاری بین سیستم های بویایی آمریکایی ها و عرب ها هر دو گروه را تحت تأثیر قرار داده و بازتاب هایی به دنبال دارد که دامنه گسترده تری ورای ناراحتی و اذیت صرف به دنبال دارد. در صورتی که تمام بوها را به غیر از چند بو از زندگی عادی خود دور بکنیم، آمریکایی ها چه تدبیری برای خودشان خواهند اندیشید و این عمل ما چه اثری بر زندگی در شهرها خواهد داشت.
اکثر آمریکایی ها با پیروی از سنت اروپای شمالی ارتباط خود را با یک کانال ارتباطی قدرتمند یعنی حس بویایی قطع کرده اند. شهرهای ما عاری از هرگونه تنوع مربوط به حواس بویایی و بینایی شده است. هر کسی که در طول خیابان های تقریباً هر روستا و یا شهرک اروپایی قدم زده شده باشد، می داند چه چیز در اطراف او وجود دارد. در طول جنگ جهانی دوم در فرانسه من شاهد بودم که بوی دلپذیر نان فرانسوی که تازه از تنور در ساعت چهار صبح در آمده بود، قادر بود تا اتومبیل جیپی را که با سرعت از آنجا می گذشت، با ترمز گوشخراشی وادار به توقف بکند. اکنون خواننده می تواند از خود سئوال کند کدامیک از این بوها را ما در آمریکا سراغ داریم که بتواند چنین اثراتی داشته باشد. در شهر نمونه فرانسوی، شخص می تواند بوهای مختلفی مانند بوی قهوه، ادویه جات، سبزیجات، طیور پر کنده تازه، لباسشویی، و بوی ویژه قهوه خانه ها در هوای آزاد را استشمام کند. بوهایی از این قبیل می توانند نوعی احساس از زندگی را در فضا پدید آورند، این تنوع و تغییر و تبدیل ها نه تنها به ما کمک می کنند تا اشخاص را در فضا مکان یابی کنیم، بلکه به عنوان چاشنی زندگی روزمره به شمار می روند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Explorations in Transactional Psychology.
2. Distance receptors.
3. Immediate receptors.
4. Stereoscopic.
5. Visual and Auditory Space.
6. Cochlear nerve.
7. One-Way vocal communication.
8. Auditory cues.
9. 1 Foot/sec درک فضا: گیرنده های فاصله 0.305 meter/sec.
10. Cycles per second.
11. Mile/sec. = 1609.344 meter/sec.
12. Extending.
13. Reproductions.
14. Moving reminder system.
15. Sound barrier.
16. Reverbating rooms.
17. Public Address(Systems).
18. Phonetician.
19. Gifted English architect.
20. Public school upper-class English.
21. Original Coventry cathedral.
22. Plaster.
23. Olfactory Space.
24. The chemical basis of olfaction.
25. Skunk نوعی راسوی آمریکای شمالی که از مقعد خود مایعی با بوی نامطبوع خارج می سازد تا از ورود دشمنان جلوگیری بکند.
26. Phenomenal sense of smell.
27. Exocrinology.
28. Endocrinology.
29. Chemical locator.
30. Acrasin.
31. Body of spores.
32. How Slime Mold Communicate.
33. Reindeer.
34. Minnow.
35. Therapist.
36. Schizophrenics.
37. Naturalistic.
38. Olfaction in Humans.

منبع مقاله :
هال، ادوارد توئیچل؛ (1384)، بُعد پنهان، ترجمه منوچهر طبیبیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.