مدل های همجواری در ژاپن و جهان عرب

الگوهای همجواری (Proxemic) در بشر نقشی را ایفا می کنند که قابل مقایسه با نمایش رفتار بین اشکال پایین تر از پست حیات است؛ و آن این که، این نوع تشکل از حیات به طور همزمان هم باعث تحکیم و ثبات گروه شده و هم آن را
پنجشنبه، 14 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدل های همجواری در ژاپن و جهان عرب
مدل های همجواری در ژاپن و جهان عرب

 

نویسنده: ادوارد. تی. هال
ترجمه: دکتر منوچهر طبیبیان



 

الگوهای همجواری (Proxemic) در بشر نقشی را ایفا می کنند که قابل مقایسه با نمایش رفتار بین اشکال پایین تر از پست حیات است؛ و آن این که، این نوع تشکل از حیات به طور همزمان هم باعث تحکیم و ثبات گروه شده و هم آن را از سایر گروه ها جدا می کند که این جداسازی از یک طرف ناشی از تقویت هویت درونی گروه و از طرف دیگر دشواری ارتباط بین گروه ها می باشد. اگرچه بشر ممکن است از لحاظ فیزیولوژیکی و ژنتیکی یک گونه به حساب بیاید، اما الگوهای همجواری (Proxemic) آمریکایی ها و ژاپنی ها به قدری با یکدیگر فاصله دارند که مشابهت زیادی به نابرابری های (1) الگوهای نمایش قلمرو بین باقِرقِره (2) آمریکایی و مرغان خواننده (3) استرالیایی دارد.

ژاپن

فضا و سازمان اجتماعی در ژاپن و در زمان های قدیم ارتباط تنگاتنگی با هم داشته اند. شوگان های توکوگاوا (4) نجیب زادگان یا اشراف (5) را در نواحی متحدالمرکزی حول پایتخت آن زمان، آدو (6) یا «توکیو» مستقر می کردند. نزدیکی به مرکز ثقل این نواحی نشان دهنده ی نزدیکی روابط و وفاداری به شوگان بود؛ و بالاترین و وفادارترین آنها به صورت یک حلقه ی حفاظتی شکل می گرفتند. در طرف دیگر جزیره، در سراسر کوهها و از شمال به جنوب، افرادی زندگی می کردند که کمتر مورد اعتماد بودند و وفاداری آنها زیر سؤال بود. مفهوم مرکز بدین معنی که بتوان از هر جهت به آن در دسترسی داشت، مضمون جا افتاده ای در فرهنگ ژاپنی است. تمامی این طرح هویتاً متعلق به ژاپنی ها بوده و کسانی که با آن آشنایی دارند آن را به عنوان تظاهری از یک نشانه می دانند که در تمام زمینه های زندگی ژاپنی ها به کار می رود.
ژاپنی ها تقاطع هایی را که خیابان ها به آنها منتهی می شوند نامگذاری می کنند. در واقع هر گوشه از تقاطع یک هویت متفاوتی برای خود دارد. اما خود مسیر از نقطه A به نقطه B برای غربی ها بسیار غریب (7) می باشد و هیچ وقت تأکیدی نظیر غربی ها بر آن نمی شود. ژاپنی ها به دلیل عادت نداشتن به استفاده از مسیرهای ثابت، به هنگام مسافرت در توکیو، مقصد خود را مورد هدف قرار می دهند (8). رانندگان تاکسی باید مسیرهای محلی را از پلیس سؤال بکنند، نه به دلیل اینکه خیابان ها نامگذاری نشده اند، بلکه به دلیل این که خانه ها براساس زمان ساختشان شماره گذاری شده اند. همسایه ها اغلب همدیگر را نمی شناسند و بنابراین نمی توانند نشانی درستی بدهند. برای تطابق با این جنبه از فضای ژاپنی، نیروهای اشغالگر آمریکایی بعد از روز v-j (9) تعدادی از گذرهای اصلی را در توکیو با اقتباس از علائم انگلیسی (خیابان c, b, a) نامگذاری کردند. ژاپنی ها تا پایان اشغال ژاپن مؤدبانه شرایط ایجاد شده را تحمل کردند. اما از آن زمان به بعد ژاپنی ها در دام ابتکارات فرهنگ خارجی افتادند. آنها عملاً دریافتند اگر بتوانند مسیری را که دو نقطه را به هم وصل می کند علامت گذاری بکنند، بسیار مفیدتر خواهد بود. جالب این است که ببینیم این تغییر در فرهنگ ژاپنی چقدر می تواند دوام داشته باشد.
احتمال دارد آن الگوهای ژاپنی را ببینیم که نه تنها در انواع دیگر سازمان دهی های فضایی بلکه، همانطور که من امیدوارم به نمایش بگذارم، حتی در مکالماتشان هم بر مراکز تأکید می کنند. آتشدان ژاپنی ها (هیباشی Hibachi) و طرز قرار گرفتن آن در خانه بار احساسی و عاطفی قوی اگر نه قوی تر از مفهوم رایج اجاق (10) دارد. یک بار کاهن پیری در این باره چنین توضیح می داد که: «برای درک واقعی ژاپنی ها بایستی در یک عصر سرد زمستان با هم دور هیباشی جمع شوید. همه کنار همدیگر می نشینید. لحاف (11) روی هیباشی و همین طور دامن اشخاص را می پوشاند. و بدان ترتیب گرمای داخل آن حفظ می شود. در این حال است که دستهای شما بوسیله دست افراد دیگر لمس می شود و شما گرمای بدن آنها را حس می کنید و همه یکدیگر را احساس می کنند-درست در همین لحظه است که شما می توانید ژاپنی ها را بشناسید. ژاپن حقیقی این است! از لحاظ روانشناسی هم نوعی نیروی مثبت به سمت مرکز اتاق و نیروی منفی به سمت کناره های آن (که سرما از آنجا وارد اتاق می شود) وجود دارد. سپس بدین ترتیب تعجبی ندارد، اگر ژاپنی ها بگویند که اتاق های آمریکایی ها خالی به نظر می رسند (چرا که مرکز اتاق همواره خالی است). جنبه دیگر تضاد موجود بین مرکز و لبه در این می باشد که چطور و تحت چه شرایطی فرد حرکت می کند و چه چیزی به عنوان سیمای ثابت و چه چیزی به عنوان سیمای نیمه ثابت فرض می شود. در نظر ما آمریکایی ها، دیوارهای یک خانه ثابت هستند. اما در ژاپن آنها نیمه ثابت می باشند. دیوارها متحرک بوده و اتاق ها چند منظوره هستند. در مهمانسراهای ژاپنی ریوکان (Ryokan)، میهمان احساس می کند که اشیاء به سوی او می آیند در حالی که منظره دائماً تغییر می کند. او در وسط اتاق روی تاتامی (Tatami) (فرش احصیر) می نشیند در حالی که پانل های چوبی لغزان باز و بسته می شود. بسته به ساعت روز، اتاق می تواند تمام فضای باز خارج از خانه را شامل گردد یا در مراحلی آنقدر کوچک شود و آنچه باقی می ماند چیزی به جز یک اتاق خصوصی زنانه (12) نیست. دیوار کشویی کنار کشیده شده و غذا آورده می شود. وقتی خوردن غذا تمام شد و زمان خواب فرامی رسد، رختخواب در همان نقطه ای پهن می شود که خوردن، پخت و پز، تفکر و روابط اجتماعی در آن صورت می گیرد. به هنگام صبح، وقتی که تمام اتاق دوباره به سمت فضای باز بیرون باز می شود، تلألو درخشان خورشید یا عصر لطیف کاج همراه با رطوبت کوهستان در فضای صمیمی داخل اتاق نفوذ می کند و طراوات و شادابی خاصی به آن می بخشد.
یک مثال خوب از تفاوت بین جهان ادراکی شرق با غرب را می توان در فیلم ژاپنی زنی در تپه شنی (13) مشاهده کرد. برخوردهای لذت بخش ژاپنی ها هیچ گاه به این روشنی نمایش داده نشده بود. با دیدن این فیلم این احساس بوجود می آید که گویی وارد بدن بازیگران فیلم شده اید. به دفعات نمی توان تشخیص داد که شخص به چه قسمت از بدن افراد نگاه می کند. دوربین با آرامی و با ثبت جزئیات بدن افراد حرکت می کند. نمای پوست بزرگتر از حالت عادی آن می شود؛ بافتش، حداقل از دید چشم های یک غربی شبیه به پستی بلندی هایی دیده می شود. جوش های روی پوست بقدری بزرگ دیده می شود که می توان تک تک آنها را مشاهده کرد در حالی که دانه های شن شبیه قلوه سنگ های درشت دیده می شوند. این تجربه بی شباهت به نگاه کردن به زندگی جنین یک ماهی در زیر میکروسکوپ نیست.
یکی از اصطلاحاتی که آمریکایی ها مکرراً برای تشریح روش کار (14) ژاپنی ها به کار می برند، لغت «بی هدفی» (15) است. یک بانکدار آمریکایی که سالها در ژاپن زندگی کرده بود و مکان حداقل ممکن را برای خودش دست و پا کرده بود به من می گفت که یکی از یأس آورترین و مشکل ترین مسئله در ژاپن «بی هدفی» افراد است. او چنین گله می کرد که «یک ژاپنی سنتی، می تواند آدم را سریع تر از هر چیز دیگری که من می دانم دیوانه بکند. ژاپنی ها آنقدر حول یک موضوع صحبت می کنند که هیچ وقت به خود موضوع نمی رسند.» البته چیزی که این آمریکایی درک نکرده بود، این بود که اصرار آمریکایی ها در «پرداختن به اصل موضوع» به طور صریح هم به همان اندازه برای ژاپنی ها کسل کننده و بی معنی است که نمی فهمند چرا ما همیشه مجبور هستیم «منطقی» باشیم. مبلغین جوان مسیحی که در ژاپن کار می کنند در ابتدا، مواجه با مشکلات زیادی می شوند. قیاس صوری (16) که برای اثبات موضوعات خود از آنها استفاده می کنند با برخی الگوهای اصلی ژاپنی ها تناقض پیدا می نمایند. مشکل اصلی آنها این است: پیروی از صداقت نسبت به آنچه آموخته اند و در نتیجه شکست و یا عدول از واقعیت و در آغوش گرفتن موفقیت. در سال 1957 که من از ژاپن دیدن کردم موفق ترین مبلغ مسیحی کسی بود که با طرفداری (17) از رسوم محلی توانست معیارهای گروهی را از میان بردارد. بعد از مقدمه مختصری همراه قیاس صوری، شروع به صحبت در مورد نکته اصلی می کرد و در ادامه بر احساسات عجیبی که شخص کاتولیک می تواند داشته باشد (و برای ژاپنی ها بسیار مهم است) تأکید می نمود. آنچه در این بین برای من جالب توجه بود این بود که اگرچه برادران کاتولیک او بخوبی از کار او آگاه بودند و می توانستند موفقیت او را به عینه ببینند، اما اعتقاد فرهنگی آنها به قدری قوی بود که عده ی معدودی از آنها از مثال های او پیروی می کردند و معیارهای فرهنگی خود را زیر پا می گذاشتند.

چگونه تراکمی، تراکم است؟ (18)

در نظر یک فرد غربی متعلق به گروه انسانهای غیر تماسی، «تراکم» لغتی است که مفاهیم ناخوشایندی دارد. اما من متوجه شدم که ژاپنی ها حداقل در شرایط بخصوصی، ازدحام و شلوغی را ترجیح می دهند. و احساس می کنند که خوابیدن پهلوی هم روی زمین چیز معقولی است، و آن را «سبک ژاپنی» می نامند که با «سبک آمریکایی» در تضاد قرار می گیرد. بنابراین، طبق گفته دونالد کین (19) نویسنده کتاب ژاپن معاصر (20) هیچ تعجبی ندارد که بدانیم لغتی ژاپنی برای اصطلاح خلوت و تنهایی (21) وجود ندارد. با اینهمه نمی توان ادعا کرد که مفهوم خلوت و تنهایی در بین ژاپنی ها اصلاً وجود ندارد، بلکه می توان گفت که این مفهوم تفاوت بسیار زیادی با مفهوم غربی آن دارد و یک ژاپنی در عین حال که ممکن است تنهایی را دوست نداشته باشد و یا برای او مهم نباشد که افراد دیگر در اطرافش بگردند اما حساسیت شدیدی به مشارکت دیوار خانه یا آپارتمانش با دیگران دارد. خانه ژاپنی و نواحی بلافاصله اطراف آن به عنوان یک ساختار در نظر گرفته می شود. این ناحیه آزاد و این تکه از فضا به عنوان بخشی از خانه فرض می شود. این ناحیه، قاعدتاً یک باغ را هر چند هم کوچک باشد شامل می گردد که امکان تماس مستقیم با طبیعت را برای افراد خانه فراهم می کند.

تصور ژاپنی از فضا از جمله فاصله (Ma) (22)

تفاوت های بین غرب و ژاپن محدود به حرکت حول یک نقطه در مقابل فرا رسیدن به نقطه یا تأکید بر خطوط به جای تأکید بر تقاطع ها نمی شود. کل تجربیات فضایی از جنبه های مهم آن تفاوت بسیار زیادی با فرهنگ غربی دارد. وقتی غربی ها در مورد فضا فکر و یا صحبت می نمایند، منظور آنها از آن، فاصله بین اشیاء است. در غرب، ما یاد گرفته ایم تا ترکیب اشیاء را درک کرده و نسبت به آنها واکنش نشان بدهیم و فضا را به عنوان پدیده های «خالی» (23) در نظر بگیریم. این مفهوم شما وقتی روشن می گردد که آن را در مقابل مفهوم ژاپنی آن قرار دهیم؛ ژاپنی ها یاد گرفته اند که فضاها با معنی هستند-برای درک شکل و ترتیب فضاها، لغت ما (Ma) را به کار می برند، ما، یا فاصله (24) زیربنای اصلی تمام تجربیات فضای ژاپنی ها می باشد. این مفهوم نه تنها در گل آرایی ژاپنی کاربرد دارد بلکه ظاهراً تصور نهفته ای است که در ترکیب تمام فضاها به کار می رود و مهارت ژاپنی ها در تعبیر و استفاده از لغت ma خارق العاده و ستایش برانگیز بوده و حتی گاهی باعث بهت (25) اروپاییان می شود. کمال استادی در بکارگیری فضاها در باغ دیر ذن (Zen) ری وانجی (26) که در قرن پانزدهم خارج پایتخت قدیمی کیوتو قرار دارد، در یک جا گرد آمده است. خود باغ باعث تعجب فرد می شود. با قدم زدن از میان ساختمان اصلی که پانل بندی و تاریک شده، انسان با گذشتن از یک پیچ به ناگاه در حضور یک نیروی خلاق و قدرتمند است-پانزده قطعه سنگ بزرگ که از دریایی از سنگریزه ها سربر می آورد. دیدن باغ ریوانجی یک تجربه حسی و عاطفی است. شخص توسط نوعی ترکیب، سکوت (27) و نظمی بی نهایت ساده احاطه می شود. بشر و طبیعت تا حدود زیادی تغییر کرده اند و می توان هماهنگی بین آنها را مشاهده کرد. پیامی فلسفی در ارتباط با رابطه انسان با طبیعت وجود دارد. گروه بندی باغ به گونه ای می باشد که مکان نشستن نظاره گر برای نظاره ی نماها اهمیتی ندارد. در هر وضعیت یکی از تخته سنگ های عنصر سازنده باغ همواره پنهان است. (که شاید این خود کلیدی دیگر برای درک تفکر ژاپنی ها باشد. (ژاپنی ها اعتقاد دارند که حافظه و تصور همواره در ادراک آدمی دخالت دارند.
بخشی از مهارت ژاپنی ها در خلق باغ ها از این نکته ناشی می شود که آنها در درک فضا، بینایی و تمام حواس دیگر خود را یکسان به کار می گیرند. بویایی، تغییرات دما، رطوبت، نور، سایه و رنگ همه طوری با هم عمل می کنند که کارایی کل بدن را به عنوان یک عضو حسی واحد بالا می برند. برخلاف پرسپکتیو یک نقطه ای نقاشی های دوران رنسانس و باروک، باغ های ژاپنی طوری طراحی می شوند که از چندین نقطه دید می توان از آن لذت برد. طراح ژاپنی، ناظر باغ را به توقف در جاهای مختلف وامی دارد، شاید برای این که جای پای خود را بر روی سنگی در وسط استخر پیدا بکند و بتواند لحظه ای برای دیدن منظره ای غیر منتظره به بالا نگاه کند. مطالعه فضاهای ژاپنی، عادت دیرین آنها را در راهنمایی افراد به سوی نقاطی که بتوانند چیزهایی برای خودشان کشف بکنند، بخوبی نشان می دهد.
الگوهای مردمان عربی که در پایین توضیح داده می شود چیزی در رابطه با هدایت افراد به مکان های مشخص ندارد. در جهان عرب فرد نقاط مجزا را به تنهایی و همچنین با سرعت بسیار زیادی به هم ربط می دهد و بنابراین خواننده مجبور است موقع مطالعه عرب ها قوه ی تعقل خود را تغییر دهد.

جهان عرب (28)

غربی ها و عرب ها به رغم پیش از دو هزار سال ارتباط و تماس با یکدیگر، هنوز همدیگر را بخوبی درک نکرده اند. تحقیقات مدل همجواری (Proxemic) اطلاعات و نگرش هایی را در رابطه با این مسئله آشکار می کند. آمریکایی ها در خاورمیانه بلافاصله با دو احساس متضاد روبرو می شوند. در محل های عمومی از هر طرف توسط بوها، ازدحام و صداهای بسیار بلند، تحت فشار قرار می گیرند. در خانه های عربی معمولاً آمریکایی ها عصبی (29) می شوند، و به علت وجود فضای بسیار بزرگ احساس بی حفاظی می کنند و اغلب تاحدودی هم احساس نابسندگی (30) می کنند! (خانه ها و آپارتمان های عربی طبقات متوسط و بالا که معمولاً آمریکایی ها به هنگام مسافرت در آنجا اقامت می کنند، بسیار بزرگتر از خانه هایی است که آمریکایی ها در کشور خود در آن زندگی می نمایند.) تحریک شدید حسی که در مکان های عمومی تجربه می شود و هم احساس ناامنی خاص ناشی از اقامت در محل اقامت وسیع، آمریکایی ها را با جهان حسی عربها آشنا می کند.

رفتار در مکان های عمومی (31)

کشیدن و هل دادن افراد در مکان های عمومی یکی از ویژگی های رایج در فرهنگ خاورمیانه است. با این حال این طرز تفکر تمامی چیزهایی که آمریکایی ها درباره آن فکر می کنند «گستاخ و پررو بودن» (32) نیست، بلکه ناشی از یک دسته فرضیات متفاوت است که هم با روابط بین افراد و هم با نحوه ی دریافت اشخاص از اجتماع ارتباط پیدا می کند. شگفت اینکه عربها هم در مقابل، اهالی اروپای شمالی و آمریکایی ها را افرادی پر رو می پندارند. من وقتی شروع به تحقیق در مورد این دو دیدگاه کردم، این مسئله برای من تعجب انگیز بود. چطور آمریکایی ها که همواره خود را کنار کشیده و از تماس بدنی با دیگران اجتناب می کنند می توانند افرادی خودنما باشند؟ بناچار از خود عربها خواستم تا این مسئله ضد و نقیض را توضیح بدهند. هیچ کدام از افراد قادر نبودند به من بگویند که کدام ویژگی رفتار آمریکایی ها باعث این طرز تفکر می شود، با این حال همه آنها با هم توافق نظر داشتند که این عقیده ای است که بین تمامی عرب ها وجود دارد. بعد از تلاش های ناموفق بسیار زیاد برای کسب اطلاع از علت تفکر عربها در این مورد به خصوص آن را به عنوان یک سئوال کنار گذاشتم تا شاید در طول زمان پاسخم پیدا شود. وقتی جواب مسئله پیدا شد، علت آن به ظاهر مربوط به نوعی ناراحتی کم اهمیت بود.
روزی در تالار ورودی هتلی در واشنگتن منتظر دوستم بودم و می خواستم در عین حال که تنها باشم از همه طرف هم قابل دید باشم، بنابراین بر روی یک صندلی دورافتاده، خارج از مسیر رفت و آمد عادی نشسته بودم. اکثر آمریکایی ها در یک چنین موقعیتی از یک قاعده کلی تبعیت می کنند که بیشتر به صورت یک نوع ضرورت و الزام درآمده است، چون که بندرت به آن فکر می کنیم، و آن می تواند به حالات زیر بیان شود: به محض اینکه شخص در یک مکان عمومی می ایستد یا می نشیند، حباب های کره ای شکل هوا اطراف شخص به مثابه یک فضای خصوصی است که تجاورناپذیر محسوب می شود. اندازه این کره بسته به درجه ازدحام، سن، جنس و اهمیت شخص، و همینطور محیط کلی پیرامون او فرق می کند. هر کسی وارد این ناحیه شده و در آنجا بماند مزاحم قلمداد می شود. در واقع، شخصی که بدون اجازه به حریم وارد می گردد، حتی اگر برای منظور خاصی باشد، او این موضوع را بخوبی می داند که با شروع درخواست اش با بیان کلماتی مانند «معذرت می خواهم، می توانید به من بگویید...؟» به حریم دیگر تجاوز کرده است.
همین طور که در تالار ورودی کاملاً خالی به انتظار نشسته بودم، یک نفر به سوی جایی که من در آن جا نشسته بودم آمد و بقدری به من نزدیک شد که نه تنها براحتی می توانستم او را لمس کنم، بلکه حتی صدای نفس هایش را هم می شنیدم. گذشته از این، بزرگی هیکل او تمامی میدان دید من را در طرف چپم پر کرده بود. اگر تالار پر از جمعیت بود، شاید این رفتار او برایم قابل درک بود اما حضور او در یک تالار خلوت به شدت باعث ناراحتی من شد. با احساس ناراحتی و اذیت، طوری بدنم را تکان دادم که ناراحتی خودم را به او بفهمانم. اما با نهایت تعجب دیدم که این عمل من به جای دور کردن او باعث تشویق بیشتر او شد، چون که باز هم نزدیک تر آمد. علیرغم وسوسه برای رهایی از این ناراحتی افکار ترک جایم را کنار گذاشتم و با خودم فکر کردم، «به جهنم. چرا من باید جای خودم را ترک بکنم؟ من قبل از او اینجا بودم و به او اجازه نمی دهم جای مرا بگیرد، حتی او شخص بی تربیتی است.» خوشبختانه در همین حال گروهی از مردم رسیدند و مایه ناراحتی و عذاب (33) من بلافاصله به آنها پیوست. ادا و اصول آنها بخوبی رفتار او را توجیه می کرد، زیرا من از طرز صحبت و حرکات آنها دریافتم که عرب هستند. وقتی با او تنها بودم، قادر نبودم با نگاه کردن به او هویت اصلی او را مشخص بکنم، چونکه اصلاً صحبتی نمی کرد و در ضمن لباس آمریکایی پوشیده بود.
بعدها با توصیف این ماجرا به یک همکار عربم، دو الگوی متضاد به دست آمد. تصور احساس من درباره حد تنهایی و خلوت شخصی ام در یک مکان عمومی، بلافاصله باعث تعجب و شگفتی دوست عربم شد. او گفت، «گذشته از اینها این یک مکان عمومی است، مگر نه؟» با پیگیری از این قبیل سئوالات، دریافتم که از نظر تفکر عرب ها، صرف اشغال نقطه معینی از فضا، موجب حقی انحصاری برای من نمی شود، هم مکان من و هم بدن من، محترم شمرده شده بودند. در نظر یک عرب، چیزی به عنوان تجاوز به حریم دیگران در مکان های عمومی وجود ندارد. مکان عمومی یعنی مکان عمومی. با این نگرش؛ تعداد زیادی از رفتارهای عربی که تا این موقع عجیب، آزار دهنده و گاهی اوقات حتی وحشت انگیز بودند بتدریج قابل درک شدند. به عنوان نمونه، دریافتم که اگر شخص A در گوشه خیابان ایستاده بود و شخص B بخواهد در همان مکان قرار گیرد، در چهارچوب حقوق شخص B خواهد بود، کاری کند که باعث ناراحتی A شده و موجب حرکت شخص A شود. در بیروت فقط افراد پرطاقت می توانند در آخرین ردیف صندلی های تئاتر یا سینما بنشینند، چرا که معمولاً در آنجا تعدادی افراد سرپا وجود دارند که صندلی می خواهند و اینقدر این طرف و آن طرف حرکت کرده و شلوغ می کنند که اکثر افراد فیلم را رها کرده و سالن را ترک می نمایند. در ارتباط با این نکته، عربی که در تالار ورودی هتل بدون اجازه وارد حریم شخصی من شد، به دلیل چندی این مکان را انتخاب کرده بود: اول اینکه مکان خوبی بود که می شد از آنجا دو در ورودی و آسانسور را زیر نظر داشت و در ثانی ظاهر ناراضی من، به جای اینکه او را از من دور کند، فقط باعث ترغیب او شده بود. در این موقع بود که او فکر کرده بود تا مرا از آنجا بیرون بکند.
عامل پنهان دیگر اختلاف بین آمریکایی ها و عرب ها مسئله برخورد غیر رسمی است که در حالت رانندگی با آمریکایی ها می شود-رفتارها و حقوق جاده ای. به طور کلی، در ایالات متحده مردم معمولاً تسلیم (34) وسایل نقلیه بزرگ تر، قدرتمندتر، سریع تر و با بار زیاد قرار گرفته و پشت سر آنها حرکت می کنند. همین طور عابر پیاده ای که در طول یک جاده حرکت می کند با اینکه ممکن است احساس ناراحتی بکند اما برای او غیرعادی نیست که کنار کشیده و راه را برای یک اتومبیل سریع السیر باز بکند. او بخوبی می داند وقتی که حرکت می کند، هیچ گونه حقی بر فضای اطرافش، درست برخلاف حالتی که او ساکن و یا ایستاده است (همانطور که من در تالار هتل بودم)، ندارد. ظاهراً عکس قضیه در مورد عرب هایی که هنگام حرکت حقوقی بر فضای اطراف خود قایلند صادق است. اگر شخصی به فضایی وارد شود که یک عرب هم در آن باشد، این کار او تجاوز به حقوق عرب قلمداد می گردد. همین طور اگر شخص دیگری در یک بزرگراه جلو راه یک عرب را بگیرد، باعث خشمگین شدن او می شود. به دلیل همین رفتار بی تکلف (35) آمریکایی هاست که باعث می گردد عرب ها آنها را مردم پرخاشگر و زورگو بنامند.

مفهوم خلوت و تنهایی (36)

تجربه ای که در بالا توصیف شد و بسیار تجربیات دیگر از این دست مرا متقاعد کرد که عربها باید واقعاً در رابطه با شخص و حقوق مرتبط با آن دارای مجموعه ای از فرضیات و تصورات متفاوت با ما باشند. مسلماً گرایش عربها به کشیدن و هل دادن همدیگر در مکان های عمومی و برخورد و تماس با زن ها در وسایل نقلیه عمومی هیچگاه قابل تحمل برای غربی ها نیست. به نظر من چنین می رسد عربها هیچ تصوری از وجود محدوده خلوت و تنهایی در خارج از بدن خود ندارند. این چیزی است که به دقت ثابت شد.
در جهان غرب، مفهوم شخص، مترادف است با وجود یک فرد در درون یک کالبدی (چهره) (37) ظاهری. به طور کلی در شمال اروپا پوست بدن حتی لباسها هم باید از هرگونه تعارض خارجی مصونیت داشته باشند. اگر شما غریبه هستید برای لمس کردن دیگران نیاز به کسب اجازه دارید. این قاعده در برخی از نقاط فرانسه که صرف تماس اشخاص در طول جر و بحث، طبق قوانین به عنوان نوعی حمله قلمداد می شود، کاربرد دارد. در بین عربها، مکان یک فرد در ارتباط با بدن تفاوت کلی با نوع تفکر غربی دارد، شخص در مکانی عمیق تر و در درون بدن قرار دارد. غرور (38) شخص کاملاً پنهان نیست، برای اینکه می توان براحتی با یک بی احترامی جزئی بدان دست یافت. این شخصیت از هر گونه تماس خارجی بجز کلمات مصون می باشد. تفکیک بدن از شخصیت را شاید بتوان پاسخی به این سؤال داشت که چرا قطع اعضاء بدن دزدها در ملاء عام به عنوان تنبیه مناسبی در عربستان سعودی پذیرفته شده است. این رابطه همچنین روشنگر این موضوع می باشد که چرا یک کارفرمای عربی که در یک ساختمان مدرن زندگی می کند حق آن را دارد که اتاق جعبه مانندی به ابعاد حدود 5 یا 10 پا در 4 پا، در اختیار مستخدم خود قرار دهد و نه تنها برای رعایت مقررات ساخت و ساز، سقفی ندارد، بلکه دریچه ای در آن تعبیه کرده اند تا دائماً وی را زیر نظر داشته باشد.
همان طوری که یک نفر ممکن است مظنون شود، خوگیری های عمیق به خود (39) به آن گونه که توضیح داده شد، در زبان شخص نیز ممکن است منعکس باشد. این موضوع وقتی توجه مرا جلب کرد که یک بعدازظهر یکی از همکاران عرب زبان من که نویسنده ی لغت نامه عربی به انگلیسی است به دفتر من آمد و با یک نوع حالت درماندگی (40) خود را به روی صندلی انداخت. وقتی مسئله را از او جویا شدم، چنین پاسخ داد که: «تمام بعدازظهر را صرف یافتن معادل عربی لغت انگلیسی (Rape) (41) زنای به زور کردم اما اصلاً لغتی به این مفهوم در عربی وجود ندارد. تمام منابعی که در اختیار داشتم، اعم از مکتوب یا غیرمکتوب تنها تقریبی از مفهوم فوق را توسط یک جمله می رساند و در زبان عربی چیزی بدین مفهوم وجود ندارد که بتوان با یک لغت آن را بیان کرد.»
درک تفاوت بین مفاهیم مختلف مکان قرارگیری شخصیت در رابطه با بدن براحتی امکان پذیر نیست، وقتی ایده ای مانند این پذیرفته می شود، درک بسیاری از جنبه های دیگر زندگی عربها که در غیر اینصورت ممکن است تشریح آنها مشکل باشد، امکان پذیر می شود. یکی از این جنبه ها تراکم زیاد جمعیت در شهرهای عربی مانند قاهره، بیروت و دمشق است. براساس نتایج حاصله از آزمایش هایی که بر روی حیوانات صورت گرفته و در فصول قبل درباره آن توضیح داده شد، عربها باید دائماً در یک چرخه رفتاری پیوسته (42) زندگی کنند. همانطور که محتمل است عربها از فشار ناشی از جمعیت در عذاب باشند، به همان صورت این امکان هم وجود دارد که فشار دائمی از جانب محیط کویری باعث سازگاری فرهنگی با تراکم بالا به فرمی که در بالا تشریح شد، گردیده است. قرار دادن غرور شخصیتی عربها در درون جسم آنها نه تنها امکان تراکم بالای جمعیت را بوجود می آورد بلکه توضیحی است بر این سؤال که چرا ارتباطات عربها در مقایسه با الگوهای ارتباطی شمال اروپا این چنین قوی است. نه تنها سطح سر و صدا در بین عربها بسیار بالا می باشد، بلکه نگاه نافذ (43) چشمها، تماس دستها و قرار گرفتن افراد در قلمرو نفس مرطوب و گرم یکدیگر در حین صحبت بیانگر وجود داده های حسی قوی است که برای بسیاری از اروپاییان غیرقابل تحمل می باشد.
آرزوی عربها داشتن خانه هایی با فضای بزرگ است، که بدبختانه بسیاری از آنها نمی توانند از عهده تأمین آن برآیند. وقتی هم که این فضا به دست می آید تفاوت بسیار زیادی با فضای خانه های آمریکایی دارد. فضای داخلی خانه های افراد طبقه های متوسط به بالای جامعه در مقایسه با استانداردهای آمریکایی بسیار بزرگ است. از جدا کردن فضاها هم اجتناب می کنند، چرا که عربها تنهایی را دوست ندارند. شکل خانه ها به گونه ای است که افراد را درون یک قشر حفاظتی واحدی دور هم جمع می کند، برای اینکه عربها ارتباط عمیقی با یکدیگر دارند. شخصیت آنها به شدت درهم آمیخته است و مثل خاک و ریشه گیاهان از یکدیگر تغذیه می کنند. شخصی که با مردم نشست و برخاست نداشته و به نوعی رابطه فعال با دیگران ندارد، از زندگی بی بهره است. گفته عرب پیری در این رابطه منعکس کننده این ارزش ها می باشد: «ورود به بهشت بدون مردم ممکن نیست، چرا که این حالت جهنم است.» بنابراین عرب هایی که در ایالات متحده زندگی می کنند، از لحاظ اجتماعی و حسی احساس محرومیت می کنند، و آرزوی (44) جایی را دارند که در آن تماس و محبت انسانی وجود داشته باشد.
از آنجایی که هیچ گونه خلوت جسمانی به آن گونه که ما می شناسیم در بین خانواده عربها وجود ندارد حتی لغتی هم برای آن نیست، می توان انتظار داشت که عربها از روش های دیگر برای خلوت با خود استفاده کنند. رویه انتخابی برای تنها بودن آنها وقتی است که از صحبت باز می ایستند. عربی که بدین وسیله خود را کنار می کشد مثل یک فرد انگلیسی، نشان نمی دهد که چیزی اشتباه می باشد یا اینکه خود را عقب کشیده است، بلکه تنها می خواهد با تفکرات خود تنها باشد و کسی وارد حریم شخص او نشود. فردی در این زمینه می گفت که پدرش ممکن است روزها بدون گفتن حتی یک کلمه بیاید و برود و هیچ کس درخانواده حتی در این مورد فکر هم نمی کند و درست به همین دلیل است که، دانشجوی عربی که از یک پرورشگاه در مزرعه کانزاس (45) دیدن می کند، نمی تواند اشاره هایی که میزبانان آمریکایی اش وقتی از او می خواهند ساکت باشد، دریابد و تنها وقتی متوجه اشتباه خود می شود که او را به شهر برده و به زور سوار اتوبوس اش کرده و به مرکز سازمان برنامه مبادله در واشنگتن، دی. سی. (46) اعزام شد تا زیر نظر سرپرست مسئول اش قرار گیرد.

فواصل شخصی عربها (47)

عربها هم همانند تمام افراد دیگر روی زمین، نمی توانند قواعد ویژه ای را برای الگوهای رفتاری غیر رسمی خود تنظیم بکنند. در واقع، اغلب آنها منکر آنند که اصلاً قواعدی وجود داشته باشند، و با پیشنهاد یک چنین مواردی دچار اضطراب می شوند. بنابراین، برای تعیین نحوه تنظیم فواصل بین عربها، من سعی کردم کاربرد هر کدام از حواس را جداگانه بررسی بکنم و بتدریج الگوهای معین و مشخصی ظاهر شدند.
در بین عربها حس بویایی جایگاه برجسته ای دارد که نه تنها یکی از مکانیزم های تنظیم فاصله بین افراد است، بلکه یک بخش اساسی از یک سیستم رفتاری پیچیده به شمار می رود. با این همه، این عادت چیزی بیش از موضوع روش های مختلف ارتباطی می باشد. برای عربها، بوهای خوب خوشایند بوده و راهی برای برقراری ارتباط نزدیک با افراد دیگر است. بوئیدن دوست نه تنها زیباست، بلکه کار پسندیده ای نیز است. چرا که اگر نَفَسْ خود را از او دریغ بدارید، نوعی نشانه شرمساری است. از طرف دیگر، آمریکایی ها طوری تربیت شده اند که نباید به طرف صورت دیگری تنفس کنند و خودبخود این برخورد مؤدبانه آنها را دچار شرمساری می کند. چه کسی انتظار غیر از این دارد، وقتی بلندمرتبه ترین سیاستمداران آمریکایی ما از جمله کسانی هستند که در بهترین وضعیت دچار شرم می شوند؟ در هر حال این حالتی است که به طور ثابت اتفاق می افتد، چرا که سیاستمداری تنها نگاه «چشم در چشم» نیست، بلکه نَفَس به نَفَس (48) است.
با تأکید بر حس بویایی: عربها هرگز سعی نمی کنند تا تمام بوهای بدن را از بین ببرند، فقط از راه تشدید بوها آنها را در برقراری روابط انسانی استفاده می کنند. و همین طور وقتی که بوها برایشان ناپسند است در گفتن آن به دیگران، خودآگاهی لازم را ندارند. مثلاً ممکن است کسی که صبح می خواهد خانه را ترک بکند، عمویش به او بگوید، «حبیب، معده ات ترش کرده و نَفَست بوی خوبی ندارد، بهتر است امروز با مردم زیاد از نزدیک صحبت نکنی.» بو حتی در انتخاب همسر نیز مورد توجه قرار می گیرد. وقتی دو زوج جوان برای ازدواج در مقابل هم قرار می گیرند، میانجی های مرد گاهی اوقات درخواست می کنند دختر را ببویند، و اگر دختر «بوی خوبی» نداشته باشد، ازدواج را به هم می زنند. عربها معتقدند که بو با خلق (49) و خوی افراد ارتباط دارد.
به کلامی دیگر، مرزهای بویایی دو نقش عمده در زندگی عربها ایفاء می کنند. کسانی را که خواهان برقراری ارتباط یا عدم ارتباط با دیگران هستند، فرامی گیرد. عربها دریافته اند که ماندن درون ناحیه ی بویایی به عنوان راهی برای زیر نظر گرفتن (50) تغییرات در عواطف و احساسات ضرورت دارد. مطلب دیگر این که ممکن است شخص با بوئیدن چیزی ناخوشایند احساس ازدحام و شلوغی بکند. با وجود این که در مورد «تراکم حس بویایی» چیز زیادی نمی دانیم اما ممکن است این موضوع نسبت به سایر متغیرها در مسئله ازدحام اهمیت زیادتری داشته باشد چون که مستقیماً به وضعیت شیمیایی بدن ارتباط داشته و بنابراین بستگی به حالت سلامت و احساس شخص دارد. (خواننده به یاد دارد که در آزمایش پدیده بروس (Bruce effect)، حس بویایی باعث جلوگیری از آبستنی در موش های ماده شد.) بنابراین، جای تعجب نیست که مرزهای بویایی درست برعکس مکانیزم های بینایی در بین عربها، یک مکانیزم تعیین فاصله غیر رسمی برای عربها به حساب بیاید.

رو در رویی و عدم رو در رویی (51)

یکی از اولین یافته های من در زمینه ارتباطات بین فرهنگی این بود که موقعیت بدن افراد در هنگام مکالمه با دیگران در فرهنگ های مختلف تفاوت دارد. حتی این موضوع برایم معمایی شده بود که بنظر می رسید دوست عربم از صحبت کردن در حین قدم زدن، عاجز بود. بعد از سالها زندگی در ایالات متحده، هنوز نتوانسته بود خودش را در هنگام قدم زدن با آمریکایی ها همگام کرده، و موقع صحبت کردن به جلو نگاه بکند. پیشرفت ما وقتی جلب توجه می کرد که خودش را جلو انداخته بود و بتدریج در مقابل من قرار می گرفت و به پهلو برمی گشت تا بتوانیم همدیگر را ببینیم، در این شرایط او می ایستاد. این رفتار او وقتی برایم آشکار شد که دریافتم در بین عربها، نگاه کردن به افراد از پهلو نوعی بی ادبی محسوب می شود و پشت به پشت هم ایستادن یا نشستن افراد، کاری بسیار گستاخانه به شمار می رود. وقتی با دوستان عرب خود معاشرت می کنید باید کاملاً با آنها ارتباط رو در رو داشته باشید.
یکی از تصورات اشتباه آمریکایی ها این است که فکر می کنند عربها تمام صحبت های خود را در فواصل نزدیک بیان می کنند، اصلاً این طور نیست. در رویدادهای اجتماعی، ممکن است در اتاق مقابل هم نشسته و در فاصله ی عرض اتاق با یکدیگر صحبت بکنند. بهر صورت، آنها این آمادگی را دارند که وقتی آمریکایی ها از فواصلی استفاده می کنند که برای آنها گنگ و مبهم هستند، مانند فاصله چهار تا هفت پایی مشاوره اجتماعی، آن را به عنوان یک نوع بی حرمتی تلقی کند. عربها مکرراً شکایت می کنند که آمریکایی ها آدم هایی سرد یا کناره گیر یا «بی توجه» هستند. این طرز تلقی یکی از سیاستمداران قدیمی عربی که در یک بیمارستان فاصله «شغلی» خود را حفظ بکند و او اینطور احساس می کرد که توجهی به او نمی شود، و پرستاران مراقبت خوبی از او به عمل نمی آورند. عرب دیگری هم با اطلاق به رفتار آمریکایی ها اظهار می داشت که «موضوع چیست؟ آیا من بوی بدی می دهم ؟ یا آنها از من می ترسند؟»
عرب هایی که با آمریکایی ها معاشرت دارند اظهار می دارند به سهم خود نوعی بی روحی و یکنواختی در استفاده متفاوت از چشم ها در مکان های خصوصی و عمومی و همین طور بین دوستان و غریبه ها به عمل می آید، که بخوبی قابل ردگیری (52) است. چنانچه مهمانی در خانه عربی قدم بزند و اشیاء را در زیر نظر بگذراند، آدم گستاخ و پررویی به حساب می آید، عربها به گونه ای به یکدیگر نگاه می کنند که از نظر آمریکایی ها خصمانه به نظر می رسد. یکی از عربها می گفت که تنها به علت طرز نگاه کردنشان بدون اینکه کوچکترین قصد تهاجم و پرخاشگری داشته باشد، دائماً با آمریکایی ها دعوا می کرد. در واقع، چندین مورد هم شده بود که از دعوا با آمریکایی ها که ظاهراً فکر می کردند طرز نگاه کردن او آنها را به دعوا می خواند، خودداری کرده بود. همان طور که قبلاً هم اشاره شد عربها به هنگام صحبت با همدیگر عمیقاً به چشم هم نگاه می کنند که باعث ناراحتی و آزار شدید اکثر آمریکایی ها می شود.

معاشرت (53)

خواننده بایستی تاکنون دریافته باشد، که عربها بطور همزمان در سطح بسیار متفاوتی با یکدیگر معاشرت و ارتباط شدید برقرار می کنند. تنهایی در یک مکان عمومی بکلی برای آنها چیز بیگانه ای است. به عنوان مثال معاملات تجاری در بازار تنها بین خریدار و فروشنده صورت نمی گیرد، بلکه همه در آن شرکت می کنند. تمام افرادی که در آن اطراف ایستاده اند ممکن است به این معامله بپیوندند. اگر بزرگتری ببیند که پسربچه ای در حال شکستن شیشه پنجره است باید جلو او را بگیرد، حتی اگر او را نشناسد. معاشرت و مشارکت به صورت های دیگر هم مشاهده می شود. اگر دو نفر در حال دعوا باشند، مردم حاضر در آنجا بایستی مداخله بکنند. در سطح سیاسی هم عدم مداخله در مشکلات به معنای جانب گیری از طرف دیگر است و درست همان چیزی می باشد که وزارت امور خارجه آمریکا انجام می دهند. با در نظر گرفتن این حقیقت که در جهان امروز افراد بسیار معدودی حتی دورادور از قالب های فرهنگی که تغییرات آنها را شکل می دهند، آگاهند. بنابراین برای عربها طبیعی است که در رفتار ما با وجود اینکه از تصورات باطنی خود آنها نشأت گرفته است، دقیق شوند.

احساسات نسبت به فضاهای بسته (54)

در جریان مصاحبه هایم با عربها اصطلاح «گور» (55) مفهومی است که همواره برای اشاره به فضاهای بسته به کار برده می شود. به عبارت ساده عربها، اهمیتی به شلوغی و ازدحام نمی دهند اما از اینکه توسط دیوارهایی احاطه شوند نفرت دارند. آنها حساسیت بسیار زیادتر و شدیدتری نسبت به ازدحام فضاهای معماری در مقایسه با آمریکایی ها نشان می دهند. فضای بسته بایستی حداقل سه خصوصیت حتمی داشته باشد تا رضایت عربها را جلب بکند: بایستی به اندازه کافی فضای باز وجود داشته باشد که امکان حرکت آزادانه به اطراف در آن حاصل گردد (در صورت امکان حدود هزار فوت مربع)، سقف های بسیار بلندی داشته باشد، بقدری بلند که در واقع در حالت عادی در میدان بینایی آنها قابل دید نباشد! و علاوه از آن باید دید کافی و آزاد وجود داشته باشد. در چنین فضاهایی بود که قبلاً به آنها اشاره شد و در آن آمریکایی ها، احساس ناراحتی زیاد می کنند. می بینیم که نیاز عربها به یک دید باز به صورت مختلف، حتی به طور منفی هم بیان شده است چرا که یکی از مؤثرترین راه های به ستوه آوردن همسایه در بین عربها مسدود کردن دید آنها می باشد. در بیروت، چیزهایی می توانیم ببینیم که اهالی به آن «خانه کینه» (56) می گویند و چیزی نیست جز یک دیوار ضخیم چهار طبقه که بعد از پایان دعوای طولانی بین همسایه ها، روی نواری باریک از زمین ساخته شد. احداث این دیوار برای مسدود کردن دید منظره مدیترانه ای، خانه هایی است که در پشت این زمین ساخته شده بود. به گفته یکی از خبررسان های من، خانه ای هم در قطعه کوچکی از زمین بین بیروت و دمشق وجود دارد که کاملاً توسط دیوارهای همسایه های اطرافش احاطه شده است و دیوارها به قدری بلند ساخته شده اند که جلوی دید تمام پنجره های ساختمان را گرفته اند.

حد و مرزها (57)

الگوهای همجواری (Proxemic) چیزهای دیگری هم درباره فرهنگ عربها در اختیار ما قرار می دهد. به عنوان مثال مفهوم کلی مرز و حد به عنوان مانع و سد تقریباً برای آنها غیر قابل تصور است. به عبارت دیگر، هیچ حدود و مرزی وجود ندارد. «حاشیه» (58) شهرها، بله؛ اما حد و مرزی دائمی خارج از آن و در حومه (خطوط پنهان)، خیر. در جریان مطالعه ام با عربهای مورد مشاوره در ترجمه مفهوم مرز به اصطلاحی که بتواند با مفهوم رایج در بین آنها برابر باشد، دچار مشکل شدم، برای روشن ساختن فرق بین دو مفهوم و تعریف متفاوت از هم، فکر کردم شاید بهتر باشد به فعالیت هایی که مفهوم تجاوز و تخطی را تداعی می کنند، تأکید بکنم. اما تا به امروز موفق به کشف مفهومی حتی دور که شباهتی به مفهوم قانون ما آمریکایی ها از تخطی و تجاوز کردن داشته باشد، نشده ام.
رفتار عربها با توجه به شأن و مقام واقعی شان ظاهراً تعمیمی از نگرش آنها نسبت به بدن بوده و در نتیجه با آن سازگار می باشد. وقتی به افراد که روی آنها در حال مطالعه بودم مفهوم تجاوز و تخطی را یادآور می شدم نسبت به آن واکنشی نشان نمی دادند. به نظر می رسید که منظور مرا از این اصطلاح درک نمی کنند. شاید این مسئله را بتوان با این ترتیب توضیح داد که عربها روابط خود را با یکدیگر براساس سیستم های اجتماعی بسته سازماندهی می کنند نه براساس سیستم های فضایی. هزاران سال است که مسلمانان مارینیت ها (59) و دُروزها (60) و یهودیان در روستاهای خود و هر کدام با وابستگی های خویشاوندی قوی زندگی می کنند. سلسله مراتب وفاداری آنها به قرار زیر است: ابتدا به خودشان، سپس به خویشاوندان (61) مرد، همشهری هایشان، یا به افراد قبیله شان، بعد به هم دین هایشان و یا به هموطن خودشان. کسی که در این طبقه بندی نیست، جزء غریبه ها و بیگانه ها می باشد. بیگانگان و دشمنان، اگرچه مفاهیمی مترادف نیستند ولی در نظر عربها رابطه بسیار نزدیکی با هم دارند، اگر در تفکر غربی یکسان نباشند. تخطی و تجاوز به این ترتیب بستگی به این دارد که شما چه کسی هستید، تا به جای یک قطعه زمین یا فضایی با یک حد و مرزی مشخص که بتوان آن را از افراد دیگر، دوست و یا دشمن (62) دریغ داشت.
خلاصه اینکه، الگوهای همجواری (Proxemic) متفاوت از همدیگر هستند. با درک و آزمایش آنها می توان چهارچوب های فرهنگی پنهانی را روشن ساخت که تعیین کننده جهان تصوری مردم مورد نظر باشند. درک متفاوت از جهان، نهایتاً به تعاریفی متفاوت بین افراد، و ره یافت (63) متفاوت به سیاست های محلی و بین المللی هستند. بعلاوه اختلاف نظرهای گسترده ای هم بر سر درجه معاشرت های حاصل از فرهنگ های مختلف وجود دارد و این به آن معنی است که برنامه ریزان بایستی به فکر انواع دیگری از شهرها باشند. شهرهایی که با الگوهای همجواری (Proxemic) مردم ساکن در آنها سازگاری داشته باشند. بنابراین، منظور از همه اینها تصور نوعی زندگی شهری است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Disparate.
2. Grouse.
3. Bowerbirds.
4. Tokugawa shoguns.
شوگان عنوان صاحب منصب ژاپنی که در سال 1192 معمول بوده و از آن پس انحصاراً خانواده میناموتو (Minamoto) بکار برده و بعداً به خانواده های دیگر منتقل شد.
5. Daimyo.
6. Ado (TOKYO).
7. Whimsical.
8. Zeroin.
9. [V-J-Day روز 15 آگوست سال 1945 در دوران جنگ دوم بین المللی، روز غلبه متحدین بر ژاپن -م.]
10. Hearth.
11. Quilt.
12. [اطاق خصوصی زن که خواص خود را در آن می پذیرد-م.] Boudoir.
13. Woman in the Dunes.
14. Modus operandi.
15. Indirection.
16. Syllogism.
17. Espoused.
18. How Crowded is Crowded?
19. Donalk Keene.
20. Living Japan.
21. Privacy.
22. [فاصله -م.] Ma.
23. Empty.
24. Interval.
25. Awe.
26. Ryoanji.
27. Serenity.
28. The Arab World.
29. Rattle.
30. Inadequate.
31. Behavior in Public.
32. Pushy and rude.
33. Tormentor.
34. Defer.
35. Cavalier.
36. Concepts of Privacy.
37. Skin.
38. Ego.
39. Self.
40. Exhaustion.
41. زنای به زور، تجاوز به عصمت = Rape.
42. Perpetual.
43. Piercing.
44. Long.
45. Kansas farm.
46. Washigton, D. C.
47. Arab Personal Distances.
48. Breath to Breath.
49. Disposition.
50. Tab.
51. Facing and Not-Facing.
52. Traceable.
53. Involvement.
54. Feelings about Enclosed Spaces.
55. Tomb.
56. Spite house.
57. Boundaries.
58. Edge.
59. Marinites.
60. Druses.
61. Kinsman.
62. Foe.
63. Approach.

منبع مقاله :
هال، ادوارد توئیچل؛ (1384)، بُعد پنهان، ترجمه منوچهر طبیبیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط