اقتدار دين در پالايش جامعه از انحرافات اجتماعي

ربط و نسبت دو مقوله دين و پيشگيري از انحرافات اجتماعي هم براي كساني كه دغدغة دين و اجتماع دارند به خصوص آنان كه در جامعه ديني زندگي مي‏كنند، از اهميت زيادي برخوردار مي باشد، اينكه دين در اين زمينه چه وظيفه اي دارد و از چه ظرفيت‏هاي و كاركردهاي در قبال اين موضوع برخوردار است و
پنجشنبه، 18 مهر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقتدار دين در پالايش جامعه از انحرافات اجتماعي
اقتدار دين در پالايش جامعه از انحرافات اجتماعي
اقتدار دين در پالايش جامعه از انحرافات اجتماعي

نويسنده: حميد رضا شريعتمداري

چكيده:

ربط و نسبت دو مقوله دين و پيشگيري از انحرافات اجتماعي هم براي كساني كه دغدغة دين و اجتماع دارند به خصوص آنان كه در جامعه ديني زندگي مي‏كنند، از اهميت زيادي برخوردار مي باشد، اينكه دين در اين زمينه چه وظيفه اي دارد و از چه ظرفيت‏هاي و كاركردهاي در قبال اين موضوع برخوردار است و اينكه انحرافات اجتماعي چه جايگاهي دارند و چه نسبتي ميان آنها و گناه شرعي و انحرافات اخلاقي برقرار است، در اين نوشتار به اختصار مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. لازم به ذكر است هر چند چاره جويي براي انحرافات اجتماعي ـ كه با گناه فقهي و اخلاقي نسبت عموم و خصوص من وجه دارد ـ لزوماً و در همه موارد نمي‏بايد از منظر ديني پي جويي شود و علوم تربيتي و تدبيرهاي حكومتي بيشترين مسئوليت را در اين زمينه دارد، اما دين به ويژه دين همه جانبه نگر، معنوي و اجتماعي اسلام، اگر به خوبي فهم و تطبيق شود، مي‏تواند نقش تعيين كننده ـ به ويژه در مرحله پيشگيري و واكسينه نمودن ـ ايفا نمايد.
مفاد تعاليم ديني، اعم از نظم، انضباط، محدوديت‏هاي سازنده و جهت دار و مايه‏هاي عميق معنوي اديان به ويژه در دين اسلام، بخشي از توانمندي‏هاي دين است كه در همة زمينه‏هاي فردي و اجتماعي و از جمله در مقابله با انحرافات اجتماعي بكار مي‏آيد.

واژگان كليدي:

انسان، دين، گناه، الگو، اراده، نظم، انحرافات اجتماعي، نياز دروني.
در طول تاريخ انحرافات اجتماعي از جمله معضلات جوامع بوده است، بدين سبب فلاسفه، جامعه شناسان، روانشناسان و حقوق دانان با توجه به تخصص‏هاي مربوطه راهكارهايي براي مقابله و پيشگيري از انحرافات به جوامع ارائه مي‏دهند، نكته قابل تأمل آن است كه آيا دين در اين مقوله هم مي‏تواند نقشي ايفا نمايد؟ و آيا مي‏توان از اهرم دين براي اين امر بهره برد؟ به جهت اهميت اين سؤالات در نوشتار ذيل از منظر ديني و فلسفي به آنها پاسخ داده مي شود و در شماره آتي با رويكرد جامعه شناختي اين موضوع مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
موضوع انحرافات اجتماعي از موضوعات مهمي است كه همواره هم ذهن كارگزاران سياست و تعليم و تربيت را به خود مشغول داشته و هم توجه جدّي جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعي را برانگيخته است. گرايش مطالعاتي آسيب شناسي اجتماعي عهده دار كندوكاو در همين موضوع است. اهتمامي كه اغلب اديان شناخته شده به جامعه و رفتارهاي اجتماعي دارند، در كنار تأثير شگرفي كه دين در جوامع ديندار دارد، مي‏طلبد كه به نگرش اديان به ويژه اسلام كه از اجتماعي ترين دين‏هاي شناخته شده است، به انحرافات اجتماعي و راههاي پيشگيري از آن، توجه ويژه اي مبذول شود. البته ذكر نكته اي قابل توجه است كه رويكرد ديني به اين بحث، تداعي كننده اين مطلب نيست كه گويا پيشگيري و درمان انواع انحراف‏هاي اجتماعي فقط وظيفة دين يا در وسع و توان دين است، لذا قبل از بيان رسالت اصلي هر نهاد، بايد ميزان توانايي‏هاي نهفته در آن به خوبي شناخته شود تا بي دليل، سطح مطالبات و انتظارات از آن نهاد بالا نرود تا در صورت برآورده نشدن آن توقعات، ناخواسته زمينه بدبيني فراهم نگردد. اين اشتباه ومغالطة بزرگي است كه دين مسئول و عهده دار پاسخگوئي به همة پرسش‏ها و موظف به حلّ همة مشكلات آدميان شناخته شود، همچنان كه در مقابل، اين نهايت گوهرنشناسي است كه قدر ومنزلت دين پاس داشته نشود و كاركردهاي مثبت آن در ساحت‏هاي گوناگون فردي و اجتماعي ناديده گرفته شود، لذا اين اهمال و فروگذاري در حقيقت به معناي محروم ساختن جامعه از عنصري اثرگذار مي‏باشد كه تا اعماق جان در همة ساحت‏هاي وجودي انسان نقش مي‏آفريند. از اين رو لازم است، قبل از تبيين رويكرد ديني به انحرافات اجتماعي از مفهوم انحراف اجتماعي و نيز ماهيت اصلي و وظيفة اساسي دين تصوير درستي اراده شود.

انحرافات اجتماعي

انحراف يا كجروي رفتاري است كه با معيارهاي پذيرفته شده يا انتظار اجتماعي گروه يا جامعه اي خاص مغاير باشد. اين تعريف، شامل رفتارهاي گوناگون، نظير تقلّب، ارتشا، جنايت، اعتياد، ظلم و … مي‏شود. بنابر نظر «كلينارد» اين اصطلاح زماني كاربرد دارد كه رفتار، صورتي ناپسند پيدا نمايد و ناپسندي آن به گونه اي باشد كه از حدود اغماض جامعه فراتر برود.
يكي از مفاهيم نزديك به انحراف، مفهوم نابهنجاري است. فرد نابهنجار كسي است كه فاقد سازگاري با ساخت كلّي يك نظام باشد كه يا در كارآيي يك نظام، مضرّ يا با انتظار و توقع مردم، ناهمخوان و يا از آنچه معمول، متداول و طبيعي شمرده مي‏شود، متمايز باشد. در روانشناسي اجتماعي، شخصي نابهنجار خوانده مي‏شود كه با ضوابط اجتماعي - فرهنگي محيط پيرامون خود، سازگاري نيافته باشد و در روانپزشكي كسي نابهنجار تلقي مي‏شود كه با خود، محيط پيرامون و انتظارات محيطش همساز نباشد.
بدين ترتيب، مبناي انحراف دانستن يك رفتار، مخالفت آن با هنجارهاي پذيرفته شده، انتظارهاي جامعه يا هر گروه اجتماعي ديگر و ناهمخواني آن با يك نظم خاص اجتماعي يا گروهي است، پس از يك سو با تنوع فرهنگ‏ها، معيارهاي كجروي نيز تفاوت مي‏يابد (همين نسبيّت معيارها و تنوع فرهنگ‏ها، ماية ناسازگاري و گاه ستيز دولت‏ها و ملت‏ها مي‏شود) و از سوي ديگر، از آنجا كه هيچ كس دقيقاً رفتاري منطبق با الگوهاي اجتماعي ندارد، زيرا رفتار هر فردي تابع خطوط خاص شخصيت خود نيز هست، پس آن رفتاري نابهنجار، انحراف و آسيب تلقي مي‏شود كه حاوي انحرافات گسترده اي از معيارهاي اجتماعي باشد. از منظر جامعه شناسي، مشروعيت و بهنجار بودن يك رفتار از نوع ديدگاه و انتظار يك جامعه يا هر گروه اجتماعي ناشي مي‏شود و در صورتي انحراف تلقي مي‏شود كه هنجارها مكرّر و در حدي گسترده ناديده گرفته شوند. اما اگر از منظر دين، كجروي معادل گناه باشد، تنها خاستگاه ترك اوامر الهي و انجام نواهي الهي است. بنابراين، تلقي و انتظار جامعه در اين جهت نقشي ندارد، بلكه يك فعل ياترك در صورتي كه مخالف نهي يا امري باشد گناه شمرده مي‏شود. كوچك و بزرگ بودن، درگناه بودن يك فعل يا ترك تأثيري ندارد، البته در آمرزيده شدن، قبول توبه و نيل به سعادت، كميت و نوع گناه اثرگذار است، همانطور كه نيت فرد نيز در استحقاق عقوبت مؤثر است، در حاليكه جامعه شناس هرگز با نيت و باطن افراد كاري ندارد.
بر اين اساس كارهاي زيادي مي‏باشد كه از نگاه جامعه و جامعه شناسان نابهنجار محسوب مي‏شود، اما از نگاه دين گناه محسوب نمي‏شود، يا اساساً دين هيچ موضعي نسبت به آنها ندارد، در مقابل، رفتارهاي زيادي است كه از نگاه دين، در شمار گناهان مي‏باشد ولي به دليل آن كه عرف جامعه آنها را مي‏پسندد، نابهنجار تلقي نمي‏شود، از قبيل منكرات شرعي كه در برخي جوامع، معروف و بهنجار تلقي مي‏شود و نيز معروف‏هاي شرعي كه در برخي جوامع يا مقاطع، منكر و نابهنجار انگاشته مي‏شوند.

وظيفة اصلي دين

به راستي وظيفه اصلي دين چيست و اديان چه غايت و هدفي را مطمح نظر دارند؟ آنچه در اين فرصت محدود به ذهن مي‏رسد آن است كه مهمترين هدف اديان - تا جايي كه ما مي‏شناسيم - بيش از آن كه به اجتماع بر گردد به فرد، راجع است يعني دين در پي آن است كه افراد را به سعادت دروني كه قطعاً بازتاب‏هاي بيروني خواهد داشت، برساند، البته روشن است كه جامعة صالح بستر مناسبي براي پرورش افراد صالح است و نيز شايستگي و خود ساختگي افراد زمينه‏ساز اصلاحات اجتماعي مي‏باشد. اما اين گمان كه گويا هدف اصلي اديان نائل آمدن به مطلوب‏هاي اجتماعي است و طبعاً ميزان كارآمدي و توفيق هر ديني بايد با ميزان تحقق اهداف اجتماعي سنجيده شود، شايد بتوان ادعا نمود كه گمان بساماني نيست.
در ميان اديان زندة جهان، دين اسلام عنايت ويژه اي به ساماندهي اوضاع اجتماعي دارد، اما اينگونه نيست كه غايت اصلي آن ايجاد بهشت بيروني در زمين و تحقق مطلوب‏هاي اجتماعي باشد. چه اصول اساسي و مهم تمامي مسائل در دين موجود مي‏باشد، اما بسياري از شئون اجتماعي مردم به خود آنها واگذاشته شده است تا خودشان با توجه به همان اصول، در مورد علائق و الزامات زندگيشان تصميم بگيرند، بسياري از مسائل باب معاملات و نيز مباحات از اين قبيل هستند كه شهيد صدر از آن به «منطقة الفراغ» تعبير كرده است. با عنايت به اين نگاه، در باب بسياري از مسائل اجتماعي و از جمله انحرافات اجتماعي بايد از دانش‏هاي بشري و تجربيات عيني، مدد جست. در زمينة انحرافات اجتماعي و راههاي مقابله با آنها هم سخنان و رهنمودهاي بسياري دارد و هم عملاً در اين قلمرو مي‏تواند، كاركردهاي مثبت فراواني داشته باشد.

انسان پاك نهاد

يكي از نظرات مطرح، در تبيين چرايي كجروي شناساندن آسيب‏ها و انحرافات به عنوان نابساماني زيستي، رواني و گاه فطري است، از اين رو صاحبان اين نظرگاه به آسيب شناسي فردي نه آسيب شناسي اجتماعي گرايش دارند.
از برخي اديان نيز، چنين نظرگاهي بر مي‏آيد؛ در مسيحيت، گناه نخستين را كه آدم ابوالبشر مرتكب شد، دامن گير همة انسان‏ها مي‏دانند و برآنند كه انسان‏ها تنها در صورت پذيرش بشارت مسيح و گرويدن به وي مي‏توانند، خود را از تبعات اين گناه رها سازند. از اين منظر، انسان‏ها همه در ذات و نهاد خود، ميراث خوار گناه و آلودگي نياكان نخست خود هستند و مسيح يا خداي تجسد يافتة پسر با رفتن بر فراز صليب، فدية آن گناه نخستين را پرداخت و انسان‏ها فقط در صورتي كه ايمان بياورند مي‏توانند به نجات اخروي و رهايي از تبعات گناه نخستين اميدوار باشند.
شايد اين شعر حافظ نيز اشاره به همين تلقي باشد:
پدرم روضة رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر آن را به جوي نفروشم
از بعضي نصوص و برداشت‏هاي برخي عالمان مسلمان نيز مي‏توان ردپاي اين نظـر را يافت، اما بر حسب تلقي درست از اسلام اين چنين نظري مورد قبول نمي باشد. تحكيم نقش عقل در منابع اسلامي، همان عقلي كه صراحتاً، حكم به مختار بودن انسان و تأثير تعليم و تربيت انسان مي‏نمايد، همچنين ستايش‏ها ونكوهش‏هاي موجود در متون ديني، معنادار بودن بعثت پيامبران، دعوت و تبليغ دين، عادلانه بودن ثواب و عقاب اخروي و ده ‏ها شاهد ديگر گواه اين حقيقت هستند كه آدمي از آغاز خلقت بر سرشت سوء آفريده نشده است و اوست كه با اختيار، سرنوشت خود را رقم مي‏زند و اگر براي ويژگي‏هاي موروثي، ژنتيكي و تأثيرات ناخواستة محيط، تأثيري قائل شويم حداكثر در حد اقتضا مي‏باشد، به اين معنا كه زمينة خير در برخي انسان‏ها ممكن است، بيشتر از زمينة شر باشد، عكس اين مطلب نيز صادق است، اما هرگز تأثير عوامل وراثتي و محيطي به حد عليت قطعي، تام و تخلف ناپذير نمي‏رسد. بنابراين از منظر صحيح اسلامي هيچ انساني از آغاز تولد از نابساماني زيستي، رواني و فطري برخوردار نيست و هرگز سعادت و شقاوت وي از آغاز تولد، رقم نخورده است و اگر در او گرايش‏هايي طبيعي و مادي - به مقتضاي سرشت ماده و طبيعت - به خصلت‏هاي نكوهيدة حيواني باشد، فطرت الهي، جنبة انساني و علوي وي مايه و زمينه‏ساز تعالي اوست.

بازگشت به گناه

بنا بر تعاليم اسلامي،همواره و در همة مراحل زندگي راه بازگشت از گناه و انحراف، به روي همة انسان‏ها باز است. به همين دليل اين تلقي عوامانه كه «آب از سر كه گذشت چه يك وجب، چه چند وجب»، تلقي ناصوابي است، زيرا كسي كه آب از سرش گذشت، چاره اي جز ادامه دادن به اين وضعيت پيش روي او نيست. در حاليكه با عنايت به تعاليم اسلامي از يك سو هرچه گناه بيشتر شود عقوبت آن نيز مضاعف خواهد شد و از سوي ديگر، لطف و فضل الهي آن قدر دامنه دار مي‏باشد كه بندگان گناهكار هر گاه به سوي او برگردند، با پذيرش و رحمت او روبرو خواهند شد. البته برخي از انسان‏ها آنچنان در گناه و انحراف فرو مي‏افتند كه انگيزه و امكان برگشت آنها از ميان مي‏رود و بنا به قاعدة «الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار»، محال بودن برگشت اگر ناشي از سوء اختيار آدمي باشد، مستلزم مجبور بودن و به معناي سلب اختيار از وي نخواهد بود. اين وضعيت اسفبار هر چند ممكن است، پيش بيايد، اما بايد توجه داشت كه چنين وضعيتي براي شمار محدودي از انسان‏ها رخ مي‏دهد، يعني بسيار اندك هستند كساني كه آنقدر در گناه و انحراف فرو رفته باشند كه طبيعت سالم آغازين آنان جاي خود را به طبيعت ثانوي منحرف داده باشد و ديگر امكان برگشت از آنان سلب شده باشد، در هر حال، اين اقليت كم شمار نيز اگر به هر صورتي به نيكي‏ها بگرايند و در پي بازگشت برآيند، حتماً با رحمت و رأفت الهي روبرو خواهند شد.
مكرراً در آيات و روايات بيان شده است كه: «هرگاه بندگانم دربارة من از تو پرسيدند به آنها بگو كه من به ايشان نزديك هستم و به دعوت دعاگو پاسخ مثبت مي‏دهم» ، «به بندگانم خبر ده كه من آمرزندة مهربان هستم» ، «از رحمت خدا نا اميد نشويد كه خداوند همة گناهان را ميآمرزد» ، «و از رحمت خدا فقط گمراهان نا اميد هستند»، «از رحمت خدا نا اميد نشويد كه تنها قوم كفر پيشه از رحمت خدا نااميد مي‏شوند»، «بگو پروردگار شما داراي رحمت گسترده اي است».
«به امام علي بن حسين(ع) گفتند كه حسن بصري مي‏گويد از آن كه فرد هلاك شده چگونه به هلاكت و شقاوت رسيده است در شگفت نيستم، تنها شگفتي من اين است كه فرد نجات يافته چگونه نجات يافته است. امام (ع)فرمود: من مي‏گويم در مورد چگونگي نجات فرد نجات يافته، جاي هيچ نوع شگفتي نيست. شگفت آن است كه چگونه با وجود گسترش رحمت الهي فردي هلاك و نابود مي‏شود».
همچنين در حديث ديگر آمده است: «مؤمن در ميان اين سه خصلت به هلاكت و شقاوت نمي‏رسد: شهادت و گواهي به اين كه جز الله هيچ معبودي نيست و او را شريكي نيست، شفاعت پيامبر خدا و گستردگي رحمت خداوند».
البته بدترين برداشت از اين گونه آيات و روايات اين است كه كسي خود را مصون از عذاب الهي بداند و يا اين بشارت‏ها را آرام بخش خود براي گناه نمودن بشمارد، ايمن دانستن خود از عذاب الهي و كوچك شمردن گناهان خود از بزرگترين گناهاني است كه چه بسيار زمينه‏ساز پذيرفته نشدن توبه در چنين حالاتي باشد. بنابراين اميدي كارساز و سازنده مي‏باشد كه در كنار آن، خوف و ترس نيز وجود داشته باشد، زيرا ترس و خشيتي نتيجه بخش و سودمند است كه در كنار آن، اميد به رحمت الهي نيز وجود داشته باشد، از همين روست كه اگر قلب مؤمن را بشكافند بايد نيمي از آن اميد و نيمي ديگر را ترس و نگراني فرا گرفته باشد.

نقش و كاركرد دين

براي آن كه روشن شود، دين چه نقش و تأثيري مي‏تواند، در پيشگيري و درمان انحرافات اجتماعي داشته باشد، لازم است، نگاهي كلي به كاركردهاي دين شود، سپس ربط و نسبت اين كاركردها با بحث انحرافات اجتماعي شناخته گردد.
اديان سنتي در برابر اديان جديد از دو خصيصة برجسته برخوردارند: رياضت‏هاي جسمي و روحي و تأكيد بر معرفت عقلاني و باطني؛
محور اصلي رياضت كه در فقه و شريعت، تبلور مي‏يابد، كفّ نفس و تقويت حس خويشتن داري مي‏باشد، هم چنين در پرتو رياضت، مرحلة بالايي از انضباط بر رفتار افراد و جوامع، حاكم مي‏شود. آنچه به عنوان اديان جديد موسوم است و در ميان كساني كه رسماً يا عملاً به هيچ ديني پايبند نيستند، در اغلب موارد، نوعي گريز از هر نوع محدوديت اخلاقي، رفتاري و مناسكي به چشم مي‏خورد. يكي از مهمترين انگيزه‏هاي دين گريزي و مادي گراي همين آزادي‏هاي نامحدود است. آنچه اديان در پي آن هستند، الزام برخي محدوديت‏ها و نيز توصيه به محدوديت‏هاي ديگر با هدف نائل ساختن افراد به تعالي روحي و اوج معنويت است؛ تا محدوديتي در كار نباشد، رهايي از قفس تن و زندان ماده صورت نخواهد گرفت، مگر آدمي از تعلقات و وابستگي‏ها برهد. به تعبير حافظ:
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به آن ماه رويي
كه خاطر از همة غم‏ها از او شاد است
پس اديان به محدويت‏هايي چند فرا مي‏خوانند و از آزادي‏هايي چند باز مي‏دارند تا انسان‏ها به آزادي معنوي، دنياي نامحدود و بي انتهاي ملكوت رهنمون شوند.
هيچ معنويت واقعي بدون رياضت، كفّ نفس و خويشتن داري به دست نخواهد آمد. كساني كه در پرتو رياضت‏هاي مشروع، تربيت مي‏شوند، روشن است كه كمتر در دام انحرافات اخلاقي و رفتاري مي‏غلطند. كدام انحراف اجتماعي است كه با اراده‏ پولادين قابل پيشگيري يا اصلاح نباشد؟ كساني كه به وادي انحرافات سقوط مي‏كنند، قطعاً انسان‏هاي سست اراده مي‏باشند. اگر از اين گونه افراد، اراده‏هايي هم بروز، ‏كند قطعاً توأم با سركوب اراده‏هاي جدي تر است، به عبارت ديگر، كسي كه در حالت انحرافي خود نوعي ثبوت قدم و اراده نشان ‏دهد، او همان كسي است كه در انتخاب‏هاي اساسي تر كه نيازمند عزم‏هاي قوي تر بوده است، از خود سستي نشان داده است، لذا شجاع ترين فرد كسي است كه بر خواهش‏هاي نفساني خود، غالب آيد و جلودار سركشي‏هاي خودگرا و خودپسند خويش باشد.
علي رغم آن كه بسياري از انحرافات اجتماعي ناشي از جهالت انسان مي‏باشد، ولي در كنار جهالت‏ها هرگز نبايد نقش سستي اراده را ناديده گرفت. اگر «سقراط» همة انسان‏ها را طالب خير مي‏دانست و تنها مانع پيش روي آنان را «ندانستن» مي‏ديد، «ارسطو» سخن و ايدة وي را تكميل نمود و عامل سستي اراده را بدان ضميمه نمود و تصريح مي‏نمايد كه چه بسا انسان‏ها به خوبي‏ها و زشتي‏ها وقوف يابند، اما به خاطر ضعف اراده، به انجام خوبي‏ها و ترك بدي‏ها اهتمام نورزند.
دين با احكام شرعي خود اراده را در افراد مؤمن تقويت مي‏كند و هستة اصلي پرهيز از انحرافات را در آنها به وجود مي‏آورد. همچنانكه به سطح بالايي از انضباط سوق مي‏دهد، زيرا انضباط، محصول تقيد و التزام است و افراد لاقيد و بي بندوبار به نظم و انضباط تن نمي‏دهند و آنگاه كه انضباط فراگير شود، يكي از راههاي نفوذ انحراف بسته مي‏گردد، لذا افراد منحرف كساني هستند كه از هر نوع نظم مشروعي گريزان مي‏باشند.
احكام شرعي علاوه بر تقويت اراده، با محتواي عميق معرفتي و معنوي خود نيز راهگشا و مددرسان هستند. هيچ حكم شرعي اي خالي از حكمت و روحانيت نيست. نگاههاي محدود و سطحي به احكام شرعي به ويژه در مورد عبادات، هرگز با فلسفة شرايع و حكمت اديان نمي‏سازد و نيز آناني كه در عمل، عبادت را به عادت و آن را در الفاظ و حركات، محدود مي‏كنند، هم از بركات معنوي آن اعمال محروم مي‏مانند وهم نمي‏توانند شاهد تأثيرات چشم گير و عميق آن در زندگي خود باشند. بنابراين اگر نماز و روزه در همة ابعاد و مراحل زندگي بسط نيابد، هيأت و وضعيت نوين و متفاوتي به زندگي و رفتار نمازگزار و روزه دار ندهد، عبادت‏هايي ناقص و ناتمام بوده كه فقط ثمرات فقهي در بردارند و از آثار ديني، معنوي و اخلاقي بهره اي نمي‏برد. نماز آن گاه به واقع، نماز است كه انسان را بنا به تعبير قرآن كريم از زشتي‏ها و پلشتي‏ها باز دارد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر» به همين علت در قرآن كريم، نماز و صبر (تفسير شده به روزه) وسيله و ماية استعانت قلمداد شده اند: «و استعينوا بالصبر و الصلوة».
البته دين علاوه بر تقويت اراده، نظم بخشي و معرفت زايي - چه از طريق محتواي احكام و چه به صورت مستقيم و از طريق متون ديني - خاصيت و كاركرد‏هاي ديگري نيز دارد كه مي‏تواند در جلوگيري از بروز يا تداوم انحرافات اجتماعي مؤثر واقع شود.

دين و نيازهاي دروني

دين به دليل آن كه از مبدء هستي، ناشي مي‏شود و همة كيان وجودي انسان‏ها را مخاطب و تحت تأثير قرار مي‏دهد و به جهت هم خواني تعاليم اصلي آن با گرايش‏هاي دروني و نيازهاي وجودي افراد، تعليمات خود را دروني، عميق و ماندگار مي‏سازد. تعليمات بيروني در صورتي مي‏توانند، تداوم يابند و در همة ساحت‏ها و مراحل زندگي اثرگذار باشند، تا فرآيند دروني شدن را طي نمايند و در نتيجه، آنكه دستور مي‏دهد نه عامل بيروني بلكه عامل دروني مي‏باشد، لذا اديان در دروني ساختن امر ونهيها توفيق بسياري داشته اند.

نظام احسن

اغلب دين‏هاي شناخته شده به ويژه اسلام، تصوير مثبتي از هستي ارائه مي‏دهند. از نگاه اسلام، خداوند بهترين خالق و جهان آفرينش خالي از هر نوع نقص، كاستي و برترين نظام ممكن مي‏باشد: «فتبارك الله احسن الخالقين» ، «ما تري في خلق الرحمن من تفاوت» ، «و خلق كل شيء فقدّره تقديراً» ، «الذي احسن كلّ شيء خلقه» . با توجه به اين آيات شريف، خداوند بهترين آفرينشگر است و در آفرينش خداي مهربان هيچ جهت مثبتي، فوت و فروگذاري نشده است و همه چيز سنجيده و به جاي خود، نيكو هستند و خداوند همه چيز را به نيكويي آفريده است. اين نظام احسن شامل انسان نيز مي‏باشد، بلكه انسان برترين نمونة آن است: «و صوّركم فاحسن صوركم» ، «الذي خلقك فسوّيك فعدلك».

الگوهاي عملي

متون مقدس ديني با تمثيلات و نيز با بيان واقعيات تاريخي، الگوهاي انساني، زميني و در عين حال، بلند مرتبه را در پيش ديدگان انسان‏ها قرار مي‏دهند كه اين امر نشانگر اين واقعيت است كه نيل به زندگي انساني و الهي به هيچ وجه، دور از دسترس نيست و آدمي‏با همة نقاط ضعف و قوتش و با همة امكانات و محدوديت‏هايش و با همين ابزارهاي مادي و سازوكارهاي دنيايي مي‏تواند سعادت خود را تأمين و تضمين نمايد، چنان كه بنا به تعاليم ديني، در همة اعصار و قرون و با وضع و حالت‏هاي متفاوت و متنوع، انسان‏هاي بسياري بوده اند كه دامن نيالوده اند و حريم‏ها را نشكسته اند و راه درست را گم نكرده اند.
الگوهاي ديني علاوه بر آنكه خوب بودن و خوب ماندن را كاملاً عملي و شدني نشان مي‏دهند، اين فايده و بهره را نيز مي‏رسانند كه در راه كمال، بايد از مبنا قرار دادن افراد سست ايمان يا مدعيان دينداري پرهيز شود. براي نشان دادن مؤثر و كارآمد بودن آموزه‏هاي ديني و تربيت‏هاي ايماني بايد همان الگوها - و در مرحلة بعد، تودة مؤمنان - را مبنا قرار داد، نه افراد و جوامعي را كه فقط رسم و نام دين را دارند و هرگز به عمق تعاليم ديني راه نيافته اند و حقيقت دين را در زندگي خود و در اعماق جان خود راه نداده اند.
بنابراين معلوم مي‏شود كه دين با اين سه خصيصه، يعني دروني ساختن تعليمات، ارائه تصوير دل انگيز، آرام بخش از آفرينش و هستي و طرح و معرفي الگوهاي موفق، تا حدي به پيروان خود مصونيت مي‏بخشد. كساني كه به بزه‏هاي اجتماعي دست مي‏يازند، اغلب نگاه مثبتي به جامعة خود و گاه به كليت آفرينش ندارند و نظامات اجتماعي و گاه نظامات هستي را ناسالم و منحرف پرور تلقي مي‏كنند و مي‏پندارند كه از مسير درست و روال طبيعي نمي‏توانند به آنچه حقشان است دست يابند، لذا چاره اي جز خرق نظم‏هاي فرا رويشان ندارند.
از طرف ديگر آنجا كه آدمي را از درون، هشدار دهنده اي است و فرمان‏ها را نه از بيرون كه از خويشتن خود مي‏داند و در هر لحظه و هر مكاني با مراقبي دروني و هميشگي روبروست، طبعاً كمتر به انحرافات مي‏گرايد، لذا اگر وعظ كننده و اندرز دهنده اي از درون نباشد، اندرزهاي ديگران به او سودي نخواهد بخشيد.
اگر احياناً اين وسوسه‏هاي اغوا كننده سراغ آدمي بيايد كه گويا «راستي» و «درستي» دست يافتني نيستند يا آنان كه راه نيك را پيموده اند در شرائطي كاملاً مسـاعد و هموار بدين منزلت نائل آمده اند يا از عنايات ويژة غيبي برخوردار بوده اند، بهترين سدّ منيع در برابر اين وسوسه‏ها الگوهاي ارائه شده در متون مقدس مي‏باشند كه بي پشتوانه بودن آن ساخته‏هاي ذهني و القائات شيطاني را نشان مي‏دهند.
آنچه گذشت نگاهي اجمالي - و تا حدي متفاوت از نگاه‏هاي متعارف - به ربط و نسبت دين و انحرافات اجتماعي و نقش دين و دينداري در دفع و رفع انحرافات اجتماعي بود. البته اين بحث را مي‏توان در فرصت‏هاي ديگري بسط داد و نيز مي‏توان از تعاليم ديني ناظر به اين بحث و راهكارهاي تربيتي اسلام در مواجهه با اين ناهنجاري‏ها سخن گفت. بدين جهت اسلام در كنار عنصر انذار، بيم دادن و ترساندن كه مي‏تواند ريشه و خاستگاه گناه و انحراف را بسوزاند، تأكيد و ترغيب به ثواب آخرت و نيكبختي دنيا نموده است، لذا از يك سو تأكيد همة اديان بر خانواده به عنوان هستة اصلي اجتماع كه از گروه‏هاي اولية اجتماعي است روشن مي‏گردد، زيرا در صورت بسامان و برقرار بودن، راه را بر بسياري از انحرافات مي‏بندد و از سوي ديگر آيين‏هاي مذهبي جمعي، نظارت همگاني، مسئوليت جمعي، فراخواني دين به همياري بر كار نيك، پرهيز از هر نوع مساعدتي در كار خلاف و دهها آموزة ديني ديگري كه در همة اديان وجود دارند و در اسلام، به نحو كاملتر و جامعتري حضور دارند، هر كدام مي‏توانند در برابر انحرافات اجتماعي نقشي بازدارنده را ايفا نمايند.
آنچه در پايان اين نوشتار لازم است مورد تأكيد قرار بگيرد، اين است كه آموزه‏هاي ديني هر قدر ناب و الهام بخش و اثرگذار باشند تا زماني كه به درستي فهم نشوند و تا زماني كه به شايستگي در عمل نيايند نمي‏توانند نقشي بيافرينند و اثري بر جاي نهند. فهم‏هاي نادرستي كه امروزه خود را به عنوان دين بر جامعه تحميل مي‏كنند و آكنده از جمود، سخت گيري و نامعقوليت هستند، هرگز نمي‏توانند جاذبه اي بيافرينند و نگاه‏هاي مضطرب را به سود خود معطوف سازند. همچنين رفتارهايي كه برخي به نام دين از خود بروز مي‏دهند و از دين براي پيشبرد اهداف خود بهره مي‏گيرند و هزينه مي‏كنند، هرگز نمي‏توانند به اصلاح جامعه و به جذب مردم خدمتي به دين نمايند.
اگر بنا است براي انحرافات اجتماعي چاره جويي شود و از ظرفيت‏هاي عظيم دين در اين راه به نحو مطلوب استفاده شود، ناگزير بايد غبارها را از چهرة دين زدوده و ميان آنچه ما به عنوان متدينان يا نهادهاي ديني صورت مي‏دهيم و آنچه خواست واقعي دين است، مرز بنهيم و دين را آنچنان كه هست به مردم شناسانده، لذا بهترين راه همان است كه در منابع ديني بر آن تأكيد شده كه خود را به خصلت‏هاي نيك بياراييم و مردمان را با عمل خويش به آرمان‏هايمان فرا بخوانيم و بدانيم «هر كه خود را به عنوان پيشواي مردم بر مي‏گزيند، بايد پيش از ديگران به تعليم خويشتن بپردازد و بايد پيش از آن كه با زبانش مردم را به آداب فرا بخواند با رفتارش آنها را فرهيخته سازد و معلم خويشتن از معلم و مربي ديگران، بيشتر شايستة احترام و تعظيم است».

پی نوشت :

- ر.ك: ساروخاني،باقر، ذيل مدخل deviance، ص 192.
- ملك، 3.
- بقره، 186.
- حجر، 56.
- انعام، 147.
_ new religious movements.
- تغابن، 3.
- Social deviance.
- سجده، 7.
- همان، ج 16، ص 178.
- ر.ك: اعراف، 97 و 98 و 99 ؛ نحل، 45 ؛ اسراء، 68 ؛ ملك، 16 و 17 ؛ يوسف، 107.
- بقره، 45.
- ر.ك: ساروخاني،باقر، ذيل مدخل abnormal، ص 1.
- نهج البلاغه، حكمت 74.
- مجلسي، محمدباقر، ج 78، ص 153.
- ر.ك: توماس ميشل، ص 90-81..
- Social Pathology.
- انفطار، 7.
- ر.ك: محمد حسين طباطبائي، ج 8، صص 109-95 و ج 13، صص 194-189.
- زمر، 53.
- 6Individual Pathology.
- همان، ج 78، ص 159.
- حجر، 49.
- يوسف، 87..
- فرقان، 2.
4 -Abnormal.

منابع:

- ساروخاني،باقر:« دايرة المعارف علوم اجتماعي»، تهران، كيهان، 1375.
- قرآن مجيد.
- مجلسي، محمدباقر:« بحارالانوار»، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362.
- توماس، ميشل:« كلام مسيحي»، ترجمة حسين توفيقي، قم، چاپ مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
- محمد حسين طباطبائي: «الميزان».





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط