نگاهی کلی به اندیشه های لویی آلتوسر

اولین عامل مؤثر در شکل‌گیری نظریات آلتوسر تأثیرپذیری از ژرژ کاگیهم (۱۹۸۸) بود. کاگیهم تاریخ‌دان و فیلسوف علم بوده، و به سنت فرانسوی خاصی در تفکر در باب علم، عقیده داشت. و این دیدگاه فرانسوی بر پایه
شنبه، 4 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نگاهی کلی به اندیشه های لویی آلتوسر
  نگاهی کلی به اندیشه های لویی آلتوسر

نويسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
 

مبانی فکری و زمینه‌های شکل‌گیری نظریه آلتوسر

اولین عامل مؤثر در شکل‌گیری نظریات آلتوسر تأثیرپذیری از ژرژ کاگیهم (۱۹۸۸) بود. کاگیهم تاریخ‌دان و فیلسوف علم بوده، و به سنت فرانسوی خاصی در تفکر در باب علم، عقیده داشت. و این دیدگاه فرانسوی بر پایه مطالعات دقیق تاریخی قرار گرفته بود و آلتوسر جهت دفاع از مارکسیسم به‌عنوان علمی تاریخی و اجتماعی بدان توجه داشت.
همچنین آلتوسر بیشترین تأثیر را از تفسیر ساخت‌گرایانه روان‌کاوی فرویدی که به‌وسیله ژاک لاکان ارائه شده بود، پذیرفته است.
با توجه به سابقه و پیشینه شخصی آلتوسر که همیشه دچار افسردگی و بحران هویت بود، شاید اینکه می‌باید گرایش قویِ نظری به روان‌کاوی داشته باشد باعث تعجب نشود. اگرچه کراراً از اینکه خود را یک ساخت‌گرا بداند سرباز می‌زد، اما تأثیر مضامین ساخت‌گرایی در بازسازی ماتریالیسم تاریخی مارکس، بسیار مشهود است.

اثرگذاری آلتوسر

طرحی که آلتوسر از بازسازی مارکسیسم برجای گذارد بسیار پرثمر و مفید بوده است. اندیشمندان بسیاری دست‌آوردهای آلتوسر را به‌عنوان نقطه شروع کار خود قرار داده‌اند. انسان‌شناسانی نظیر امانوئل تری (1972) راه‌های جدیدی را به‌روی تفکر مارکسیست‌ها درباره جوامع غیرسرمایه‌داری گشود.
میشل آگلی‌ یتا (1979)، آلن لیپی تیس (1992) و دیگران سهم به‌سزایی در فهم فرایندهای اقتصادی معاصر نموده‌اند و پیر ماشه ری (1978) بر اساس کار آلتوسر نظریه جدید خود درباره تولید ادبی، را تدوین کرد.
تأکید آلتوسر بر آزادی عمل نسبی روندهای ایدئولوژیک یا فرهنگی، امکان ظهور رویکردها و نگرش‌هایی را به مطالعه فرهنگ فراهم آورد که از جبرگرایی اقتصادی (جامعه‌شناختی)، جبرگرایی که باعث از بین رفتن آثار مارکسیستی می‌شد، اجتناب می‌کرد.از اثرگذاری‌های دیگر او می‌توانیم به تأثیر در شکل‌گیری اندیشه میشل فوکو اشاره نمود (آلتوسر استاد فوکو بوده است).
در این بخش به صورت کلی به اندیشه هایی آلتوسر می پردازیم:
آلتوسر نماینده عمده نحله ساختارگرایی (اصالت ساخت) در مارکسیسم معاصر بوده‌است که در برابر مارکسیسم ارتدکس، مارکسیسم رسمی عصر استالین، و مارکسیسم هگلی و فلسفی مارکسیست های غرب قرار دارد. اندیشه‌های او در فرانسه واکنش های نامساعدی در حزب کمونیست و در بین مارکسیست – لنینیست ها ایجاد کرد. آلتوسر تحت تأثیر آرای فیلسوفانی چون گاستن باشلار بود و ادعا می‌کرد که نظریه مارکسیستی را بر پایه علمی که به نظر او خالی از هرگونه جریان یا عنصر ایدئولوژیک است، برکشیده‌است. آلتوسر آشکارا از نظام کمونیستی شوروی انتقاد می‌کرد و استالین را به تحریف کردن‌های بسیار اصولی که مارکس سرمایه را بر آن‌ها مبتنی کرده‌است متهم می‌دانست. در سال ۱۹۶۵ کتاب‌های «دفاع از مارکس» و «قرائت سرمایه» را منتشر کرد. در این کتاب‌ها با تلفیق رویکرد تاریخی مارکس با نظریه ساختارگرایی گفته‌است که همه جوامع دارای ساختار بنیادین واحدی هستند و تغییرات آن‌ها بیشتر ناشی از نیروهای اجتماعی گسترده‌است تا اعمال فردی. از این نظریه او همچون نظریه‌ای ضدبشری به‌شدت انتقاد شده‌است. این منازعه در فلسفه قرن ۲۰ تأثیر بسزایی نهاد و برخی از منتقدان بعدی با حذف مارکس از مباحثه، مفاهیم آلتوسر را در نقد ادبی و انسان‌شناسی به‌کار بردند. بنابراین می توان گفت؛ شاخص کار لویی آلتوسر، ماهیت تأکیدش بر کار مارکس است. نظر آلتوسر این است که بیشتر مارکسیست‌ها کار مارکس را به درستی تفسیر نکرده‌اند؛ آلتوسر می‌خواست با آن‌چه که به اعتقاد او «درست»‌خوانی آثار مارکس است، از پس این مسأله برآید. آلتوسر در واقع نه مارکسیست، نه ارتدوکس، نه تجدیدنظر طلب، نه سوسیال دموکرات و نه استالینیست بود، بلکه ادعا می‌کرد که نظریه‌ مارکسیستی را به پایه‌ای علمی که به نظر او خالی از هر گونه جریان یا عنصر ایدئولوژیکی است، برکشیده است. لویی آلتوسر رسالت خود را پیراستن اندیشه‌های مارکس از غبارهای اومانیستی، تاریخ‌گرایی، کلیّت‌گرایی و اقتصاد‌باوری می‌دانست که از دید او به غلط به آثار مارکس نسبت داده می‌شود. بازخوانی دقیق آثار مارکس توسط او به مناقشات فراوانی منتهی شده است. اما آشکارا صورت بندی و مفهوم‌پردازی ایدئولوژی و ساختار و نحوه‌ی عملکرد آن در جوامع معاصر، سهم قابل توجهی در نظریه‌پردازی معاصر داشته است.
آن مارکسیست‌هایی که مارکس را یک ساختارگرا می‌دانند، بر کارهای آخرین‌اش، به ویژه سرمایه تأکید می‌ورزند. آلتوسر بحث «دو مارکس»‌را پیش کشید. رویکرد آلتوسر به مارکس چنان است که اکیداً میان «مارکس جوان» و «مارکس میان‌سال» تفاوت قایل مى‌شد، چرا که به زعم او تنها آثار پسینی مارکس به معنای دقیق کلمه برخوردار از ملاک‌های علمی‌اند. بدین ترتیب او در سنت ساختار‌گرایى فرانسوی قرارگرفت و بر این نظر بود که فلسفه و فلسفه‌ علم را باید در آثار پسینی مارکس جستجو کرد، یا به عبارت دیگر او مى‌خواست از طریق ساختارگرایى، ماتریالیسم تاریخی را با تحولات تازه‌ علوم هم‌ساز کند. بدین منظور نقد اقتصاد سیاسی مارکس را چنان بازنویسی کرد تا از مؤلفه‌های ناظر بر فلسفه‌ تاریخ بی‌نیاز گردد. آلتوسر از اواسط سال‌های ٧۰ قرن گذشته پاره‌ای از برنهادها یا تزهایش را مورد تجدید نظر قرار داد، به‌گونه‌ای که نظرگاه مبتنی بر طبقات را برجسته‌تر ساخت تا بر پایه‌ی آن انسان‌گرایی و تاریخى‌گری غربی را نه به مثابه جهان‌بینی‌های فلسفی و علمیِ منسوخ مورد انتقاد قرار دهد، بلکه آن‌ها ‌را به منزله‌ بیان فلسفی مبارزه طبقاتی مختص طبقه بورژوایی، میان ماتریالیسم (پرولتری) و ذهن‌گرایی معرفی کند. به ویژه برداشتى که او از مفهوم «ایدئولوژی» باب کرد، که سازگار کردن ذهنی فرد با دستگاه‌های ایدئولوژیک دولتی (و در درجه‌ نخست رسانه‌های گروهی و در دانشگاه‌ها) معنا می‌دهد، بازتابش را مى‌توان در چرخش بسیاری از روشنفکران فرانسوی آن عصر به سوی پسا‌ساختارگرایی دید، که حتی علیه قرائت آلتوسری مارکسیسم بود.
به عقیده‌ آلتوسر، ‌جان کلام نظریه‌ مارکس در ساختارهای جامعه و قوانینی نهفته است که بر عملکرد این ساختارها حاکمند، و کنشگران آزاد در این قضیه چنان نقشی ندارند. آلتوسر می‌گوید که در تاریخ کار مارکس یک نوع «انقطاع معرفت شناختی» آشکارا دیده می‌شود، بدین‌سان که مارکس به طرز نمایانی از ذهن‌گرایی فلسفی (یک موضع ایدئولوژیک) به نظریه‌ انتزاعی (یک موضع علمی) تغییر جهت داده است.
آلتوسر گذشته از آن که می‌کوشید یک تفسیر ساختاری از کار مارکس بیرون بکشد، بر آن بود تا بر اساس آن، یک تحلیل ساختاری نیز از جامعه‌ سرمایه‌داری به عمل آورد. آلتوسر این موضع را پذیرفته است که اقتصاد «در آخرین مرحله»، تعیین‌کننده است. او طی بررسی‌هایش، ‌دو شاخگی ساده‌ زیر‌ساختار و رو‌ساختار را رد کرد. به عقیده‌ آلتوسر، رو‌ساختارهای جامعه‌ سرمایه‌داری تنها مبنای اقتصادی را بازتاب نمی‌کنند، بلکه از خود مختاری نسبی نیز برخوردارند و حتی در هر زمانی می‌توانند عامل مسلط گردند. البته در پایان کار، ‌اقتصاد مسلط خواهد شد. به نظر آلتوسر، ‌یک تشکل اجتماعی از سه عنصر بنیادی ساخته می‌شود: اقتصاد، سیاست و ایدئولوژی. کنش‌های متقابل این اجزای ساختاری، ‌کل اجتماعی را در هر زمانی می‌سازد.
آلتوسر جبرگرایان اقتصادی را به این خاطر مورد انتقاد قرار داد که آن ها عوامل اقتصادی را همیشه دارای جایگاه مسلط می‌پنداشتند و عوامل دیگری چون سیاست و ایدئولوژی را همیشه در نقش عوامل ثانوی می‌دیدند. به نظر آلتوسر، به جز اقتصاد، این امکان برای نهادهای اجتماعی دیگر وجود دارد که دست‌کم برای مدت زمان معینی نقش مسلط پیدا کنند. از این گذشته باید به روابط میان نهادهای گوناگون اجتماعی نیز توجه داشت.
همان گونه که قبلاً عنوان شد، نظریات آلتوسر را می‌توان به چهار دسته زیر تقسیم کرد:
1. مسأله گسست معرفت‌شناختی در اندیشه مارکس
2.مشاجره آلتوسر با دیگر نحله‌های مارکسیستی
3. نظریات ساختارگرایانه‌ی او
4. مباحث درباره‌ دولت و ایدئولوژی.
نخست این که هدف او تمیز نظریه‌ مارکسیستی از« سوبژکتیویسم » فلسفی در اشکال گوناگون آن از امپریالیسم گرفته تا تاریخی‌انگاری، اراده‌گرایی و پراکسیس‌گرایی، بود تا اهمیت نظریه‌ مارکسیستی در مبارزه‌ طبقاتی به عنوان عمل نظری آشکار شود. به طور کلی هدف آلتوسر در این زمینه هگل‌زدایی از مارکس بوده است. دوم این‌که آلتوسر در نظر داشت خط تمایزی میان مبانی نظری علم تاریخ مارکسیستی و مفاهیم ایده‌آلیستی ماقبل مارکسیستی که مبنای تفسیرهای اومانیستی از مارکس است بکشد تا به گفته خودش «گسست شناخت‌شناسانه» موجود در اندیشه‌ مارکس و به ویژه در کتاب سرمایه را باز نماید. به نظر آلتوسر، سطح نظریه مارکسیستی با سطح ایدئولوژی‌هایی چون مذهب، اخلاق، ایدئولوژی سیاسی و غیره که حوزه عینی اجتماع را اشغال می‌کند، تفاوت اساسی دارد. از همین روست که مارکسیسم از دیدگاه آلتوسر به معنی دقیق کلمه، متضمن گسست معرفت‌شناسانه است. وی این اصطلاح را از اندیشه‌ «گاستن باشلار» فیلسوف فرانسوی وام گرفته است. گسست معرفت‌شناسانه به معنای تحول در هر پروبلماتیک به سوی تأسیس سازمان نظری و علمی جدیدی است. آلتوسر با تکیه بر این مفاهیم سیر اندیشه‌ مارکس را بررسی می‌کند.
به نظر لویی آلتوسر ریشه‌ اصلی ایدئولوژی بورژوایی را باید در این مفهوم جست که «انسان سوژه‌ تاریخ است». به عقیده‌ آلتوسر نظریات مارکسیستی روشنفکران غرب مانند لوکاچ، گرامشی و کاتوتسکی همگی مظاهر مختلف کلی‌گرایی ژدانوویسم است. آلتوسر هم اکونومیسم و هم تاریخی‌نگاری و هم اراده‌گرایی اومانیستی (از نوع اگزیستانسیالیستی) آن را نفی می‌کند. به همین دلیل است که برخی از منتقدان آراء آلتوسر را به عنوان نوعی «ارتدوکسی جدید» یا نواستالینسم توصیف کرده اند. لویی آلتوسر ماتریالیسم تاریخی را نظریه‌ای عمومی درباره‌ جامعه می‌داند و در این خصوص در مقابل لوکاچ و اصحاب مکتب فرانکفورت قرار می‌گیرد که نفس مقولات اقتصادی بورژوایی را بازتابی از خصلت خاص این جامعه می‌شمردند و این مقولات را درباره‌ سایر جوامع قابل کاربرد نمی‌دانستند.
با توجه به این‌که گفتیم؛ آلتوسر وجه تولید را مرکب از سه ساخت با سطح مجزا می‌داند و به نظر او هر یک از آن ها ممکن است با وجود تعیین کنندگی ساخت اقتصادی در آخرین تحلیل، بسته به نوع وجه تولیدی «ساخت مسلط» باشد، گرایش اصلی او ضد اکونومیستی است. در نتیجه وی برای سیاست و دولت و ایدئولوژی نسبت به ساخت اقتصادی استقلال نسبی قائل است. آلتوسر همانند گرامشی وجه ایدئولوژیک عمده‌ای برای ساخت دولت در نظر می‌گیرد. این وجه ضامن بازتولید روابط تولیدی در سطح ایدئولوژیک است.
از دیدگاه آلتوسر، روبنای حقوقی ـ سیاسی یعنی دولت نیز نقش مهمی در بازتولید روابط تولید دارد. به طور کلی آلتوسر دستگاه‌های دولتی را به دو بخش ایدئولوژیک و سرکوبگر تقسیم کرده است. سرکوب و ایدئولوژی هم در فرایند تولید به طور کلی و هم در سطح روبنای حقوقی و سیاسی ضامن بازتولید روابط تولیدند. نظام آموزشی به عنوان یکی از مهم‌ترین نهادهای دستگاه ایدئولوژیکی دولت، هم در بازتولید نظام تقسیم اجتماعی نیروی کار و هم در بازتولید روابط دارای مهم‌ترین نقش است. بدین‌سان دستگاه ایدئولوژیک آموزشی در نظام سرمایه‌داری پیشرفته، دستگاه ایدئولوژیک دولتی مسلط است. دستگاه‌های سرکوب دولتی در جوامع مدرن به نظر آلتوسر از نقش سنتی خود یعنی جلوگیری از بروز مبارزات طبقاتی و تضمین تداوم فرایند استثمار و تأمین منافع طبقه حاکم را ایفا می‌کند. دستگاه‌های سرکوب دولتی شامل اداری، ارتش، پلیس و دادگاه‌هاست. دستگاه‌های ایدئولوژیک دولتی عبارت است از دستگاه‌های آموزشی، دستگاه‌های ایدئولوژیک خانواده، دستگاه‌های حقوقی، دستگاه‌های حزبی، دستگاه‌های اتحادیه‌ها و دستگاه‌های ارتباط جمعی. لازم به ذکر است که آلتوسر همه‌ این دستگاه‌ها را اجزاء دستگاه‌های ایدئولوژیکی دولتی می‌داند، هر چند آن ها عمدتاً خصوصی هستند. همچنین وی معتقد است، اعمال کنترل طبقه حاکم جدید بر دستگاه‌های ایدئولوژیکی دولت، در مقایسه با دستگاه‌های سرکوب، دشوارتر و کندتر است و به همین دلیل در هم شکستن سلطه در دستگاه‌های ایدئولوژیکی نیز دشوارتر است تا در دستگاه‌های سرکوب دولتی.
از نظر آلتوسر، دولت نوعی از شکل‌بندی حکومتی است که به همراه سرمایه‌داری ظهور کرد. هر دولتی توسط شیوه‌ تولید سرمایه‌داری تعیین شده و به منظور محافظت از منافع آن شکل گرفته است. این مسئله که مفهوم ملّت‌ها به عنوان واحدهایی مجزا با سرمایه‌داری متناظر است، به لحاظ تاریخی درست است. به نظر او ایدئولوژی‌ها خاص، تاریخی و متفاوتند. ما می‌توانیم در باره‌ ایدئولوژی‌های متعددی نظیر ایدئولوژی مسیحی، ایدئولوژی دموکراتیک، ایدئولوژی فمینیستی و موارد دیگر سخن بگوییم. اما ایدئولوژی ساختاری است. آلتوسر می‌گوید که ایدئولوژی یک ساختار است و در نتیجه ابدی است. یعنی بایست به صورت هم‌زمان مورد مطالعه قرار گیرد. دلیل آن‌که آلتوسر اعلام می‌کند ایدئولوژی تاریخ ندارد همین مسئله است. او مفهوم ایدئولوژی به عنوان ساختار را از این اندیشه مارکسیستی استنتاج می‌کند که ایدئولوژی را بخشی از روبنا می‌داند، اما او ساختار ایدئولوژی را با مفهوم ناخودآگاه فروید و لکان پیوند می‌دهد. از آن‌جا که ایدئولوژی یک ساختار است، محتواهای آن می‌توانند تغییر کنند. می‌توان آن را با هر چیزی پُر کرد، اما فُرم آن، همچون ساختار ناخودآگاه، همیشه یکسان باقی می‌ماند.

ظهور نظریه ساختارگرایی در فرانسه

در همان دورانی که آلتوسر دستاندرکار بازخوانی مارکس بود، موجی از گرایش به ساختارگرایی در میان متفکران فرانسوی شکل گرفت که فضای فکری فرانسه را متأثر کرد. پس می توان گفت؛ مهمترین تحول در عرصه روشنفکری فرانسه در دورانی که آلتوسر مقالات خواندن سرمایه و برای مارکس را می‌نوشت، روش‌شناسی نوین و رادیکالی بود که به ساختارگرایی مشهور شد. در اواسط دهه 1960، ساختارگرایی مد بی‌رقیب در زندگی فکری فرانسویان بود. البته آلتوسر همواره انکار می کرد که تحت تأثیر ساختارگرایی بوده است. اما برخی شارحان وی تأکید کرده اند که این انکار آلتوسر «ماهیتی سیاسی»داشته؛ در مقابل برخی شارحان نیز تصریح کرده اند که آلتوسر یک ساختارگرای محرز نبوده؛ او را حتی نمی‌توان یک " مارکسیست ساختارگرا" نامید. او در برخی از مقالات اصلی خود را در فضای فرهنگی نوشت که در آن، ساختارگرایی روش‌شناسی غالب بود و این روش‌شناسی برخی از رویکردهای اصلی کار او را در تفسیر مارکس شکل داد.
اما آنچه در خصوص آن میان شارحان آلتوسر اتفاق نظر وجود دارد، این است که رگه هایی از تأثیرپذیری آلتوسر از ساختارگرایی در کار وی هویداست و فارغ از اینکه بتوان وی را «ساختارگرا» (و متعاقباً مارکسیست ساختارگرا) نامید یا نه، آنچه مسلم است، آلتوسر از ساختارگرایی فرانسوی تأثیر پذیرفته است. این تأثیرپذیری دارای دو وجه است:
در وجه نخست او ساختارگرایی ضد اومانیست بود. ألتوسر نشان داد که اگر مارکسیسم را درست بشناسیم، پی می‌بریم که جامعه نظامی از روابط است، نظامی که هر عنصرش را تنها در ارتباط با دیگر عناصر آن نظام می‌توان درک کرد. پس وجه نخست به همان بحث اولیه در خصوص گرایش آلتوسر به رد هرگونه انسان محوری و اراده گرایی در تحلیل اجتماعی برمی گردد: «انسان ها از دیرباز دچار این توهم بوده اند که به هر صورت در اراده شان، آزادند، حال آن که در واقعیت امر، آن ها پیوسته تحت چیرگی قوانینی بوده اند که خود نسبت به آن ها ناآگاهند.»
شیوه فکر کردنمان، ساختاری شالوده ای دارند که تعیین کننده هر آن چیزی است که به آن فکر می کنیم. ساختارگرایان این مسأله که پدیده های اجتماعی و فرهنگی محصول تصمیم گیری آگاهانه عاملان باشند را رد می کنند، بلکه به عکس، انسان ها را محصولات رمزگذاری انتزاعی اجتماعی تلقی می کنند.
در وجه دوم، آلتوسر با پی‌گرفتن این ضد- اومانیسم، جامعه را نظامی از عناصر مرتبط با هم می‌داند. پس وجه دیگر اینکه، برای فهم علمی آنچه در واقعیت رخ می دهد، صرفاً نمی توان به مشاهده امور جاری اکتفا کرد؛ واقعیت به صورت بلاواسطه قابل درک نیست، بلکه برای فهم واقعیت باید لایه های ناآشکار را شناسایی و تحلیل کرد. آلتوسر در پی ریزی نظریه خود چنانکه در ادامه خواهیم دید، از مفروضات ساختارگرایانه پیرامون اولویت ساختارها بر فهم و اراده عاملان متأثر است.
تفاوت کار آلتوسر با ساختارگرایی کلاسیک در این است که آلتوسر به دنبال طبقه‌بندی کامل و تمام‌عیاری از تمام عناصر یک جامعه معین است، بدنبال نوعی دستور زبان، یا نظام قواعد ترکیب این عناصر با هم.
منابع تحقيق :
- آلتوسر، لویی، پیشگفتاری بر جلد اول سرمایه و دو اثر دیگر، ترجمه ا. شمس، تهران: نشر ایران، چاپ اول، 1358.
- استونز، راب، متفکران بزرگ جامعه‌شناسی، ترجمه مهرداد میردامادی، تهران، مرکز، 1379.
- بودن، ریمون، مطالعاتی در آثار جامعه‌شناسان کلاسیک 2، ترجمه باقر پرهام، تهران، مرکز، چاپ اول، 1384.
- ریتزر، جورج، نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، چاپ سیزدهم، 1384.
- فورتر، لوک ، لویی آلتوسر، ترجمه امیر احمدی آریان، تهران: نشر مرکز، چاپ اول، 1387.
- بنتون، تد و کرایب، یان، فلسفه علوم اجتماعی، ترجمه شهناز مسمی‌پرست و محمود متحد، تهران، آگه، چاپ اول، 1384.
- کرایب، یان، نظریه اجتماعی مدرن "از پارسونز تا هابرمارس"، ترجمه عباس مخبر، چاپ پنجم، تهران، آگاه، 1388.
- محمدی اصل، عباس، نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران، جامعه‌شناسان، 1388.
- بشیریه، حسین، مارکسیسم ساختارگرا: لوئی آلتوسر، اطلاعات سیاسی اقتصادی، 3 و 4، جلد 8، شماره 9 و 10، 1373.
- بشیریه، حسین، مارکسیسم ساختارگرا: لوئی آلتوسر (تاریخ اندیشه ها و جنبش های سیاسی در قرن بیستم - بخش دوازده) فصلنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره های 81 و 81، خرداد و تیر1373.
- توسلی، غلام‌عباس، نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران، سمت، چاپ یازدهم، 1384.
- فرسار، احمد، جامعه‌شناسی (اصول، مبانی و نظریه‌پردازان)، تهران، اوحدی، چاپ اول، .1377
http://fa.wikipedia.org-
 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما