نويسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون ا
منبع:راسخون ا
تأثیرگذارترین و ارزشمندترین هدیه آلتوسر برای مطالعات ادبی و فرهنگی"نظریه ایدئولوژی" است. ايدئولوژي در نظريه آلتوسر، به زعم رهيافتهاي متأخر، به ويژه مكتب مطالعات فرهنگي، مهمترين نقطه قوت نظري آلتوسر است. نظريه ايدئولوژي او به رغم اينكه جايگاه اوليه خود را از دست داده است، اما به دليل اينكه هنوز يكي از منابع الهام و نقطه عزيمت مهم در چرخش به سوي جامعهشناسي فرهنگ است، اهميت دارد. آلتوسر يك معناي يكدست از ايدئولوژي ارائه نداده است. او در مقاله «ماركسيسم و اومانيسم» مقصود خود را از ايدئولوژي اينگونه بيان ميكند:
ايدئولوژي نظامي است (با منطق و دقت خاص خود) از بازنماييها (تصاوير، اساطير، ايدهها يا مفاهيم در هر مورد خاص) كه از وجود تاريخي و نقشي خاص در يك جامعهاي معين برخوردار است... ايدئولوژي در مقام نظامي از بازنماييها، از علم متمايز است؛ چرا كه در ايدئولوژي كاركرد عملي- اجتماعي مهمتر ازكاركرد نظري (كاركرد به منزلهاي معرفت) است.
آلتوسر به این باور میرسد که دو شکل متمایز گفتمان در جوامع سرمایهداری دخیل است:
- گفتمان علمی، که معرفتی واقعی از کارکردهای اجتماعی میدهد و
- گفتمان ايدئولوژيك که چنین نمیکند.
منظور آلتوسر از گفتمان علمي، همان ماترياليسم تاريخي است كه درباره واقعيت مادي وجود افراد، در مجموعهاي پيچيدهاي از نيروها و روابط توليد كه شامل توليد سرمايهداري هم ميشود، سخن ميگويد. برخلاف علم، ایدئولوژی ارتباط چندانی با آگاهی ندارد برعکس، پدیدهای است به شدت ناخودآگاه. یعنی ایدئولوژی شامل جریان گفتمان ها، تصاویر و ایدههایی است که در تمام زمان ها ما را احاطه کردهاند، ما در درون آن ها متولد شدهایم، رشد کردهایم و در آن ها زندگی، فکر و عمل میکنیم. واضحترین توصیف آلتوسر از ایدئولوژی، راهی است که مردم برای درک جهانشان بر میگزینند. به زعم آلتوسر ایدئولوژی مجموعهای از گفتمان هاست که از طریق آن ها تجربهمان را درک میکنیم. ایدئولوژی سازنده جهان تجربه ماست. سازنده خود جهان ماست. پس ايدئولوژي سازنده گفتمانها، تصاوير و مفاهيم است كه نميتواند واقعيت و جايگاه ما را در درون آن روابط بازنمايي كند؛ اما علم ماركسيستي واقعيت و جايگاه ما را در درون اين روابط مينماياند؛ اين معنا از ايدئولوژي بسيار شبيه به نظرية ايدئولوژي ماركس است.
پس رابطهای هست بین جهانی که ما به خود میگوییم که در آن زندگی میکنیم، و جهانی که واقعاً در آن زندگی میکنیم. آلتوسر اصطلاح شناخت غلط را از روانکاو فرانسوی ژ اک لکان وام میگیرد. برداشت آلتوسر از ایدئولوژی همان دلالته ای برداشت لکان از میل در روانکاوی را دارد. ما به شناخت غلط جهان در قالب ایدئولوژی روی میآوریم، چون خود چنین میخواهیم، چون چنین کاری برای ما منفعت یا پاداشی به همراه دارد.
آلتوسر دو کیفیت مهم را برای این نظریه ایدئولوژی برمیشمارد:
نخست، استدلال میکند از آنجا که ایدئولوژی برای هر کس که درون آن به سر میبرد بیانگر رابطهای خیالی با واقعیت است، نمیتوان آن را ابزاری دانست که طبقه حاکم آن را میفروشد تا طبقات استثمارشده را فریب دهد. او این نظریه را " کشیش و ارباب"ایدئولوژی میخواند. او میگوید در واقعیت، طبقه حاکم نیز مثل طبقه استثمارشده ایدئولوژی خاصر خود را دارد.
دوم،اینکه آلتوسر اشاره میکند ایدئولوژی یک جامعه در وهله نخست ایدئولوژی طبقه حاکم آن است، با این حال طبقات تحت سلطه نیز خود تولیدکننده ایدئولوژی اند، ایدئولوژی هایی که اعتراض آن ها را به این سلطه بیان میکند.
او میگوید: در درون ایدئولوژی در کل، گرایش های ایدئولوژیک متفاوتی وجود دارد که نشان دهنده طبقات اجتماعی متفاوتند.
در نظریه لویی آلتوسر ساختارهای اجتماعی تعیین کننده کنش های انسانی می باشند و رابطه میان ساختار و عاملیت یک رابطه علی و یکسویه است؛در حقیقت کنشگران معلول قواعد ساختاری بوده و بر طبق اصول و قواعد ساختاری عمل می کنند و در برابر ساختارها از قدرت ابتکار برخوردار نیستند؛ آلتوسر این انفعال کنشگران را با استفاده از مفهوم " ایدئولوژی" تشریح می کند و ایدئولوژی را عاملی می داند که توجیه کننده ساختارهای اجتماعی است و کنشگران در چارچوب سازوکارهای ایدئولوژیکی به بازتولید نظام اجتماعی موجود می پردازند. مفهوم باز تولید در معنای جامعه شناختی اش از ساخته های مارکس است . او فرآیندهای اقتصادی را فرآیندهای بازتولید ساده می نامید که مشخصاتشان عبارتند از ثبات تولید و پایداری روابط تولید: افراد در طول زمان جایگزین می شوند ولی سیستم خودش را عیناً بازتولید می کند.
آلتوسر درباره نقش ایدئولوژی این گونه می نویسد که:
"مختصرا کافی است که بدانیم ایدئولوژی یک نظام (با منطق و دقت خاص خود) صوری (تصویرها، اسطوره ها، ایده ها یا مفاهیم ) است که موجودیت و نقشی تاریخی در متن جامعه ای معین دارد. بدون آن که در مسئله روابط یک علم با گذشته (ایدئولوژیک) اش وارد شویم می گوییم که ایدئولوژی به عنوان نظامی صوری، از علم به سبب تسلط کارکرد عملی – اجتماعی اش بر کارکرد تئوریک (یا کارکرد شناختی) اش ، متمایز می گردد.
در هر جامعه ای به یک فعالیت اقتصادی پایه، یک سازمان سیاسی و اشکالی از ایدئولوژی (مذهب، اخلاقیات، فلسفه و نظایر آن ها) بر می خوریم. بدین ترتیب ایدئولوژی به شکلی اندام وار، جزو هر نوع کلیت اجتماعی است .... جوامع انسانی ایدئولوژی را به عنوان عنصر و فضایی ضروری برای تنفس و حیات تاریخی خود به وجود می آورند ."
- دستگاه های ایدئولوژیک دولت
مهمترین ایفای نقش آلتوسر در نظریه مارکسیستی ایدئولوژی، مقاله او با عنوان"ایدئولوژی و دستگاه های ایدئولوژیک دولت" است که حاوی مقالاتی درباره بازتولید روابط تولید.
بازتولیدی که آلتوسر از آن سخن به میان میآورد علاوه بر بازتولید نیروی کار، بازتولید شرایط تولید نیز هست. شرط نهایی تولید، بازتولید شرایط تولید است. هر صورتبندی اجتماعی به منظور بقاء بایستی موارد زیر را بازتولید کند: هر شکل بندی اجتماعی به منظور بقاء بایستی موارد زیر را بازتولید کند:
۱) نیروهای مولد
۲) روابط موجود تولید
الف) اشکال بازتولید:
۱) بازتولید ابزار تولید
۲) بازتولید نیروی کار. بازتولید نیروی کار محتاج انقیاد کارگران در برابر ایدئولوژی طبقه حاکم است.
ب) بازتولید روابط تولید:
۱) بازتولید روابط تولید از طریق اعمال قدرت دولتی توسط دستگاه های ایدئولوژیک دولت و دستگاه های سرکوب دولتی حفاظت می شوند.
۲) دستگاه آموزش ( مدارس) چیره ترین دستگاه ایدئولوژیک دولت در شکل بندی سرمایه داری است که از ایدئولوژی حاکم محافظت می کند.
«چنانکه مارکس مینویسد هر بچهای میداند که اگر در یک نظام اجتماعی همزمان با تولید، شرایط مادی تولید یعنی ابزار تولید بازتولید نشود آن نظام اجتماعی یک سال هم نخواهد پایید.» بنابراین سرمایهداری برای بقای خود هم به بازتولید نیروی کار احتیاج دارد و هم بازتولید شرایط تولید. بازتولید نیروی کار با پرداخت مزد صورت میپذیرد یعنی تحقق شرایط مادی، اما تحقق شرایط مادی نیروی کار کفایت نمیکند؛ چراکه این نیرو باید کارا نیز باشد. برای کارا بودن نیروی کار نظام سرمایهداری از ایدئولوژی کمک میگیرد. اگر پرداخت مزد کارگر را مجبور به بازگشت میکند، ایدئولوژی توسط ابزارهایش ـ مانند مدرسه، مذهب و خانواده ـ کارا بودن نیروی کار و همچنین مطیع بودن آن را تضمین میکند. اما هدف آلتوسر توصیف صرف ایدئولوژی به مثابه یکی از مکانیسمهای سرمایه داری نیست؛ سؤال دیگری که او پیگیری میکند، چرایی و چگونگی کارکرد ایدئولوژی است. سوال آلتوسر متوجه چرایی و چگونگی مطیعبودگی سوژه یا نیروی کار در نظام سرمایه داری است. سوال آلتوسر در واقع بیانگر مسئلهی اصلی چشمانداز یا پرابلماتیک اوست؛ یعنی تبیین علت عدم رخداد انقلاب وعده داده شدهی مارکس.
در پاسخ به این سؤال، مفهوم دستگاه ایدئولوژیک دولت مطرح میشود. در نظریه مارکسیستی، به دولت به منزله" دستگاه دولت" اندیشیده میشود، به عبارت دیگر، مجموعهای از نهادها که طبقه حاکم از طریق آن ها سلطه اقتصادی خودرا حفظ میکند؛ حکومت، خدمات مدنی، دادگاه ها، پلیس، زندان ها، ارتش و.... آلتوسر به این نتیجه میرسد که دستگاه دولت شامل دو مجموعه نهادهای متمایز اما دارای فصول مشترک است. یعنی از یک سو شامل تمام آن چیزی است که نظریه مارکسیستی به منزله دستگاه دولت میشناسد، آن نهادهای سرکوبگری که طبقه حاکم از طریق آن ها قانون خود را اعمال میکند که این بخش را "دستگاه سرکوبگر دولت" مینامد، از سوی دیگر نشان میدهد که دولت همچنین شامل "دستگاه های ایدئولوژیک" نیز هست. نهادهایی ظاهراً متمایز و تخصصی همچون:
- نظام ایدئولوژیک دینی( نظام کلیساهای گوناگون)
- نظام ایدئولوژیک آموزشی( نظام مدارس خصوصی و دولتی)
- نظام ایدئولوژیک خانوادگی
- نظام ایدئولوژیک قانونی
- نظام ایدئولوژیک سیاسی
- نظام ایدئولوژیک تجاری
- نظام ایدئولوژیک ارتباطی( رسانهها، رادیو، تلویزیون و ...)
- نظام ایدئولوژیک فرهنگی( ادبیات، هنر، ورزش و ...)
پس همان طور که عنوان شد؛ آلتوسر برای پاسخ به این سؤال دو مکانیسم را در دولت تشخیص میدهد؛ مکانیسم اول مکانیسمهای سرکوبگر دولت مانند ارتش، پلیس، زندان و … است که پیش از آلتوسر در خوانشهای مارکسیستی و مارکسیست ـ لنینیستی از دولت به آن پرداختشده بود. درواقع مکانیسم سرکوبگر، نیروی کار را ملزم به بازگشت به چرخه تولید میکند و اعتراضات احتمالی را به وسیله قوه قهریه خفه خواهد کرد؛ اما این اجبار بهتنهایی نمیتواند مکانیسم مفیدی باشد، چراکه همانگونه که بیان شد برای بازتولید دقیق و مفید نیروی کار و شرایط تولید به نیروی کارآمد نیاز است؛ لذا آلتوسر اینجا به تحلیل مارکسیست ـ لنینیستی از دولت چیزی میافزاید که خود آن را «سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت» مینامد. این سازوبرگها با سازوبرگ سرکوبگر دولت یکی نیستند چراکه واژه سرکوب بر قوه قهریه دلالت دارد، اما سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت (بهاختصار س.ا.و) نه از طریق قوه قهریه بلکه با مجاب کردن سوژه، باعث ایجاد کنشهای مطلوب دولت و عدم اعتراض میشود. آلتوسر نهادهای سازوبرگ ایدئولوژیک را سازوبرگهای دینی، آموزشی، خانواده، حقوقی، سیاسی، سندیکایی، خبری و فرهنگی میدادند که دولت توسط این نهادها سوژه سازی میکند.از نظر آلتوسر، دولت نوعی از شکلبندی حکومتی است که به همراه سرمایهداری ظهور کرد. هر دولتی (شما میتوانید برای کمک به تصور معنی دولت، کلمه ملت را جانشین آن کنید) توسط شیوه تولید سرمایهداری تعیین شده و به منظور محافظت از منافع آن شکل گرفته است. این مسئله که مفهوم ملتها به عنوان واحدهایی مجزا با سرمایهداری متناظر است، به لحاظ تاریخی درست است. همچنین امکان دارد که دموکراسی به عنوان یک ایدئولوژی و یا شکلی از حکومت نیز با سرمایهداری متناظر باشد؛ چراکه دموکراسی این توهم را ایجاد میکند که همه افراد با یکدیگر برابرند و قدرتی یکسان با یکدیگر دارند (و درنتیجه بر روابط استثمارگرانه اقتصادی نقاب میافکند).
تفاوت های بنیادین این دو [دستگاه سرکوبگر دولت و دستگاه های ایدئولوژیک] در این است که:
1) دستگاه سرکوبگر دولت بر اساس خشونت عمل میکند و دیگری بر اساس ایدئولوژی. آلتوسر میگوید: دستگاه سرکوبگر دولت کارکرد اجتماعی خود را دارد که میتوان آن را حفظ سلطه اقتصادی طبقه حاکم یا متحدان او از طریق زور یا تهدید بیواسطه زور نامید. این اجبار را جامعه پذیرفته است، چون من در درون مجموعهای از گفتمان های ایدئولوژیک زندگی میکنم که به این اجبار مشروعیت میبخشد.
از سوی دیگر دستگاه های ایدئولوژیک دولت ها نیز کارکرد اجتماعی خود را دارند، که آن نیز حفظ سلطه اقتصادی طبقه حاکم یا متحدان آن از طریق گفتمان های ایدئولوژیک است. به این ترتیب دستگاه های ایدئولوژیک و سرکوبگر در کنار هم کار میکنند تا نظم دولت را حفظ کنند. دستگاه های ایدئولوژیکی دولت مجموعه پراکندهای از نهادها هستند که همیشه تحت سلطه ایدئولوژیهای حاکماند که همان ایدئولوژیهای طبقه حاکم بر جامعه به شمار میروند. با این حال تمام دستگاه های دولت ( هم سرکوب و هم ایدئولوژی ) هم از طریق خشونت و هم از طریق ایدئولوژی عمل می کنند.
۲) دستگاه های سرکوب دولت در وهله نخست از طریق سرکوب و سپس از طریق ایدئولوژی عمل می کنند. در حالیکه دستگاه های ایدئولوژیک دولت در وهله نخست بواسطه ایدئولوژی و سپس بواسطه سرکوب عمل می کنند.
۳) مقدم بر وجود یک دستگاه سرکوب دولت، تکثری از دستگاه های ایدئولوژیک دولت است.
۴) طبقه حاکمی که دستگاه های سرکوب دولت را در دست دارد به سادگی می تواند بر دستگاه های ایدئولوژیک دولت فرمان دهد. به منظور حفظ قدرت دولتی طی یک مدت طولانی، طبقه حاکم بایست هژمونی خود را همزمان بر دستگاه های ایدئولوژیک دولتی و نیز در آن اعمال کند.
۵) دستگاه های سرکوب دولت به حوزه عمومی تعلق دارد در حالیکه دستگاه های ایدئولوژیک دولت به حوزه خصوصی تعلق دارد.
۶) وضع قانون در دستگاه های سرکوب دولت آسان تر از دستگاه های ایدئولوژیک دولت است.
۷) دستگاه های سرکوب دولت از طریق سازماندهی تمرکزگرا و یکپارچه تحت رهبری طبقات حاکم حفظ می شود درحالیکه دستگاه های ایدئولوژیک دولت در اشکال متضاد از طریق ایدئولوژی حاکم، یعنی ایدئولوژی طبقه حاکم، حفظ می شود.
آلتوسر این تز را مطرح میکند که در صورتبندیهای اجتماعی سرمایهداری پیشرفته، دستگاه ایدئولوژیک دولتی مسلط، نظام آموزشی است، که در دوران پیشاسرمایهداری در اروپا، کلیسا بود که در کنار کارکرد دینی، سیاست، آموزش و فرهنگ را نیز تحت سلطه داشت. اما در جوامع سرمایهداری توسعهیافته زوج مدرسه- خانواده جایگزین زوج مدرسه- کلیسا به عنوان گروه مسلط نهادهای ایدئولوژیک شده است.
به این ترتیب هر گروهی تحت لوای ایدئولوژی به شکلی تربیت میشود که برای ایفای نقش خود در جامعه طبقاتی مناسب باشد.( نقش استثمارشدن، نقش عامل استثمار، نقش عامل سرکوب، نقش ایدئولوژیست حرفهای و ..)
بنابراین نظام آموزشی به عنوان یکی از مهمترین نهادهای دستگاه ایدئولوژیکی دولت در جوامع سرمايهداري مدرن است، که هم در بازتولید نظام تقسیم اجتماعی نیروی کار و هم در بازتولید روابط دارای مهمترین نقش است. بدین سان دستگاه ایدئولوژیک آموزشی در نظام سرمایه داری پیشرفته، دستگاه ایدئولوژیک دولتی مسلط است.در مدارس، كودكان به رغم اينكه مهارتها ـ ميزان معيني از دانش فني و رموز كارـ را كه در لفافه ايدئولوژيهاي حاكم پيچيده شده است، كسب ميكنند (زبان فرانسه، حساب، هندسه، تاريخ طبيعي، علوم، ادبيات)، ايدئولوژي حاكم را در شكل محض آن (اخلاقيات، آموزشهاي مدني، فلسفه، رويكرد خاصي از دين) فراميگيرند.
آلتوسر در مقاله «ايدئولوژي و دستگاههاي ايدئولوژيك دولتي» به اهميت روساخت ايدئولوژي در بازتوليد مناسبات اجتماعي توليد توجه كرده، و استقلال نسبي آن را به خوبي روشن ميسازد. آنچه به ويژه از نظر آلتوسر درباره «بازتوليد» اهميت دارد، قدرت كار است:
«اين بازتوليد تا حدودي از سوي پرداخت دستمزد تأمين ميشود؛ اما كارگر بايد در كاري كه به او محول شده است، «باكفايت» باشد. اين مستلزم مهارت تكنيكي، يعني داشتن مهارت و توانايي استفاده از مهارتهايي است كه يك كار خاص ميطلبد، و «رفتار خوب»، يعني داشتن رفتار صحيح و احترام گذاشتن به مقامات و سختكوش و متعهد بودن و غيره است. در سرمايهداري، اين مهارتهاي تكنيكي و رفتاري در نظام آموزش كسب ميشوند.»
آلتوسر در حقیقت بعد از بیان این دو مکانیسم، بر مکانیسم ایدئولوژیک دولت تأکید میکند و سعی دارد کارکرد این مکانیسم را آشکار کند. در ابتدا او از ایدئولوژی تعریفی ارائه و آن را در مقابل تعریف مارکس قرار میدهد و با نقد آرای مارکس در باب ایدئولوژی یک قدم از مارکس فراتر میرود.
مارکس ایدئولوژی را آگاهی کاذب طبقه پرولتاریا درباره روابط تولید میداند؛ آلتوسر گرچه تمام این تعریف را رد نمیکند اما ایدئولوژی را وهم خیالی سوژه در مورد رابطه خود با روابط تولید تعریف میکند. برای آلتوسر وهم سوژه متوجه رابطه سوژه و روابط تولید است درحالیکه در تعریف مارکس، ایدئولوژی آگاهی کاذب در مورد خود روابط تولید است؛ به بیان سادهتر تأکید مارکس بر آگاهی از روابط تولیدی و تأکید آلتوسر بر رابطه سوژه و روابط تولید است.
آلتوسر بیان دارد که «ایدئولوژی، رابطه تخیلی افراد را با شرایط واقعی هستیشان بازنمایی میکند.» درواقع در تعریف آلتوسر، ایدئولوژی مجموعهای از بازنماییهای خیالی افراد در مورد رابطهشان با شرایط واقعی هستی است. او برای توضیح این ادعای خود، این مسئله را نشان میدهد که چرا مردم به این روابط خیالی با شرایط واقعی هستی خود احتیاج دارند. چرا متوجه واقعیت نمیشوند؟ آلتوسر میگوید نخستین پاسخ به این پرسش به قرن هجدهم تعلق دارد و اینکه ایدئولوژی زاییده کشیشان و پادشاهان مستبد است. این بحث اساساً یک نظریه توطئه است که مدعی است دستان انسانهای قدرتمند در کارند تا مردم را از طریق اعتقاد به این اندیشهها و بازنمائیهای کاذب درباره جهان، تحمیق کنند. پاسخ دوم (و از منظری مارکسیستی، پاسخ درست) آن است که ازخودبیگانگی مادی شرایط واقعی، زمینه را برای مردم مهیا کرده است تا بازنمائیهایی را شکل دهند که آنها را از این شرایط مادی دور نگاه دارد (بیگانه کند). به بیان دیگر، روابط مادی تولید در نظام سرمایهداری خود از خود بیگانه کننده است، اما انسانها نمیتوانند با این واقعیت ناگوار مواجه شوند در نتیجه آنها داستانهایی را درباره اینکه این شرایط تولید آنقدرها هم بد نیست، سرهم میکنند.
این داستانها، یا بازنماییها، آنها را باز هم بیشتر از شرایط (بیگانه کننده) واقعی بیگانهتر میکند. این فاصله مضاعف، یا بیگانه شدن از بیگانگی، همچون یک مسکن عمل میکند. دارویی که باعث میشود درد ازخودبیگانگی را حس نکنیم. اگر ما این داستانها را نداشتیم، بیگانه بودن شرایط واقعی تولید را درک میکردیم و شاید علیه آن میشوریدیم و یا دیوانه میشدیم. ایدئولوژیها خاص، تاریخی و متفاوتند. ما میتوانیم درباره ایدئولوژیهای متعددی نظیر ایدئولوژی مسیحی، ایدئولوژی دموکراتیک، ایدئولوژی فمینیستی و موارد دیگر سخن بگوییم. اما ایدئولوژی ساختاری است. آلتوسر میگوید که ایدئولوژی یک ساختار است و در نتیجه ابدی است. یعنی بایست به صورت همزمان مورد مطالعه قرار گیرد.
دلیل آنکه آلتوسر اعلام میکند ایدئولوژی تاریخ ندارد همین مسئله است. او مفهوم ایدئولوژی به عنوان ساختار را از این اندیشه مارکسیستی استنتاج میکند که ایدئولوژی را بخشی از روبنا میداند، اما او ساختار ایدئولوژی را با مفهوم ناخودآگاه فروید و لکان پیوند میدهد. از آنجا که ایدئولوژی یک ساختار است، محتواهای آن میتوانند تغییر کنند. میتوان آن را با هر چیزی پر کرد، اما فرم آن، همچون ساختار ناخودآگاه، همیشه یکسان باقی میماند.
همچنین، ایدئولوژی ناخودآگاهانه فعالیت میکند. ایدئولوژی نیز مانند زبان، نظام و یا ساختاری است که ما در آن زندگی میکنیم و با ما سخن میگوید، اما ما را دچار این توهم میکند که گویی ما آن را در اختیار خود داریم، یا میتوانیم آزادانه اعتقادات خود را انتخاب کنیم، یا دلایل فراوانی میتوانیم برای اعتقادات خود ذکر کنیم.
لازم به ذکر است باوجود انتقاداتی که آلتوسر بر تعریف مارکس وارد میکند اما او یک مارکسیست و متأثر از نظریات مارکس است؛ بهعنوان مثال وی به ایدههای بنیادی مارکس مانند ماتریالیسم وفادار است و در همین راستا ایدئولوژی را دارای خصلتی مادی میداند. بهعلاوه خوانش آلتوسر از ایدئولوژی، از پرداختش به تز زیربنا- روبنا نشأت میگیرد و همچنین گرچه برای ساختار ایدئولوژی خودمختاری نسبی قائل است اما درنهایت اقتصاد را تعیین کننده میداند. علاوه بر تأثیرپذیری از مارکس وی از فروید نیز متأثر است و به تبعیت از فروید که ناخودآگاه را ابدی در نظر میگیرد وی نیز ایدئولوژی را فاقد تاریخ و ابدی میداند. همچنین وی معتقد است کارکرد ایدئولوژی مانند زبان و هر ساختار ناخودآگاه دیگر است. در تز اول آلتوسر در مورد ایدئولوژی بهشدت تأثیر روانکاوی فروید و حتی اندیشه لکان را میتوان مشاهده کرد.