شکل گیری شهر سر پل زهاب در دوره‌ی قاجار

موضوع پژوهش حاضر شکل گیری شهر سر پل زهاب در دوره‌ی قاجار است. سر پل زهاب با مساحت تقریبی 879 کیلومتر مربع یکی از شهرستان‌های استان کرمانشاه در مرزهای غربی ایران با عراق است. این شهر در اوایل
دوشنبه، 1 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شکل گیری شهر سر پل زهاب در دوره‌ی قاجار
شکل گیری شهر سر پل زهاب در دوره‌ی قاجار

نویسندگان:
صباح قنبری (1)، صباح خسروی زاده (2)

 

چکیده:

موضوع پژوهش حاضر شکل گیری شهر سر پل زهاب در دوره‌ی قاجار است. سر پل زهاب با مساحت تقریبی 879 کیلومتر مربع یکی از شهرستان‌های استان کرمانشاه در مرزهای غربی ایران با عراق است. این شهر در اوایل دوره‌ی قاجار به تدریج شکل و جای شهر زهاب را در چند کیلومتری خود گرفت. دغدغه‌ی اصلی پژوهش حاضر فهم چگونگی و چرایی این شکل گیری است. برای پاسخ به این پرسش نظریه‌ی اختیار و امکان گرای ویدال دولا بلاش به خدمت گرفته شد. بر اساس این چارچوب نظری، مدعای اصلی این گونه تنظیم گردید: شهر سر پل زهاب به علت رونق جاده‌ی عتبات در دوره‌ی قاجار شکل گرفت. در نهایت با به کارگیری تلفیقی از روش کتابخانه‌ای و میدانی مدعای اصلی پژوهش به اثبات رسید.

مقدمه

سرپل زهاب در غرب استان کرمانشاه و در مرزهای غربی ایران با کشور عراق قرار دارد. در جغرافیای این منطقه خرابه‌های دو شهر معروف حلوان و زهاب به چشم می خورد. حلوان نام یکی از شهرهای مهم دوره‌ی ساسانی و در واقع مرکز استانی به نام شاذ فیروز بوده است که بنای آن را به قباد ساسانی نسبت می‌دهند. روند ویرانی این شهر، بعد از گذر از تاریخ درخشانش را دوره‌ی ساسانی و قرون نخستین اسلامی، در سده‌ی هفتم هم زمان با حمله‌ی مغول تسریع شد، به طوری که قزوینی در اواخر قرن هفتم و عبدالله مستوفی در میانه‌ی قرن هشتم آن را شهر متروک توصیف می‌کنند. بعد از یک انقطاع تاریخی، در میانه‌ی دوره‌ی صفوی و در فاصله چند کیلومتری ویرانه‌های، حلوان دوباره شهر زهاب ساخته شد.
اما این شهر هیچ گاه رونق حلوان را نیافت و بعد از یک سده رو به ویرانی نهاد. تا اینکه در اوایل دوره‌ی قاجار، در فاصله‌ی نزدیک‌تری به ویرانه‌های حلوان، شهر سرپل زهاب شکل گرفت و به یک رونق نسبی دست پیدا کرد. منابع به وضوح علت تخریب حلوان و زهاب را جنگ‌ها و بلایای طبیعی گفته‌اند، اما عوامل فوق به سبب جغرافیای منطقه پیوسته در تاریخ شهر حضور داشته است، لذا به نظر می‌رسد باید عامل دیگری باعث این ظهور و انحطاط شده باشد. در دوره‌ی قاجار، به علت تقویت نهاد روحانیت و تأکید بر مسئله‌ی زیارت، خصوصاً عتبات، عبور و مرور از جاده‌ی معروف کرمانشاه- عتبات بسیار زیاد شد. تلاش دولت برای تأمین امنیت زائران و پولی که خود آن‌ها برای این مهم خرج می‌کردند به تدریج در آبادانی مسیر کاروان‌های زیارتی موثر واقع شد. ابهام علمی پژوهش حاضر چگونگی و چرایی شکل گیری این شهر در اوایل دوره‌ی قاجار است. در اینجا هدف ما فهمیدن این نکته است که چه عاملی باعث بر آمدن این شهر در اوایل این دوره شده است.

نظریه‌ی اختیار و امکان گرای ویدال دولا بلاش

دولا بلاش (1845-1918م) در فرانسه به دنیا آمد. او مخالف جغرافیاگرایی بود و به زودی مکتب جغرافیای انسانی فرانسه را بنیان نهاد. در این مکتب، انسان جغرافیایی خود را از مقید و محدود بودن در چارچوب پیشنهادی طبیعت رها می‌سازد و به انسان آزاد و دور از هر گونه قید و بند طبیعی تغییر ماهیت می‌دهد. این باور محدودیت‌های عوامل محیطی را در فعالیت‌های انسانی انکار نمی‌کند ولی مرکزیت تصمیم و خلاقیت تعیین مسیر را از محیط طبیعی می‌گیرد و به انسان منتقل می‌کند (شکوئی، 1383، ص 22، 116، 212، 218). دولا بلاش عقاید خود را در کتابی با عنوان اصول و جغرافیای انسانی (3) در سال 1922 منتشر ساخت. ویدال معتقد است طبیعت عرضه کننده‌ی بستر ساخت و مقر و مکان جغرافیایی شهر است و انسان به دلخواه ارگانیسم شهری را بر این نشستگاه می‌نشاند. قدرت خلاقیت و سازندگی انسان در ساخت و پرداخت شهرها به مراتب بیش از روستاهاست و شهر جز نشانه‌ای از مساعی عظیم انسان‌ها بر پهنه‌ی زمین نیست. بنابراین جبر تاریخی در مورد ظهور، رشد و قدرت یابی و افول و عظمت شهرها محتمل است، و نمی‌توان آن را به مانند قانون تغییرناپذیر قبول کرد. در تکامل شهرها تنها شرایط آمرانه‌ی طبیعی حاکم و جبر جغرافیایی را نیز در کل و به طور سربسته نمی‌توان باور داشت، چرا که جبر طبیعی و فاتالیسم جغرافیایی در زایش، رشد و حرکت تکاملی شهر اثری نسبی دارد (فرید، 1384، ص8-10).
برای این مدعا یک مثال گویا طرح می‌کنیم:

کویت، شهر بیابان‌ها

درسال 1948 فرودگاه شهر در کنار کلبه‌های کاهگلی اعراب قرار داشت و زیر آفتاب سوزان و روی ماسه‌های شنی رفتن به شهر مشکل می‌نمود، چرا که اتومبیل لازم برای جابجایی انسان‌ها نبود. چند سال بعد شهر آباد می‌شود. فرودگاه دورتر می‌رود و باند قدیمی جای خود را به یک محله‌ی نوساز می‌دهد. خانه‌های کاهگلی و حصارهای قدیمی کوبیده می‌شود و به جای آن درختانی غرس می‌شود و مرکز قدیمی شهر نوسازی می‌گردد. و بدین سان شهری به اعتبار منابع نفتی خود در منطقه‌ی به اصطلاح ناسازگار بر پهنه‌ی شن‌های سوزان در حال گسترش است، و درآمدهای حاصل از فروش منابع نفتی تکنیک نو را در جهت جمعیت پذیری ناحیه به کمک می‌گیرد.
با طرح این مثال، امکان دارد این سؤال مطرح شود که اگر طبیعت و محیط جغرافیایی منابع نفتی را در دل خاک پیرامون این شهر نهان و به ذخیره نمی‌گذاشت، آیا هرگز شهری با این نام و نشان و وسعت پدید می‌آمد و پیشرفت می‌کرد؟ به این سؤال طبق نظریه ویدال می‌توان این گونه پاسیح داد: چه بسیار محیط‌های بکر و دست نخورده‌ای هستند که به مراتب بیشتر از آنچه در شهر فوق یافتیم منابع دارند ولی هنوز سیمای شهر به خود نگرفته و به مرکز تجمع انسانی تغییر وضع نداده‌اند، چرا که در بهره ورگرداندن محیط جغرافیایی و به مقتضای آن در ساخت شهرها نه تنها دست یابی به تکنولوژی نوآور زمان ضروری است، بلکه سیستم‌های اقتصادی و اجتماعی ناظر بر نواحی را در عمران زمین و بالاخره زایش و تکوین و رشد شهرها نقشی است.

موقعیت جغرافیایی سرپل زهاب

برطبق آخرین تقسیمات کشوری، شهرستان سرپل زهاب با مساحت تقریبی 879 کیلومتر مربع بین 45/52 طول شرقی جغرافیایی تا 34/24عرض جغرافیایی در غرب کشور قرار گرفته است. این شهرستان از شمال به ثلاث باباجانی، از شرق و جنوب شرقی به شهرستان دالاهو، از جنوب و جنوب غربی به شهرستان گیلان غرب و از غرب به شهرستان قصرشیرین و خاک عراق محدود می‌گردد (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1386، ص3). تا سال 1368، سر پل ذهاب در کنار خسروی و نفت شهر و گیلان غرب یکی از بخش‌های قصرشیرین محسوب می‌شد، اما در این سال با دارا بودن یک بخش مرکزی و پنج دهستان، حومه و قلعه شاهین بشیوه و دشت ذهاب و پشت تنگ، مرکز شهرستان گردید. مساحت کل اراضی این شهرستار 119400 هکتار است و فاصله‌ی آن تا کربلا 270، تا تهران 680 و تا کرمانشاه 147 کیلومتر است.
سرپل زهاب به طور کلی در موقعیت آب و هوایی گرم و خشک قرار دارد. اما قسمت‌های شمالی و شرقی آن در وضعیت اقلیمی معتدل کوهستانی هستند. این تفاوت آب و هوایی تقریباً تنها در مساحت 1251 کیلومتر مربعی این شهر باعث تنوع در پوشش گیاهی و جانوری و البته زیست انسانی شده است. ناحیه‌ی گرم و خشک شهر تابستان‌های گرم و طولانی با درجه حرارتی نزدیک به 50 درجه دارد و در آن به ندرت برف می‌بارد، در حالی که در نواحی معتدل آن بارش برف نادر نیست.
در تاریخ منتظم ناصری، ذیل حوادث سال 1272ق، آمده است: «در زهاب من اعمال کرمانشهان تگرگی باریده که از قرار مذکور هر دانه به قدر نارنجی کوچک بوده و بعضی مال و مواش را تلف نموده است» (اعتمادالسلطنه، 1364، ص1876). اما تابستان‌های گرم سر پل نیز وقتی با بادهای سمی همراه شود کشنده است (احتسابیان، 1318، ص148).

منابع آبی

معنای کلمه‌ی زهاب- محل تراویدن آب- اشاره به فراوانی منابع آبی منطقه دارد. به نظر می‌آید فقط اشاره به نام رودخانه‌های هواسان، دیره الوند، جگیران و سراب‌های قلعه شاهین، زهاب، قره بلاغ، بریموند پل ماهیت و ماراب برای اثبات این ادعا کافی باشد. منشاً رودخانه‌ی الوند چشمه‌های سیاوانه و سراب اسکندر در کوه دالاهو است (کمری و جمشیدی، 1381، ص32-5). مسیر آن تا رود دجله 160 کیلومتر، شیب متوسط آن 8% و میانگین کل دبی سالانه‌ی آن 11 میلیون متر مکعب است (جعفری، 1379، ج2، 110).
بیلان آب زیرزمینی این شهرستان در سال 1379 حدود 39/149ملیون متر مکعب برآورد شده است؛ در سال‌های اخیر به علت خشک سالی و عدم مدیریت آب مقدار زیادی از این ذخایر آبی کاسته شده است. مجدی شاعر و ادیب نامدار کرد نیز که در سال 1306ق از کنار رودخانه عبور کرده است می‌نویسد:
«اسم این رودخانه در اصل حلوان بوده و به مرور دهور به الوند تغییر یافته است. تقریباً نصف سیروان هست و در نزدیکی قزل رباط داخل سیروان می‌شود» (مجدی، 1382، ص139).

پستی و بلندی‌ها

الف. کوه‌ها:

شهرستان سرپل زهاب در مسیر شمالی- جنوبی زاگرس روبه روی یال غربی آن قرار گرفته است. قسمت بیشتر سرپل در ناحیه‌ی کوهستانی قرار دارد و رشته کوه‌های اطراف آن ادامه‌ی سلسله جبال زاگرس در غرب ایران است.
کوه‌های دالاهو و بازی دراز از ارتفاعات مهم منطقه هستند. دالاهو، به معنای آشیانه‌ی عقاب‌ها یا ترکیبی از دو حیوان دال و آهو، کوهستانی سنگی با ارتفاع 2250 متر است؛ بازی دراز در جنوب غربی سر پل، با ارتفاع 1152 متر، در شمار رشته کوه‌های قلاجه سلسله جبال زاگرس است.
نام معروف‌ترین کوه تاریخی سرپل زهاب پاتیریا بادیر، به معنای ستون و تکیه گاه، در کتیبه‌ی نارامسین پادشاه اکدی مربوط به 2400 سال قبل از میلاد آمده است. نقش برجسته و کتیبه‌ی آنوبانى نی، پادشاه مقتدر لولوبی، را نیز در 2800 سال قبل از میلاد بر روی این کوه نقر کرده‌اند. کوه‌های بان زرده، آهنگران، بمو، چناره، باغ کوه و تیله کوه نیز از ارتفاعات مهم سر پل به شمار می‌آیند.

ب. پستی‌ها:

دشت زهاب، قلعه شاهین، پاطاق و بشیوه چهار دشت مهم سرپل است. این دشت‌ها ظرفیت بالایی برای توسعه‌ی کشاورزی و دامداری دارند. دشت زهاب، با وسعت 180/625 کیلومتر مربع، ارتفاعی در حدود 547 متر از سطح دریا دارد. پاطاق دارای دو اقلیم آب و هوایی سرد و گرم است و قلعه شاهین از آبادترین این دشت‌هاست (کمری و جمشیدی، 1381، 27-8).

پوشش گیاهی و جانوری

تنوع شرایط آب و هوایی و اقیلمی سرپل باعث تنوع در پوشش گیاهی و حیوانی منطقه شده و در واقع پوشش گیاهی و جانوری غنی این شهر هدیه‌ی کوهستان‌ها، دشت‌ها، رودها و چشمه‌های فراوان آن است.

الف. پوشش گیاهی:

به طور کلی می‌توان پوشش گیاهی منطقه‌ی مورد بحث را این گونه تقسیم بندی کرد:
1. درختان جنگلی: بادام کوهی، پسته‌ی وحشی، انجیر کوهی
2. درختان و گیاهان دامنه‌ای: بلوط و ون
3. درختان خاص گرمسیری: نخل، کالی توس، لیمو، نارنج، پرتقال
4. گیاهان دارویی: شیرین بیان، تلخ بیان، گل گاوزبان
5. گیاهان خوراگی: کنگر، پیچک، گئور، زو، سیورنه
6. گیاهان معطر: هزبوه، ریواس، نعناع، پونه (همان، ص39).
علاوه بر گندم، در این منطقه جو، خیار، گوجه، هندوانه، خربزه، باقلا، پنبه، کنجد و انواع سبزی کاشت می‌شود.

ب. پوشش جانوری:

به طور کلی پوشش‌های جانوری این منطقه را می‌توان در سه دسته بررسی کرد:

1. حیوانات:

تنوع حیوانات عملاً این منطقه را به یک شکارگاه تاریخی تبدیل کرده است. مردم این ناحیه سنت شکار را از پدران خود به میراث برده‌اند. آن‌ها بیشتر از آنکه دنبال گوشت قربانی خود باشند در پی لذت شکار کردن هستند. حتی قوانین سخت شرعی دین اسلام نیز نتوانسته جلوی شکار حیواناتی مثل گراز و روباه و خارپشت را بگیرد. در طاق بستان کرمانشاه، صحنه‌ی شکار گراز به زیبایی حک شده است. ناصرالدین شاه، که در سال 1287 ق از حلوان گذر کرده است، درباره‌ی شکار در این منطقه می‌نویسد: «روز جمعه هفدهم شعبان در زهاب اطراق شد. به شکار دراج رفتیم. بسیار خوب شکارگاهی است... دراج به قدری بود که در اردو و میان چادرها زنده می‌گرفتند.» (ناصرالدین شاه، ص93).
در کوه‌ها و دشت‌های این منطقه آهو، گوزن، بزکوهی، قوچ، میش، گربه وحشی، سنجاب، سمور، گرگ و کفتار زیست می‌کنند. برخی از اشخاص مسن تر منطقه، در میان خاطرات خود، به حیوانانی مثل پلنگ و خرس نیز اشاره می‌کنند. بررسی نام روستاهای این منطقه، نشان از اهمیت این حیوانات در حیات انسانی منطقه دارد. روستای کلاشی (کل = یک نوع بزکوهی+ آش = آسیاب)، بزمیر آباد (بز + میر= مردن)، بازگیر (باز = یک نوع عقاب + گیر= گرفتن) مثال‌های خوبی برای اثبات این ادعا است.

2. پرندگان:

حلوان زیستگاه مناسبی برای زندگی بسیاری از پرنده‌ها از جمله دراج، سار، مرغابی وحشی، بلدرچین، کبک تیهو، قمری، سهره، کلاغ، زاغ، شاهین، عقاب، جغد، کرکس، قرقی، گنجشک و کبوتر است. ادامه‌ی نقل قول بالا از ناصرالدین شاه به شکار پرندگانی مثل دراج و قوش اشاره دارد (همان، ص93).

3. خزندگان:

مار و عقرب در دشت زهاب، مخصوصاً در تابستان که هوا خیلی گرم می‌شود، آن قدر زیاد است که زندگی انسانی را با خطر جدی مواجه می‌کند.

جاده‌ی عتبات و اهمیت شهر سرپل زهاب در مسیر آن

در دوره‌ی قاجار، زائران ایرانی برای رسیدن به عتبات دو مسیر در پیش رو داشتند. مسیر اول جاده غرب کشور، تهران- کرمانشاه، و مسیر دوم در جنوب کشور از طریق خرمشهر بود. مسیر اول به خاطر نزدیکی برای زائران تمام نقاط ایران به غیر از جنوبی‌ها مقرون به صرفه‌تر بود. این مسیر- چه در اوایل دوره قاجار و چه در اواخر آن جاده‌ی اصلی عتبات بود. جنازه‌ی آقامحمد خان قاجار را نیز از این مسیر برای تدفین به عتبات بردند. در تاریخ محمدی آمده است: «محمدعلیخان سردار اردوی نقش همایون از کرمانشاه سه نفر از چاکران را برای ابتیاع مایحتاج انسان و علیق حیوان روانه‌ی زهاب ساخت» (ساروی، 1371، ص310).
در اواخر دوره‌ی قاجار نیز رضاخان از همین مسیر احمدشاه قاجار را روانه عراق کرد. سرپل زهاب یکی از آخرین منازل کاروان‌های زیارتی و حتی تجارتی در خاک ایران بود (مشیرالدوله، 1348، ص124). این کاروان‌ها بعد از گذر از کرمانشاه، ماهیدشت، منازل هارون آباد (اسلام آباد کنونی)، کرند، پاطاق، سرخه دیزه را پشت سر می‌گذاشتند تا به قصبه‌ی سرپل زهاب برسند. در واقع، سر منزل کاروان‌ها سرخه دیزه، قصبه‌ی سرپل و قرابلاغ در منطقه‌ی سرپل زهاب قرار داشت. امکانات رفاهی در سرخه دیزه برای مهمانان تنها یک قهوه خانه بود، اما مردم محلی با اجاره‌ی خانه به مسافران هم زندگی خود را می‌گذراندند و هم کار زائران را راه می‌انداختند (مهاجرانی همدانی، ص26-7).
اما در قصبه‌ی سرپل، کاروان سرای شاه عباسی و بیدستان کنار رودخانه، پست خانه و حمام در انتظار زائران بود (راولینسون، 1362، ص 317). قرابلاغ، محیطی طبیعی از رودخانه و درخت، استراحت گاه خوبی برای کاروان‌های خسته بود (مهاجرانی همدانی، ص 36) سوزمانی‌ها که مردم محلی به آن‌ها کولی یا خراط می‌گویند با آواز و رقص در مسیر ورودی به قصبه‌ی سرپل، روستای میانکل، با شاد کردن مسافران انعام می‌گرفتند (سنجابی، 1380، ص 65).
در سفرنامه‌های مورد مطالعه در پژوهش حاضر به صورت مشخص به زائرانی از تبریز، ایروان، قراباغ، همدان، نواحی مرکزی ایران، تهران، خراسان و مازندران اشاره شده است. برای مثال، مؤلف مشکاة المسافرین می‌نویسد: «امروز پس از ادای فریضه‌ی بامداد از میان طاق کوچ کرده عزم سرپل نمودیم. راه همه سنگلاخ است ... زوار زیادی از اهل ایروان و لنکران مراجعت می‌کردند ... قافله‌ی زوار زیادی از اهل قراباغ و عراق می‌آمدند و همه را باران تر کرده بود» (همان، ص55-99).

پیشینه‌ی شهر سرپل زهاب

در منطقه‌ی شهر سر پل زهاب امروزی، به صورت روشن دو شهر حلوان و زهاب حیات تمدنی داشته‌اند. حلوان از شهرهای بزرگ دوره‌ی ساسانی و بر سر شاه راه بزرگ خراسان- تیسفون قرار داشت. در اوایل دوره‌ی اسلامی نیز به علت پیوستگی جغرافیایی قلمرو اسلام، جاده‌ی حج- به خاطر عبور و مرور کاروان‌های حج از مسیر آن حلوان اهمیت خود را حفظ کرد. با حمله‌ی مغول و جدایی ممالک اسلامی به شرقی و غربی، جاده‌ی حج اهمیت خود را از دست داد و حلوان رو به ویرانی نهاد. اما در نتیجه‌ی جنگ‌های صفویه- عثمانی به تدریج منطقه‌ی سرپل زهاب امروزی اهمیت زیادی یافت. وقتی عثمانی‌ها به موجب قرارداد صلح سال 1049ق، بخش‌هایی از غرب قلمرو ایران را به دست آوردند، زهاب را به عنوان یکی از پاشانشین‌های بغداد مرکز فرمانده‌ی خود قرار دادند. با رسمیت یافتن تشیع در ایران و گسترش زیارت عتبات، زهاب این فرصت را پیدا کرد تا حیات شهری خود را تضمین کند.

الف. حلوان

تاریخ شهری با نام و هویت مشخص حلوان به دوره‌ی ساسانیان باز می‌گردد، دوره‌ای که در آن شاهد رونق شهرسازی در ایران هستیم. حلوان در کنار همدان، دینور و قرمسین از شهرهای مهم غرب امپراتوری ساسانی بوده است. بنای آن را به قباد ساسانی نسبت می‌دهند. در واقع، شهر مرکز استانی به نام «شاذفیروز» بوده است که پنج طسوج «پیروز کواز»، «جبال»، «صیمر»، «اربا» و «خانقین» را در برداشته است.
جغرافی نویسان این شهر را در اقلیم چهارم، در آخرین حد جبال و دروازه‌ی عراق توصیف کرده‌اند. اکثر آن‌ها حلوان را علی رغم تفاوت‌های مشخص اقلیمی، قومی و زبانی در شمار شهرهای عراق آورده‌اند. برای مثال، ابن حوقل می‌نویسد: «حلوان شهری است که بر روی کوه واقعه شده و به عراق مشرف و در نقشه جزء آنجا نگاشته شده است» (ابن حوقل، 1345، ص112) اما به نظر نگارنده و موافق با نظر یعقوبی، مورخ و جغرافی دان بزرگ اسلامی، حلوان یکی از شهرهای جبال یا کوهستان است، منطقه‌ای که بعدها به اشتباه آن را عراق عجم نامیدند (یعقوبی، ص176).
آنها مناطق اطراف رشته کوه زاگرس را به خاطر موقعیت کوهستانی آن جبال می‌نامیدند. مقدسی جبال را در شرق عراق و غرب خراسان توصیف می‌کند و حلوان را دورترین جای آن در طرف عراق می‌داند (مقدسی، 1385، ص4-6). جغرافی نویسان قسمت جنوبی بین النهرین را عراق می‌نامیدند و برخی از آنها به اشتباه جبال را در برابر عراق عرب (جنوب بین النهرین) عراق عجم می‌گفتند.
منظور از کلمه‌ی حلوان در دوره‌های مختلف متفاوت بوده است. برای مثال، در دوره‌ی ساسانیان این شهر مرکز یک استان بزرگ به نام «شاذ فیروز» و در قرون اولیه‌ی اسلامی منظور از آن نه یک استان، بلکه یک منطقه است و، از زمان سلجوقیان به بعد، به نام یک شهر منحصر می‌شود و عاقبت در زمان ایلخانان به مجموعه‌ای از چندین ده اطلاق می‌شود. فهم این‌ تفاوت کار را برای محقق دشوار می‌سازد. حلوان چون یکی از ایستگاه‌های شاه راه معروف خراسان- تیسفون بوده است، اهمیت ویژه‌ای در تاریخ ایران دارد. علاوه بر موقعیت تجاری ممتاز، جایگاه نظامی و دینی آن نیز قابل توجه است. به گونه‌ای که این شهر یکی از پایگاه‌ها نظامی و نقطه‌های مقاومت ساسانیان در برابر مسلمانان بوده است.
مهاجرات عرب‌های مسلمان به این شهر در دراز مدت باعث رونق تجاری بیشتر شهر شد. با گسترش اسلام در ایران، فریضه‌ی حج اهمیت شاه راه خراسان- بغداد را دو چندان کرد.
حلوان تا زمان آل بویه (320-448ق) آن قدر بزرگ شد که جغرافی نویسانی مثل اصطخری، ابن حوقل و مقدسی آن را در شمار شهرهای بزرگ و آباد ذکر کرده‌اند.
در قرن هفتم، هم زمان با حمله‌ی مغول، روند ویرانی شهر تسریع شد، به طوری که قزوینی در اواخر قرن هفتم و حمدالله مستوفی در میانه‌ی قرن هشتم آن را شهری متروک توصیف می‌کنند.
‌حلوان در مسیر شاه راه اصلی ایران، از خراسان به تیسفون، قرار داشت و به نوعی دروازه‌ی شرقی پایتخت ساسانیان بود. رونق و شکوفایی اقتصادی شهر نتیجه‌ی عبور کاروان‌های تجاری از آن بود. حلوان از صادرکننده‌های عمده‌ی محصولاتی از قبیل انجیر، انار، انگور، ریواس و توت بود. از آنجا که در این شهر آتشکده کلیسا و کنیسه در کنار هم زیست کرده‌اند می‌توان رونق دینی را هم برای حلوان تصور کرد. زمانی که فاتحان مسلمان از راه می‌رسند، شهر پایگاه نظامی یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی می‌شود. قلعه‌ی یزدگرد مرده ریگ آن دوران است. جریر بن عبدالله بجلی با صلح حلوان را فتح کرد و از کشتار پرهیز کرد.
اما به نظر می‌رسد واقعیت چیز دیگری باشد. به روایت طبری، خسرو شنوم، آخرین والی ساسانی حلوان، به همراه دهقان این شهر به نام زیبنی، در نبردی ساخت از قعقاع بن عمرو شکست خوردند، زیبنی کشته شد و خسرو فرار کرد (طبری، ج4، ص 34). بعد از تب و تاب مسلمانان، حیات شهر از سر گرفته شد. جریر بن عبدالله بجلی، عزره بن قیس بجلی، قعقاع بن عمرو و عتیبه بن النهاس از اولین حاکمان عرب حلوان هستند.
حلوان از گزند و آشوب‌های شورشیان و ناراضیان خلافت بنی امیه و بنی عباس در امان نبود. سعد بن حذیفه، حاکم حلوان، از سوی مختار ثقفی، که در سال 66 ق با ادعای خون خواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرده بود، دستور داد تا «اکراد» حلوان یعنی مردم شهر را که مخالف استیلای عرب بودند بکشند (همان، ج6، ص 232).
مطرف بن مغیره بن شعبه در سال 77 ق بر حجاج، حاکم مقتدر اموی، خروج کرد و هنگامی که با عدم همکاری مردم منطقه روبه رو شد عده‌ای از آن‌ها را کشت.
عبد الله بن معاویه از نوادگان جعفر بن ابی طالب در سال 127ق بر بنی امیه خروج کرد و حلوان از جمله شهرهایی بود که توانست تصرف کند.
لشگر عباسیان که از سمت خراسان حرکت کرده بود، قبل از عراق، حلوان را از سلطه‌ی بنی امیه آزاد کرد. هارون، خلیفه‌ی عباسی، هنگام تقسیم سرزمین‌های قلمرو خلافت برای دو فرزندش امین و مأمون، حلوان را مرز قرارداد، اما خیلی زود مأمون قسمت غربی خلافت و از جمله حلوان را تصرف کرد.
طبری در ذکر وقایع سال 251ق از حمله‌ی خوارج به حلوان یاد می‌کند. مساور بن عبدالحمید خارجی در جنگی با مردم حلوان 400 تن از آنها را کشت. در این جنگ، عده‌ای از زائران خراسانی نیز که در کنار مردم شهر با خارجیان جنگیده بودند کشته شدند. اما عاقبت مساور مجبور به فرار شد (همان، ج8، ص253).
مرداویج بن زیار، که خود را احیا کننده‌ی شکوه ایران باستان تصور می‌کرد، در سال 318، حلوان را تصرف کرد اما خیلی زود آن را از دست داد. از این زمان تا سال 323 ق حلوان در تصرف سامانیان بود. در این سال عمادالدوله علی بن بویه این شهر را از سلطله‌ی سامانی خارج کرد.
دو سلسله محلی حسنویه و بنی عنازی در تاریخ حلوان اهمیت خاص دارند. حسنویه بن حسین کرد مؤسس سلسله‌ی حسنویه است. این خاندان هم زمان با آل بویه حکومت دارند. بعد از حسنویه، قدرت به فرزندش بدر رسید. بدر دست نشانده‌ی دیلمی بود. هلال فرزند او که از قضا با پدرش نیز اختلاف و جنگ داشت با ابوالفتح محمد بن عناز حاکم محلی حلوان برسرحاکمیت این منطقه وارد جنگ شد که شکست خورد. به روایت این اثیر حاکمیت محمد بن عناز بر حلوان 20 سال طول کشید. بعد از او پسرش ابوالشوک عنازی حاکم حلوان شد. اما این مورد تأیید بغداد نبود. به همین خاطر لشکری از آنجا به سوی ابوالشوک آمد که توانست این حاکم محلی را فراری دهد (ابن اثیر، 1420، ص 225). عاقبت این ابراهیم ینال بود که شکست نهایی را به ابوالشوک در سال 437 ق وارد کرد. سعدی فرزند و جانشین ابوالشوک نیز، علی رغم مقاومت زیاد، عاقبت در سال 446 ق از سلجوقیان شکست خورد.
سلطه‌ی سلجوقیان بر حلوان، علیرغم شورش‌های محلی، مقتدرانه بود. حملات آنها در سال‌های 437ق، 440ق، 445ق و 456ق بر حلوان تکرار شد.
اما سلطه‌ی خوارزمشاهیان به حلوان متزلزل بود. لشکرکشی محمد خوارزمشاه به غرب خلافت اسلامی برای تصرف بغداد موفقیت آمیز نبود. لشکر جورماغون سردار مغولی و سال‌ها بعد هلاکو، بنیان گذار ایلخانان، حلوان را شهری متروک ساخت. آخرین نفس‌های تمدنی شهر حلوان را لشکرکشی تیمور قطع کرد. به واقع، سده‌ی هشتم قرن خاموشی حلوان است، تا این که در اوایل دوره‌ی صفویه در فاصله‌ی چند کیلومتری از ویرانه‌های حلوان شهر زهاب حیات خود را مجدداً شروع کرد.

ب. زهاب

امروزه دهستان زهاب به مرکزیت روستای کوئیک مجید در 14 کیلومتری شمال شهر سرپل زهاب بین 45/44 تا 45/55 طول جغرافیایی و 32-34عرض جغرافیایی قرار گرفته است. و با 180/625 کیلومتر مربع مساحت 20/5 درصد از وسعت بخش سرپل زهاب را در بردارد (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1386، ص87). در برهان قاطع ذیل کلمه‌ی زهاب آمده است: زهاب به فتح اول، بر وزن شهاب، تراویدن آب باشد از کنار رودخانه و چشمه و تالاب و امسال آن و موضع چشمه را نیز گویند، یعنی جایی که آب از آن می‌جوشد، خواه زمین باشد و خواه شکاف سنگی که قعر آن مشخص نباشد و چشمه‌ای که هرگز نایستد و پیوسته روان باشد. وقتی در زمان شاه طهماسب، احمد خان اردلان بر پادشاه صفوی یاغی گردید، بهرام میرزا سگ حاکم اورامان برای دور ماندن از فتنه‌ی خان اردلان، تصمیم گرفت تا به منطقه زهاب برود که در قلمرو خان اردلان نبود (سلطانی، 1372، ص36) در تاریخ عالم آرای عباسی آمده است که در سال 18جلوس شاه عباس بین ایران و عثمانی در زهاب «تلاقی عسکریین» روی نمود (ترکمان، 1350، ص661). اسکندر بیگ ترکمان جمعیت قلعه‌ی زهاب، مشهور به قلعه لک، را «دو سه هزار» خانوار ذکر می‌کند که در سال 38 جلوس شاه عباس، آنها را به طرف خاک عثمانی کوچ می‌دهند (همان، ص 1019). مقایسه‌ی جمعیت قلعه‌ی سرپل زهاب در اوایل دوره‌ی مشروطه تقریباً هزار نفر- اهمیت جمعیتی قلعه‌ی زهاب را نشان می‌دهد. راولینسون در سال 1254 ق و در زمانه‌ی ویرانی شهر زهاب آمار جمعیتی آن را دویست خانوار تخمین می‌زند (راولینسون، 1362، ص9).
در سال 1049 ق قرارداد صلحی بین شاه صفی و سلطان مراد چهارم عثمانی به نام عهدنامه زهاب یا قصر شیرین بسته شد. متن کامل عهدنامه در کتاب خلاصة السیر آمده است (اصفهانی، 1368، ص268-71). ساروخان طالش نماینده‌ی شاه صفی و مصطفی یاشا وزیر اعظم مراد چهارم در «محل زهاب» این عهدنامه را تنظیم کردند. طبق قرارداد زهاب و با استناد به خلد برین قرار شد: «جستان و بادرای و قصبه مندجلین الی در تنگ که سنور در تنگ سرمیل است. آنچه صحرا است تعلق به منسوبان پادشاه و الاجاه (عثمانی) دارد و کوه به منسوبان دولت ولایت نشان (ایران) متعلق است» (قزوینی، 1380، ص 257). براساس همین قرارداد، زهاب از ایران جدا و به قلمرو عثمانی افزوده شد. مؤلف خلد برین در ذکر قرارداد صلح، از زهاب با عنوان «قریه» نام می‌برد (همان، ص286). به نظر می‌رسد زهاب در این زمان از جمله نواحی ولایتی به نام «در تنگ» بوده است که البته تعریف حدود جغرافیایی این ولایت کاری بس دشوار است. شرف خان بدلیسی (ص411-12) می‌نویسد که این ولایت در اوایل به نام حلوان اشتهار داشت. سلطه‌ی حاکم آنجا بر جغرافیای پاوه، باسکر، آلانی، قلعه زنجیر، روانسر، دوان و زرمانیکی گسترده و حتی زمانی از حدود دینور تا بغداد در ید قدرت او بود. مؤلف شرفنامه والی این سرزمین بزرگ را «حاکم درنه و درتنگ و همدان و زهاب» می‌نامد. محمد یوسف. واله قزوینی (1380، ص 257) حدود درتنگ را از مندجلین (مندلیج)- شهر مندلی امروزی در خاک عراق و در مرز با قصر شیرین- تاسر میل- اسم منطقه‌ای در بین کرند و سرپل زهاب- توصیف می‌کند. (4)
در تاریخ عالم آرای عباسی (ص 1072) آمده است که زهاب نام محلی از توابع درتنگ است. بعدها با توسعه‌ی زهاب درتنگ ویران شده از جمله نواحی آن در شمار آمد (مشیر الدوله، 1384، ص110).
زهاب به خاطر موقعیت نظامی که در مرز شکننده‌ی دو امپراطوری عثمانی و قاجار داشت توسعه یافت. راولینسون (ص9) می‌گوید شهر زهاب در حدود سال 1738 م به دست یک پاشای ترک عثمانی ساخته شد و حکومت آنجا تا زمانی که زهاب به دست ایرانیان فتح شد در خانوادها و موروثی بود. شهر زهاب پس از مدتی به یکی از ده پاشانشین تابع بغداد تبدیل شد. زهاب در حمله‌ی طهماسب قلی خان (نادر افشار) سردار صفویه به عثمانی در سال 1142ق مرکز فرمانده‌ی احمدپاشا والی بغداد انتخاب گردید (زکی بیگ، 1380، ص158). در زمان این حمله حاکم زهاب احمدبیگ باجلان تابع عثمانی بود (مروی، 1364، ص252). مؤلف دره نادری درباره‌ی لشکرکشی نادر به زهاب می‌نویسد: «از خلاف مسیر و جاده به جانب "زهاب" ازهاب یافت ... به زهاب رسیده ... بر عسکر رو می‌تاخته ... و ذهاب را با زهاب شمشیر آبگون دریای خون ساخته در ظلام گرد و غبار از گلوله‌های آتش بار انجم و اختر پدید آورده‌اند» (استرآبادی، 1341، ص302). در تاریخ منتظم ناصری آمده است که در نتیجه‌ی لشکرکشی طهماسب قلی خان، احمد پاشای باجلان و بسیاری از معتمرین عثمانی زنده دستگیر شدند (اعتمادالسلطنه، 1364، ج2، ص1032). اما این پیروزی‌ها دوامی نداشت و خیلی زود عثمانی نواحی از دست رفته را بازپس گرفت. زهاب موقعیت نظامی خود را در دوره‌ی زندیه نیز حفظ کرد. آزادخان رقیب کریم خان زند مدتی در زهاب بود و آنجا از پاشای بغداد طلب کمک کرد (غفاری، 1369، ص209). حاکم زهاب، در زمان کریم خان زند، عبدالله پاشا نام داشت. وکیل الرعایا میرزا محمدجعفر خراسانی وزیر خود را به رسم سفارت به زهاب فرستاد و پاشای آنجا را به قبول اطاعت دولت زند و فرستادن گرو و پیشکش دعوت کرد (همان، ص320). وقتی عبدالله پاشا جواب رد به خان زند داد، محمدعلی بیگ، سردار زندیه، قصد حمله به زهاب را کرد. پاشای زهاب نیز فوراً ایل باجلان و جاف را به کمک طلبید (گلستانه، 1356،ص،300). محمدعلی بیگ به محمد پاشای ببه، رقیب عبدالله پاشای زهابی و احمدپاشای ببه، کمک کرد تا اینکه آنها را در سال 1189ق، شکست داد (قاضی، 1379، ص،64). علی رغم شکست پاشای زهاب، این منطقه در دست عثمانی باقی ماند. بعد از مرگ کریم خان در 1193ق، هر کس در گوشه‌ای سر به سروری برآورد و دم از خودسری می‌زد. در همین تاریخ الله قلی خان زنگنه به هوای سلطنت افتاد و قریب بیست هزار نفر سوار و پیاده از طوایف زنگنه‌ی کلهر و ایالات سرحدات زهاب و خاک عثمانی آماده ساخت و عزم تصرف کردستان نمود (وقایع نگار کردستانی، 1364، ص160).
مؤلف مرآت الاحوال جهان نما در سال 1210ق، یعنی اوایل دوره‌ی قاجار، شهر زهاب را این گونه توصیف می‌کند: «و در این سفر به اتفاق بعضی به شهر زهاب که اول حدود روم است و در خارج راه مرتع است رفتم و آثار قلعه و خندق او را که مرحوم الله قلی خان زنگه خراب کرده بود به نظر عبرت دیدم. شهری است آباد و اهالی آن اغلب از اهل سنت و جماعت‌اند و حسن صوری در آن بسیار است» (بهبهانی آل آقا، 1373، ج1، ص196). وقتی جنازه‌ی آقامحمد خان قاجار را برای دفن در عتبات می‌بردند مایحتاج «اردوی نقش همایون» را از زهاب خریدند (ساروی، ص237). با استناد به تاریخ ذوالقرنین، در اوایل دوره‌ی فتحعلی شاه طاق گرا- در 15 کیلومتری سرپل زهاب- مرز دولت ایران و عثمانی بود (خاوری شیرازی، 1380، ج1، ص252). علی پاشا وزیر پاشانشین بغداد خود برای استحکام مرزها به طاق گرا آمد (همان، ص223-224). در سال 1221ق علی پاشا با سی هزار سوار و پیاده به منزل زهاب آمد. عبدالرحمن پاشای شهر زور که به دربار ایران وابسته بود در برابر سلیمان پاشا، خواهرزاده‌ی علی پاشا، تاب مقاومت نیاورد و از شهر زور به کردستان فرار کرد (اعتمادالسلطنه، 1364، ج3، ص1483؛ خاوری شیرازی، 1380، ص254-256). سپاه سلیمان پاشا در کنار دریاچه‌ی مریوان از سپاهیان ایرانی شکست خورد. نوروزخان و محمدعلی خان، دو سردار ایرانی، نیز با دو هزار سوار از زهاب تا مندلیج را مورد تاخت و تاز قرار دادند (اعتضادالسلطنه، 1370، ص113). در سال‌های 1223ق به بعد منوچهر بیگ اهالی نوسود، در نزدیکی پاوه، را به زهاب کوچ داد (سلطانی، 1373، ص43). در تاریخ منتظم ناصری ذیل حوادث سال 1226ق آمداست: «نواب شاهزاده محمد علی میرزا والی کرمانشاه و لرستان و خوزستان و عربستان ملقب به دولتشاه به امر خاقان با جمعی از امرا به تدبیر او حرکت کردند و در غره‌ی شعبان این سال وارد زهاب گردیدند» (اعتمادالسلطنه، 1370، ج3، ص1051). در این زمان فتاح پاشا از سوی عبد الرحمن پاشای شهرزور حاکم زهاب بود و توان مقابله در برابر دولتشاه را نداشت (اسناد و مکاتبات تاریخ ایران، 1372، ج1، ص214). به این ترتیب، محمد علی میرزا دولتشاه برادر عباس میرزا، موفق شد تا زهاب را از سلطه‌ی 177ساله‌ی عثمانی رها سازد. وقتی که در سال 1237ق قرارداد صلحی در ارزنة الروم بسته شد، قرار بود تا بر اساس عهدنامه زهاب (1049ق) عمل شود، اما ایران منطقه‌ی زهاب را تخلیه نکرد. راولینسون در این باره می‌نویسد: «طبق معاهده‌ی 1823م ایران و عثمانی قرار شد دوباره زهاب به مقامات ترک واگذار شود، ولی نه دولت ایران مایل به انجام چنین کاری بود و نه پاشای بغداد قدرت بازپس گرفتن آن را داشت. (راولینسون، 1362، ص5). راولینسون در سال 1254ق، یعنی در زمان محمدشاه قاجار، شهر زهاب را مشتی خرابه با کمتر از 200 خانه‌ی مسکونی توصیف می‌کند که 180خانوار کورد و 20 خانوار کلیمی دارد (همان ص9). مسیو چریکف در سیاحت نامه‌ی خود می‌نویسد که: «با انتشار فوت محمدشاه قاجار رئیس قبیله‌ی کلهر در همان ساعت با 500 نفر سوار به طرف شهر زهاب حمله ور گردید شهر را آتش زده بازارها را جمیعاً تاراج نمود و گله و گاو و گوسفند بسیار از مردم آن شهر به غارت برد» (چریکوف، 1379، ص 159). در سال 1262ق، یعنی اواخر سلطنت محمدشاه قاجار، عهدنامه‌ی ارزنة الروم دوم بین ایران و عثمانی منعقد شد. فقره‌ی دوم این عهدنامه درباره‌ی تقسیم ولایت زهاب است. در رساله‌ی سرحدیه آمده است: «فقره‌ی دوم دولت ایران را تعهد می‌کند که جمیع اراضی بسیطه ولایت زهاب یعنی اراضی جانب غربی آن را به دولت عثمانی ترک کند و دولت عثمانی نیز تعهد می‌کند که جانب شرقی ولایت زهاب یعنی جمیع اراضی جبالیه‌ی آن را مع دره کرند به دولت ایران ترک کند و دولت ایران قویاً تعهد می‌کند که حق شهر و ولایت سلیمانیه از هرگونه ادعا صرف نظر [کند]» (مشیرالدوله، 1348،ص44؛ هدایت، 1380، ج10، ص8334؛ لسان الملک سپهر، 1377، ج2، ص191). بعد از قرارداد در تعریف اراضی بسیطه و شرقی ولایت زهاب بین طرفین اختلاف درگرفت. عثمانی تا طاق گرا را در زمره‌ی اراضی بسیطه‌ی زهاب می‌دانست، ولی ایران اراضی بسیطه را قریب یک سوم از اراضی زهاب واقع در مابین رود سیروان و رود حلوان و رشته‌ی جبل قشقه و آق داغ می‌دانست. تلاش عثمانی برای بازپس گیری زهاب در قالب یک قرارداد صلح ناکام ماند. آنها به تحرکات ایران در زهاب حساسیت داشتند. حیدر افندی در سال 1272ق در نامه‌ای با آقاخان نوری نسبت به اعزام سپاه ایران به زهاب اعتراض می‌کند (نصیری، ج3، ص113) دولت عثمانی در سال 1288ق نیز اراضی بسیطه‌ی زهاب را موافق عهدنامه ارزنة الروم طلب می‌کند، و ایران در جواب اعلام می‌کند که اگر دولت عثمانی اراضی بسیطه زهاب را ادعا می‌کند دولت ایران هم محال قطور و غیره و بسی اراضی ییلاقات را مطالبه می‌نماید. (همان، ص191). چریکف می‌گوید مشیرالدوله، مأمور ایران برای بررسی اختلافات ارضی با عثمانی، پس از تحقیقات لازم در خارج قصبه‌ی زهاب که اردوگاه مأموران چهار دولت ایران، عثمانی، انگلیس و روس بود مجلس مذاکره تشکیل داد (چریکف، 1379، ص16).
در واقع، بهترین تعریف از حدود زهاب را مشیرالدوله در رساله‌ی تحقیقات سرحدیه کرده است، «بالجمله مملکت زهاب مشتمل بر بلوکات و مزارع عدیده و جبال شامخه و مرتع مشتمله بر تلال و صحاری است. زیاده از یک ثلث آن عبارت باشد از رشته کوه‌های داله هو و گاومیشان و بان زرده و درتنگ و بمو و شاه کرم و پشت قلعه زنجیر و خره ره در نه و اراضی واقعه در مابین اینها و رودخانه ضمیگان (ز مکان) و سیروان تا دربند خان که من جمله محال پشتکوه و شمیران است» (مشیرالدوله، 1348، ص110)، مشیر الدوله ثلث دیگر زهاب را اراضی واقع در مابین رود سیروان ورود حلوان و رشته جبل قشقه و آق داغ از قبل بلوکات خانقین و حاجی قاره و دکه توصیف می‌کند و می‌گوید که از هر دوی این رودها نهرهای بزرگ جهت زراعت احداث و به این جلگه‌ها جاری کرده‌اند. مؤلف رساله‌ی سرحدیه می‌نویسد اینها همگی در تصرف عثمانی است و به واسطه‌ی قابلیت زمین و مراقبت مباشرین معمورترین بلوکات زهاب است (همان، ص112)، یک ثلث باقی مانده از بلوکات زهاب عبارت از اراضی مرکبه از برخی جبال و تلال و صحاری است که هم جبالیه و هم بسیطه می‌توان گفت. قصبه‌ی زهاب و جلگه‌ی آن هم که تقریباً دو فرسخ طول و یک فرسخ عرض دارد از طرفی به جبال بزرگ گامیشان و بان زرده و از طرفی دیگر به جبال باغ کوه و بزینان و بیشکان و آهنگران محدود و محاط است، در این حصه قرار می‌گیرد (همان). مؤلف تحفه ناصری بیگ زاده‌های زهاب را از جمله‌ی شانزده فرقه‌ی اصلی طبقات کرد آورده است (سنندجی، 1375، ص34). اردوی ناصرالدین شاه در روز جمعه 17شعبان سال 1274 ق در جلگه‌ی زهاب اطراق می‌کند و شاه در ساحل رودخانه به شکار دراج می‌رود (ناصرالدین شاه، ص92-93) سال‌ها بعد، محمد پاشای جاف به اصرار و خواهش از امرای ناصرالدین شاه التماس نمود که او را با ایل جاف اجازه‌ی ورود به خاک ایران بدهند. میرزا حسین خان سپهسالار بر خلاف نظر شاهزاده معتمد الدوله، حاکم جوان رود، ناصرالدین شاه را راضی کرد تا محل زهاب و شیخان و جوان رود را برای مراتع و مزارع و محل سکونت عشایر جاف معین و 12 هزار تومان به عنوان مدد معاش به محمد پاشا رئیس ایل مرحمت کنند. اما محمدپاشا با عشایر جاف، بعد از وصول پول، زهاب و جوان رود را به کلی خراب و به سرعت به شهر زور کوچ کرد (سنندجی، 1375، 315-315، 332-333). سندی در فهرست کتابخانه‌ی ملی موجود است که به اجاره‌ی قریه‌ها، مزارع، مراتع، نهرهای زهاب و قصر شیرین به وکالت از طرف ظل السلطان (1266-1336ق) و حکم حسام الملک (1275-1346ق) به جوان میرخان سرتیپ احمدوند در سال 1303 ق اشاره دارد (فهرست اسناد کتابخانه ملی ایران، ش 396/1302). جوان میر، پسر احمد معروف، به اجل رئیس طایفه‌ی احمدوند (همه وند) چلبی با قتل یکی از سران ایل جاف بر حکومت عثمانی شوریده و از طرف کرکوک به ایران مهاجرت کرد. و به قول سردار مقتدر در نواحی سرپل و زهاب کانون فسادی به وجود آورد بود (سنجای، 1380، ص65؛ اوژن، 1362، ص356). حاجیه علوی کرمانی در این باره می‌نویسد: «اینجا [قصرشیرین] جایی است که جوان امیر کرد جلوی زوار را می‌گرفت و می‌کشت که هر چند سال یک دفعه قدغن می‌شد زوار نیاید. در هشت سال قبل از این [یعنی در سال 1304ق] شاه ما با شاه عثمانی دست یکی کردند و او را کشتند» (علوی کرمانی، 1386، ص102). سندی نیز درباره‌ی قلع و قمع همه وندی‌ها در منطقه‌ی زهاب و پناهنده شدن آنها به عثمانی در فهرست اسناد کتابخانه‌ی ملی موجود است. (5) در 21 شعبان 1307ق، تلگرافی از سرپل زهاب به تهران می‌رسد که در آن بیان شده است مردم از بابت مأمور شدن علی مردان خان سرتیپ به حکومت زهاب تماماً شادی دارند (عباسی و بدیعی، 1372، ص61). سندی دیگر نیز درباره‌ی تلگراف علی مردان خان از سرپل به حسام الملک در باب انجام اوامر مربوط به حفظ طرق، حسن سلوک با مأمورین، پرداخت اقساط و اشاره به فقره‌ی احمدوندها وجود دارد. (6) در دوره‌ی مظفری دیگر اسمی از شهر زهاب شنیده نمی‌شود، و سرپل زهاب به طور کامل این شهر را کنار می‌زند. سدید السلطنه در سال 1316ق هیچ اشاره‌ای به شهر زهاب نمی‌کند، و مؤلف مشکاة المسافرین در سال 1317ق زهاب را دهکده‌ای در نیم فرسنگی سرپل می‌داند و می‌نویسد به خاطر این پل زهاب نیز به آن می‌گویند (هما، ص57). به نظر می‌رسد تحلیل راولینسون درباره‌ی علت تخریب زهاب، یعنی جنگ‌های ایران و عثمانی، چندان درست نباشد، چرا که زهاب در اوج جنگ‌ها به وجود آمد و گسترش پیدا دارد؛ تداوم جنگ علت سطحی تخریب شهر زهاب است. در واقع، شکل گیری شهر سرپل در مسیر اصلی جاده‌ی عتبات باعث شد تا این شهر در حاشیه قرار گیرد و به تدریج رو به ویرانی نهد. اهمیتی که زهاب در سیاست عثمانی دارا بود در ایران نداشت. زهاب محل قشلاق طوایف کرد مثل باباجانی، کرگه‌ای قبادی، کلاشی، سگور، بیسری، شاه منصوری، منوچهری و ولدبیگی بود (وقایع نگار کردستانی، 1361، ص 36-37، 56، 59، 61، 76-77). این طوایف اهل سنت بودند و از نظر قومی بیشتر از اینکه با ایلات ایرانی منطقه مثل کلهر سنجابی و گوران سنخیت داشته باشند با ایل خودجاف در طرف مرزهای عثمانی پیوند داشتند.

اهمیت مذهبی و سیاسی عتبات در دوره‌ی قاجار

شهرهای مذهبی عراق یعنی، کربلا، نجف، کاظمین و سامرا را که هر کدام مدفن یک یا چند تن از امامان هستند عتبات عالیات می‌گویند. زیارت یکی از مناسک رایج اغلب مذاهب اسلامی از جمله شیعه است. با توجه به نقش محوری امام در شیعه، زیارت عتبات هموار مورد توجه پیروان این مذهب بوده است. زمانی شاهان صفوی برای تحقق اهداف مذهبی و اعتقادی خود و برای کسب مشروعیت مذهبی منازعات طولانی را بر سر تصرف عتبات و عثمانی شروع کردند. شاه اسماعیل بعد از تصرف بغداد و عتبات آنجا را تعمیر و اصلاح کرد (روملو، 1347، ص102-103). با عقد قرارداد زهاب، عتبات به عثمانی رسید. جنگ‌های صفویه و عثمانی و منازعات آنها امکان گسترش زیارت عتبات را غیرممکن ساخت. این امکان در دوره‌ی افشاریه و زندیه نیز به علت آشوب‌های داخلی و البته جنگ با عثمانی به وجود نیامد. در دوره‌ی قاجار، استقرار ثبات سیاسی در کشور و گسترش تشیع در تمام نقاط ایران و قوی شدن نهاد مذهبی در کشور باعث رونق عتبات شد. دادن آماری دقیق از زائران ایرانی به اماکن متبرکه ممکن نیست، اما می‌توان با مرور اعدادی که در منابع مختلف آمده است به نتیجه‌ای منطقی رسید. مک داول، ظاهراً با دسترسی به منابع آرشیوی عثمانی، زائران ایرانی عتبات را در پایان قرن نوزدهم میلادی سالانه 120هزار نفر به همراه 8 هزار جنازه برای تدفین در کربلا و نجف ذکر می‌کند (مک داول، 1383، ص156)، چارلز عیسوی (1369، ص197) این رقم را 100 هزار، روزنامه‌ی حبل المتین (1314ق) روزانه 600 تا 500 نفر، احتشام السلطنه، کارپرداز ایران در بغداد 100هزار و اوزن اوبن 400 هزار می‌دانند (شهسواری، 1386، ص 386). تفاوت فاحش رقم اوبن با دیگر منابع از بی دقتی او نیست. آمار او مربوط به اوایل مشروطه و سال‌های پس از معاهده‌ی الرزنة الروم دوم است که، در نتیجه‌ی ثبات سیاسی و آرامشی که در روابط ایران و عثمانی حاصل شده بود، زیارت عتبات رونق چند باره یافت. میرزا علی نایینی که در سال 1318ق به زیارت عتبات رفته است نیز عدد جالبی در شمارش زائران ارائه می‌دهد: «امروز منزل میان طاق است ... در صدد برآمدیم که عدد ادج‌هایی را که از طرف بالا یعنی کربلای معلی می‌آیند معین نمایم تا اواخر منزل هفتصد و هفتاد و دو نفر به شمار آمد. حیرتم برده بود، و بعضی از تعداد به در رفته بود «(نایینی، ص159-160). از دوره‌ی قاجار، شاهان ایرانی چون از سلطه‌ی مستقیم بر عتبات نامید شدند، کوشیدند به شیوه‌ی غیر مستقیم نظارت سیاسی خود را بر عتبات حاکم سازند (شهسواری، 1386، ص3). به دستور فتحعلی شاه برای نذورات عتبات ماهی یک هزار تومان در نظر گرفته شده بود و این علاوه بر کمک‌های گاه و بیگاه دولت قاجار برای بازسازی اماکن متبرکه بود. آقا محمد خان قاجار، 500 خانوار بلوج را در کربلا توطن داد تا از آنها برای تأمین منافع ایران سود ببرد (هدایت، 1368، ص229). ناصرالدین شاه خود به زیارت عتبات رفت و سفرنامه‌ی او نیز در این باره مشهور است. در این زمان، حوزه‌ی علمیه نجف مرکز علمی جهان تشیع بود و علمای برجسته‌ی این حوزه، مثل آیت الله نایینی و میرزا صالح شیرازی، در ایران و سایر ممالک اسلامی طرفداران زیادی داشتند. شاهان قاجار از روی اعتقاد و به دلایل سیاسی از زیارت عتبات حمایت می‌کردند. فقره‌ی هفتم عهدنامه‌ی الرزانة الروم دوم دولت عثمانی را به اعطای امتیازات به زوار ایرانی مجبور می‌کرد (مشیرالدوله، 1348، ص79). اهمیت عتبات برای شاهان قاجار تا حدی بود که وقتی وهابی‌ها در سال 1216ق به اماکن متبرکه حمله بردند دولت ایران به عثمانی برای تنبیه مهاجمان اولتیماتوم داد.

رونق جاده عتبات و شکل گیری شهر سرپل زهاب

با رونق گرفتن زیارت عتبات، عبور و مرور کاروان‌های زیارتی نیز از سرپل زهاب گسترش پیدا کرد. کاروان‌ها معمولاً در سه منزل سرپل، سرخه دیزه، قصبه سرپل و قرابلاغ برای استراحت توقف می‌کردند. سرپل در اوایل دوره‌ی قاجار هنوز حیات شهری نیافته بود. وقتی جنازه‌ی آقا محمد خان قاجار را برای دفن در عتبات می‌بردند، محمدعلی خان، سردار اردوی نعش همایون، مایحتاج «انسان و علیق حیوان» را از شهر زهاب و نه سرپل تهیه کرد (ساروی، ص310) در جنگ‌های عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه با عثمانی، نیز زهاب مطرح است (زکی بیگ، ص168؛ اعتمادالسلطنه، ص123). اما در زمان محمدشاه به تدریج نام سرپل یا پل زهاب یا سرپل زهاب در کنار زهاب آشکار می‌گردد. راولینسون در سال 1838م و کنت دوسرسی در سال 1839م به طور مشخص به نام سرپل زهاب اشاره مى کنند. راولینسون می‌گوید: «کاروان سرای سرپل زهاب یا ساده‌تر بگویم سرپل را، آن طور که اغلب نامیده می‌شود، ترک کردیم» (راولینسون، ص31). کنت دوسرسی نیز در این باره می‌نویسد: «این ناحیه را سرپل زهاب می‌نامند» (کنت دوسرسی، ص 235). دوره‌ی ناصرالدین شاه (1264-1313ق) سال‌های پس از عهدنامه‌ی الرزنة الروم دوم به سال 1262ق است. در نتیجه‌ی صلح ایجاد شده جاده‌ی عتبات رونق زیادی یافت. تعداد اندک سفرنامه‌های عتبات مربوط به دوره‌ی قبل از عهدنامه و افزایش چشم گیر آن در دوره‌ی ناصری این ادعا را ثابت می‌کند. مسیو چریکف روسی، مأمور پی گیری اختلافات مرزی ایران و عثمانی، در سفرنامه‌ی خود مربوط به سال 1268ق می‌نویسد: «از ریجاب به طرف پل زهاب می‌رویم» (چریکف، ص168). ناصرالدین شاه در16 شعبان 1276 ق نوشته است: «امروز باید به سرپل زهاب برویم، لکن اردو را از سر پل گذرانیده به قرابلاغ برده‌اند ... رسیدیم به پل زهاب سه چشمه‌ی کهنه و قدیم قدری خرابی دارد... کاروان سرای معتبری ملاحظه شد» (ناصرالدین شاه، ص89-91)، ژاک دمرگان نوشته است که ناحیه‌ی زهاب شامل دو شهر یا ده بزرگ است، «یکی سرپل و دیگری قصر شیرین که کاروان‌ها در طی مرحله‌ی بین بغداد و کرمانشاهان در آن توقف می‌کنند. نام سرپل از آنجاست که در بین محل پلی بر رود حلوان قرار دارد» (دمرگان، 1339، ج2، ص108). سرپل زهاب در دوره‌ی ناصری دارای تلگراف خانه و قورخانه بوده است که قسمتی از اسناد تلگراف‌های روزانه‌ی آن نیز موجود است. مجدی در سال 1306ق سرپل را این گونه توصیف می‌کند: «صبح حرکت کردیم، راه همه دره و پستی و بلندی است. پس طی چند فرسخ به قریه‌ی سرپل ذهاب رسیدیم. سرپل تقریباً پنجاه خانواری دارد. سمت شمال آن کوه و سایر جهات ثلاثه‌ی آن جلگه است. رودخانه‌ی الوند از وسط آن می‌گذرد» (مجددی، ص131) حاجیه علوی کرمانی، که در آخرین سال‌های حکومت ناصری به سفر عتبات رفته بود، درباره‌ی سرپل زهاب می‌نویسد: «وارد پل زهاب شدیم. در کاروان‌سرای کثیف بدی منزل کردیم. آنجا همه چیز هست، خانه‌هاشان را همه از سنگ [و] گل بالا آوردند. سقف‌ها چوب و نی، گل مالیدند رویشان» (علوی کرمانی، ص102). سدیدالسلطنه مینایی، که در مسیر زیارت عتبات شنبه 12 صفر سال 1316ق به سرپل رسیده است، به بیدهای کاشته شده در کنار رودخانه‌ی الوند و پل روی آن اشاره می‌کند و می‌نویسد: «کاروان سرایی در پل زهاب موجود و و قورخانه‌ی محکم دولت ایران آنجا بنا کرده است و چهار عراده توپ سوزنی و یک دسته سرباز همیشه در آن ساخلو باشند... پل زهاب هم خالصه دولت بود و هر دو نقطه [سرپل زهاب و قصرشیرین] را حسین خان گوران اجاره نموده است (سدیدالسلطنه مینایی، ص316-318). علی اکبر هما، مؤلف مشکاة المسافرین، در سال 1317 ق یعنی دوره‌ی مظفری تنها مکان دلپذیر سرپل را رباط شاه عباسی می‌نویسد و خانه‌های رعایا را ساخته از نی و چوب و بی سلیقه تر از طویله توصیف می‌کند و ضمن اشاره به پل زهاب بر روی رودخانه‌ی الوند به توپ خانه، پست خانه و تلگراف خانه‌ی سرپل هم اشاره می‌کند (هما، ص55، 59). یک سال بعد، مؤلف روزنامه‌ی سفر کربلا می‌نویسد که از کثرت زوار تعیین منزل خوب در سرپل مشکل بود و ادامه می‌دهد: «از پل زهاب که مرحوم طهماسب میرزا مؤید الدوله به خرج دولت علیه ساخته، و بعد از چند سال مرحوم حسام الملک به مرمت آن پرداخته، گذشتیم؛ الحق پلی است به کمال استواری، آراسته و از ثواقب مناقص پیراسته» (نایینی، ص159-160). او که در سال 1322 ق در سه منزل سرخه دیزه، قصبه‌ی سرپل و قرابلاغ اطراق کرده است از قهوه خانه‌ی «کثیف» سرخه دیزه، رقص و شادمانی سوزمانی‌ها در قصبه‌ی سرپل و استراحت در قرابلاغ صحبت می‌کند (مهاجران همدانی، ص27، 30، 36). اوژن اوبن در اولین سال‌های مشروطه سرپل زهاب را این گونه توصیف می‌کند: «سرپل در دو سوی رودخانه قرار گرفته و بر روی رود یک پل قدیمی با دو چشمه زده‌اند. چادرهای سیاه، پناهگاه‌هایی با پرچین حصیری، کاروان سرایی ویران، چند زاغه‌ی گلی با یک سروستان، جمعاً 40 خانه، مجموعه‌ی موجودی سرپل را از آثار آبادانی تشکیل می‌دهد» (اوژن اوبن، ص356). ابن شیخ، که در همین سال‌ها از نجف به تهران سفر کرده است، جمعیت قصبه سرپل را 1000 و سرخه دیزه را 400 نفر ذکر می‌کند (ابن شیخ حایری، ص63)، باتوجه به اینکه دشت‌های سرپل، مخصوصاً زهاب، محل قشلاق عشایر و طوایف کرد منطقه بوده است، تخمین جمعیتی قصبه‌ی سرپل کاری سخت خواهد بود. از طرفی اوبن به 40 خانه اشاره می‌کند، یعنی جمعیتی که حداکثر به 500 نفر می‌رسد، و از طرف دیگر این شیخ عدد 1000 را ذکر می‌کند و گفتیم که مجدی در سال 1306 ق به 50 خانوار سر پلی اشاره دارد. زمان مسافرت ابن شیخ در زمستان یعنی موعد قشلاق عشایر بوده است، عشایری که تعدادی از آنها در قصبه‌ی سرپل و حومه‌ی آن چادرها و خانه‌ی موقتی خود را برپا می‌کردند. بلوشر که در اواخر دوره‌ی قاجار از گیلان غرب- شهر همجوار سرپل- دیدن کرده است، آن را این گونه توصیف می‌کند: «گیلان جایی بود که تعداد سکنه‌ی آن بر حسب وضع مرتع تغییر می‌کرد. هنگامی که وارد شدیم تعداد اهالی آن به حدود 10 هزار تن بالغ می‌شد و موقعی که آنجا را ترک کردیم به 100 نفر هم نمی‌رسید» (بلوشر، ص52).

کسب درآمد مردم از کاروان‌های زیارتی

مردم بومی به چند شیوه از کاروان‌های زیارتی تحصیل درآمد می‌کردند. در مسیر زائران و در قصبه‌ها، دکان‌های مختلفی شکل گرفت، برای مثال حاجیه علوی درباره‌ی قصر شیرین- شهر همسایه‌ی سرپل- می‌نویسد: «چند دکان و بازار دارد: قصابی، نانوایی، بقالی، الان هندوانه، خیار، بالنگ هم دارند... آنجا [سرپل زهاب] همه چیز هست» (علوی کرمانی، ص102). حاجیه علوی از خرید انگور عسکری، ماست و پنیر، قفل و قندشکن‌های خوب در کرند شهر دیگر هم جوار سرپل خبر می‌دهد (همان، ص103). مؤلف روزنامه‌ی سفر کربلا نیز به خرید بلوط، نان، ماست و لیمو در همین شهر اشاره دارد (نائینی، ص159). حسین مهاجرانی (ص159) می‌نویسد که در خسروآباد از مردم محلی کبک خریده است (مهاجرانی همدانی، ص159) گاهی دکان دارها مقداری رشوه به قراسواران- مأموران دولتی راه- می‌دادند تا آن‌ها مسافران را مجبور به اطراق در جاهای خاصی نمایند. برای مثال، چند نفر زوار به ظهیرالدوله (1281-1341ق) شکایت بردند که قراسواران مانع است که هر جا میل داریم منزل کنیم، مار مجبور می‌کنند که باید حتماً فلان جا منزل کنیم و هر چه لازم داریم از فلان دکان بخریم و آن دکان هم قیمت هر چیز را پنج برابر می‌خواهد. قراسواران را خواستیم، تحقیق کردیم، معلوم شد مستأجران چند دکان به قراسواران پول می‌دهند که این طور مردم را مجبور کنند که در همین آبادی منزل کنند و از همین دکان‌ها چیز بخرند» (ظهیرالدوله، 1385، ص256-257). قهوه‌خانه‌های بین راهی که یکی از معروف‌ترین آنها در سرخه دیزه قرار داشت نیز محلی برای کسب درآمد بود. ابن شیخ از نوشیدن چای در قهوخانه سرخه دیزه همراه با «جناب رشید نظام» صحبت می‌کند (ابن شیخ حایری، ص65-66). تنها کاروان سراى سرپل به نام شاه عباسی که آخرین آثار آن در حال نابودی است محل خوبی برای کسب درآمد از کاروان‌های زیارتی بود. این کاروان سرا، در ورودی قصبهه‌ی سرپل و در کنار رودخانه‌ی الوند و پل زهاب، هسته‌ی اولیه شهر سرپل زهاب را تشکیل داد. مؤلف مشکاة المسافرین درباره‌ی این کاروان سرا می‌نویسد: «منو حاجی ابوطالب پیش راندیم تا منزلی معین کنیم، چون وارد سرپل شدیم همه جا را گشتیم، محل مرغوبی ندیدیم، زیرا مکان دلپذیر اینجا یک باب رباط شاه عباسی است» (هما، ص56). ناصرالدین شاه درباره‌ی این کاروان سرا می‌نویسد: «کاروان سرای معتبری ملاحظه شد، از بناهای مرحوم شیخ علی خان زنگنه است که مرحوم محمدحسین خان قراگوزلو تعمیر کرده است» (ناصرالدین شاه ص91). اما علوی کرمانی (ص102) و اوژن اوبن (ص356) در دوره‌ی بعد از ناصری، به ویرانی آن اشاره می‌کنند. اما همین کاروان سرای «کثیف» و «ویران» تنها محل مرغوب سرپل برای پذیرایی از مسافران بود. وقتی کاروان سرا شلوغ بود، مسافران مجبور می‌شدند تا خانه‌های مردم محلی را اجاره کنند. ابن شیخ و میرزا علی نایینی به اجاره‌ی خانه‌های رعیتی اشاره می‌کنند (ابن شیخ حایری، ص63؛ نایینی، ص160). گاهی حتی مسافران به علت کثرت زوار کمبود خانه‌های رعیتی مجبور می‌شدند تا در طویله‌ها اقامت کنند. حاجیه علوی می‌نویسد: «ما در جایی منزل کردیم که دو گاو با گوساله، دو الاغ، گوسفند، مرغ، سگ، گربه، قریب ده نفر همه صاحب خانه هستند. در یک اتاق خوش می‌گذرد. خداوند سلامتی بدهد» (علوی کرمانی، ص103). البته خانه‌های رعیتی به قول سدید السلطنه تفاوتی با «لانه مرغان و مراج شتران و مرابض اغنام و طویله‌ی گاوان و خران» نداشت (سدیدالسلطنه مینایی، ص57). نایینی نیز در این باره می‌نویسد: «کثرت زوار در این منازل به حدی است که تحصیل منزل از صعاب امید است ... شب را به حالی در ایوان طویله گذراندیم» (نایینی، ص159). مسافران گاهی که هوا خوب بود خوابیدن در محوطه‌ی باز اطراف کاروان در باغ کنار رودخانه‌ی الوند یا قره بلاغ را به خانه‌های رعیتی ترجیح می‌دادند. اموال زوار هم به دست دولت و هم برخی از مردم بومی مورد دزدی و غارت قرار می‌گرفت. در اوایل مشروطه، شکایتی مبنی بر دریافت وجه از زوار به دست نظمیه‌ی کرمانشاه به مجلس شورای ملی می‌رسد که البته وزارت داخله در گزارش خود به مجلس آن را بدون اجازه‌ی مرکز دانسته است (آذری، شهرضایی، 1385، ص35). قراسواران، مأموران دولتی راه، ضمن گرفتن انعام از زوار، گاهی نیز به زور از آنها پول دریافت می‌کردند (امین السلطان، 1335، ص215؛ ظهرالدوله، ص257) در اسناد مجموعه‌ی تلگراف‌های سال 1307ق قصرشیرین، به چند مورد دزدی از بازرگانان کوچک محلی اشاره شده است. برای مثال، در تلگراف دوم شوال می‌خوانیم: «از قرار معلوم 9 رأس قاطر و یابو از اهالی مندلیج به خاک ایران آورده گندم خریداری کرده‌اند. در مراجعت اشرار به سر آنها ریخته مال‌ها را برده، گندم را جا گذاشته‌اند» (عباسی، ص68)، یا «در 200 قدمی قصر یک نفر سرباز برف بار کرده جهت نایب خانقین می‌برده شش نفر دزد بر سر او ریخته مال و بار و لباس او را برده‌اند» (همان، ص69). ظهیرالدوله که به دزدی خوانین منطقه کنگاور از مسافران اشاره می‌کند، از سکوت و همراهی سیدی که مثلاً زندگی خود را وقف خدمت به زوار کرده است تعجب می‌کند (ظهیرالدوله، ص255-256)، دزدی در مسیر جاده‌ی عتبات به مرور به یک فرهنگ تبدیل شد. سکوت آن سید از پذیرش همین فرهنگ خبر می‌دهد. در گفتگوهای متعددی که نگارندگان با مطلعان محلی انجام داده‌اند، این نتیجه حاصل شد که، در دوره‌ی قاجار، دزدی در مسیر جاده‌ی سرپل یک ارزش و معیار شجاعت و توانایی تلقی ‌شده است. داستان محلی و معروف «شاهدان سرخ دیزه» گوشه‌ای از این فرهنگ را نشان می‌دهد. مردم بومی روایت می‌کنند که در سرخه دیزه- اولین منزل کاروان‌ها قبل از رسیدن به قصبه سرپل- چندین نفر از اهالی منطقه اموال مسافران را می‌دزدیدند و زمانی که مال باخته‌ها به خوانین محلی شکایت می‌بردند، شش نفر دیگر از مردم بومی به دروغ گویی مسافران و پاکی دزدها شهادت می‌دادند. این شهادت‌های دروغ ادامه پیدا کرد، تا اینکه غضب خداوند به سنگ تبدیل شدند. این داستان، علاوه بر اینکه به رواج دزدی در مسیر جاده‌ی عتبات اشاره می‌کند، نکته‌ی جالب توجه دیگری نیز دارد: در داستان نه دزدها، بلکه شاهدان دروغ گو به سنگ تبدیل می‌شوند. مردم محلی خود نیز از دزدی یکدیگر در امان نبودند. در نتیجه و به ضرورت، شغلی پدید آمد که کارش ردیابی دزدها بود؛ کار آنها بسیار دقیق است. نگارندگان در دوران کودکی خود چندین کار موفقیت آمیز آنها را شاهد بوده‌اند، معروف ترین این آدم‌ها در روستای بازگیر سرپل زهاب زندگی می‌کردند. بلوشر، که البته جانب انصاف را به کنار نهاده است، خسته از این دزدی‌ها، می‌نویسد: «کردها در شمار تعلیم ناپذیرترین و رام نشدنی ترین راهزنان‌اند و همین از منزلت و احترام آنان پیش همگان سخت کاسته است... کلهرهای غارتگر از رعد و طوفان استفاده کردند تا شب هنگام ملاقاتی از اردوی ما بکنند. در دیواره‌ی چادرها سوراخی تعبیه می‌کردند و هر چه را دم دستشان بود بی دریغ می‌دزدیدند؛ و ما ناگزیر همه‌ی شب‌ها با آن عناصر در حال تیراندازی بودیم» (بلوشر، ص50، 57)، سردار مقتدر نیز در خاطرات خود به راهزنی علی اکبر خان فتح الایاله، پسر فرخان، حاکم سابق سنجابی، در بین سرپل و قصر اشاره می‌کند و از جمله می‌گوید که در کل داود، نیم فرسخی سرپل، علی اکبر خان کاروان تجارتی را با 60 قاطر بار مورد حمله قرار داد» (سنجابی، ص129، 133).

مسافران جاده‌ی عتبات

به طور کلی می‌توان مسافرانی را که از جاده‌ی سرپل عبور می‌کردند به سه دسته تقسیم کرد: اول، زایرانی که فقط قصد زیارت داشتند؛ دوم، کسانی که برای دفن اجساد نزدیکان خود به عتبات می‌رفتند؛ و سوم بازرگانان، در دوره‌ی قاجار سلطان و رعیت شیعی مذهب آرزو داشتند که با دفن شدن در خاک عتبات گناهانشان بخشوده و اعمال نیکشان افزون گردد، و اگر دفن در عتبات میسر نبود متوجه قم و مشهد می‌شدند. آقا محمد خان قاجار در نجف و چند شاه و شاهزاده‌ی قاجاری در قم به خاک سپرده شدند. مک داول (ص156) آمار جنازه‌هایی را که از ایران به کربلا و نجف می‌رفتند 8 هزار نفر می‌نویسد. کارپرداز ایران در بغداد، در سال 1290ق، آمار جنازه‌ها را 20 هزار نفر می‌داند و می‌نویسد برای هر کدام از این جنازه‌ها در خانقین داوزده قران و در کربلا یا نجف چهار تا هشت قران پول می‌گرفتند (شهسواری، ص164). در مجموعه‌ی جمع آوری شده‌ی تلگراف‌های عهد ناصری در این باره می‌خوانیم: «در خاک عثمانی ناخوشی وبا در بروز و ظهور است، در یعقوبیه قرنین گذاشته‌اند، جنازه‌ها را به کلی ممانعت دارند... با این حالت همه روزه جنازه می‌آورند» (عباسی، ص69). علاوه بر زائران، کاروان‌های تجاری نیز از این جاده می‌گذشتند. مؤلف مشکاة المسافرین با اشاره به عبور یک کاروان تجاری از سرپل می‌نویسد: «مکاری‌های عرب با 600 نفر شتر، بلکه متجاوز، همه را مال التجاره محل بود، در صحرا افتاده بارها از شتران برگرفته و دور خود جمع کرده در وسط خیمه بر افراشته‌اند» (هما، ص59؛ علوی کرمانی، ص129؛ عباسی، ص67، 69). در خاطرات سردار مقتدر سنجابی به عبور یک کاروان تجارتی با 600 قاطر بار از سرپل اشاره شده است (سنجابی، ص129). از ایران محصولاتی مثل کشمش، روغن، گوسفند، توتون، برف، گندم، جو و برنج به عثمانی و از آنجا چای قند، اسلحه و غیره به ایران صادر و وارد می‌شده است (علوی کرمانی، ص129؛ عباسی، ص67، 69).

نتیجه

شکل گیری شهر موضوع پژوهش حاضر است. سرپل زهاب، که در 52 45 طول شرقی تا 24 34 عرض جغرافیایی در غرب کشور قرار دارد عنوانی است که برای این موضوع انتخاب کرده‌ایم. در جغرافیای سرپل تا به امروز و به صورت مشخص سه شهر حیات تمدنی داشته‌اند: حلوان، زهاب و سرپل. شهر زهاب، که در میانه‌ی دوره‌ی صفوی و البته در قلمرو عثمانی شکل گرفت، در میانه‌ی دوره‌ی قاجار رو به ویرانی نهاد و تنها در چند کیلومتری آن شهر سرپل زهاب به شکوفایی رسید. مسئله‌ی پژوهش حاضر یافتن پاسخی برای این سؤال بود که چرا سرپل زهاب در دوره‌ی قاجار شکل گرفت؟ محققان برای پاسخ به این پرسش نظریه‌ی اختیار و امکان گرای ویدال دولابلاش را مورد استفاده قرار داده‌اند. بر اساس این نظریه، ضمن قبول ظرفیت‌ها و محدودیت‌های جغرافیایی، در نهایت این انسان است که تصمیم می‌گیرد در چه جغرافیایی تمدن خود را بیافریند. بر اساس همین نظریه، مدعای اصلی پژوهش حاضر این گونه تنظیم شد که با توجه به قرار گرفتن سرپل زهاب در مسیر جاده‌ی عتبات و رونق این راه به تدریج حیات شهری در این منطقه شروع شد. با مطالعه‌ی منابع و مآخذ مختلف و به کارگیری تلفیقی از روش کتابخانه‌ای و میدانی مدعای اصلی پژوهش به اثبات رسید.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه تهران Sabahgh 62@ yahoo.com.
2. دانشجوی دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه قزوین Sabah. khosravi@ gmail.com.
3. Principes de Geographie Humaine.
4. واله قزوینی، پیشین، ص275.
5. فهرست اسناد کتابخانه ملی ایران، سند قتل عام همه وندی‌ها در زهاب، شماره دستیابى 296/3620.
6. فهرست اسناد کتابخانه ملی ایران، تلگراف علی مردان خان از سرپل به حسام الملک، شماره دستیابی 296/1372.

منابع تحقیق :
- گلستانه، ابوالحسن امین (1356). مجمل التواریخ، به سعی و اهتمام مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران.
- غفاری، ابوالحسن (1369). گلشن مراد، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: زرین.
- ابن حوقل، ابوالقاسم محمد (1345). صورة الارض، ترجمه‌ی جعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
- مقدسی، ابوعبدالله محمد (1385). احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه‌ی علی نقی منزوی، تهران: کومش.
- احتسابیان، احمد (1318). جغرافیای ایران، بی جا: بی نا.
- یعقوبی، احمد بن ابی واضح (بی تا). تاریخ یعقوبی، بیروت: دارالصادر.
- بهبهانی آل آقا، احمد بن محمدعلی (1373). مرآت الا حوال جهان نما، قم: انصاریان.
- ترکمان، اسکندر بیگ منشی (1350). تاریخ عالم آرای عباسی، ج2، تهران، گلشن.
- اسناد و مکاتبات تاریخ ایران (1372). به کوشش محمد رضا نصیری، تهران: کیهان.
- بدلیسی، امیر شرف خان (بی‌تا). شرفنامه، مصر: فرج الله ذکی کردی.
- شهسواری، ثریا (1386). نقش عتبات عالیات در مناسبات ایرانی و عثمانی در دوره‌ی قاجاریه، استاد راهنما دکتر ایرج تنهاتن ناصری، (پایان نامه برای اخذ درجه‌ی کارشناسی ارشد در رشته‌ی تاریخ، دانشگاه تهران، مرداد 1386).
- چریکوف (1379). سیاحت نامه، ترجمه‌ی ابکار مسیحی، به کوشش علی اصغر عمران، تهران: امیرکبیر.
- علوی کرمانی، حاجیه خانم (1386). روزنامه‌ی سفر حج، به کوشش رسول جعفریان، قم: مورخ.
- روملو، حسن بیگ (1347). احسن التواریخ، به سعی و اهتمام نارمن سیدن، تهران: کتابخانه‌ی شمس.
- اعتمادالسلطنه، حسن خان (1364). تاریخ منتظم ناصری، ج3، تهران: دنیای کتاب.
- مهاجرانی همدانی، حسین (بی‌تا). سفرنامه‌ی عتبات، کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران، نسخه‌ی خطی شماره‌ی 4791.
- شکوئی، حسین (1383). فلسفه‌ی جغرافیا، تهران: موسسه‌ی جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی.
- مک داول، دیوید (1383). تاریخ معاصر کرد، ترجمه‌ی ابراهیم یونسی، تهران: پانیذ.
- آذری شهرضایی، رضا (1385). گزیده‌ی اسنادی از مشروطیت در کردستان و کرمانشاه [از آرشیوهای کتابخانه‌ی مجلس شورای اسلامی]، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
- هدایت، رضا قلی خان (1380). تاریخ روضة الصفای ناصری، تصحیح جمشید کیان فر، تهران: اساطیر.
- روزنامه‌ی حبل المتین، سال هشتم، شماره‌ی 9، 1314ق.
- دومرگان، ژاک (1339). جغرافیای غرب ایران، ترجمه و توضیح کاظم ودیعی، تبریز: چهر.
- سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، فرهنگ آبادی‌های کشور، تهران: سازمان انتشارات جغرافیایی نیروهای مسلح.
- راولینسون، سر هنری (1362). سفرنامه‌ی عتبات، ترجمه‌ی سکندر امان اللهی بهاروند، تهران: آگاه.
- اوژن، اوبن (1362). ایرانی امروز، ترجمه و توضیحات علی سعیدی، تهران: زوار.
- جعفری، عباس (1379). گیتاشناسی ایران، توسعه‌ی جغرافیایی و کارتوگرافی و گیتاشناسی، ج2، تهران.
- ابن اثیر، عزالدین ابی الحسن (1420). الکامل، بیروت: دارالصادر.
- امین السلطان، علی اصغر خان (1335). علی آبادنامه با سفرنامه‌ی ذهابیه، به کوشش حسین مدرسی طباطبایی، قم: چاپخانه‌ی حکمت.
- سنجابی، علی اکبر (1380). خاطرات سردار مقتدر (ایل سنجابی و مجاهدات ملی ایران)، به تحریر و تحشیه کریم سنجابی، تهران: شیرازه.
- وقایع نگار کردستانی، علی اکبر (1364). حدیقه ناصری، تصحیح محمد رئوف توکلی، تهران، توکلی.
- وقایع نگار کردستانی، علی اکبر (1364). عشایر و طوایف کرد، به کوشش، محمد رئوف توکلی، تهران: تو کلی.
- هما، علی اکبر مشکاة المسافرین، کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران، نسخه خطی شماره 3073.
- ظهیرالدوله، علی بن محمد بن ناصر (1385). خاطرات و سفرنامه، به کوشش سیف الله وحدنیا، تهران: آبی.
- اعتضادالسلطنه، علی قلی میرزا (1370). اکسیرالتواریخ، به اهتمام جمشید کیان فر، تهران: ویسمن.
- عیسوی (1369). تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه‌ی یعقوب آژند، تهران: گسترده.
- فهرست اسناد کتابخانه‌ی ملی ایران، تلگراف علی مراد خان از سرپل به حسام الملک، شماره‌ی دستیابی 296/1372.
- فهرست اسناد کتابخانه‌ی ملی ایران، سند اجاره‌ی قرا، مزارع، مراتع و نهرهای زهاب و قصر شیرین به جوان میرخان سرتیب احمدوند، شماره‌ی دستیابی 396/1302.
- فهرست اسناد کتابخانه ملی ایران، سند قتل عام همه وندی‌ها در زهاب، شماره‌ی دستیابی 296/3620.
- زکی بیگ، محمد امین (1380). زبده تاریخ کرد و کردستان، ترجمه‌ی یدالله روشن اردلان، تهران: توس.
- طبری، محمد بن جریر (بی‌تا). تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث.
- ابن شیخ حایری، محمد بن زین العابدین سفرنامه، کتابخانه‌ی مرکزی دانشگاه تهران، نسخه‌ی خطی شماره 880 .
- عباسی، محمد رضا و پرویز بدیعی (1372). گزارش اوضاع سیاسی و اجتماعی ولایات عصر ناصری، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، پژوهشکده‌ی اسناد.
- مینایی، محمدعلی خان سدید السلطنه (1362). سفرنامه، تصحیح و تحشیهه‌ی احمد اقتداری، تهران: به نشر.
- سلطانی، محمدعلی (1372). ایالات و طوایف کرمانشاهان، تهران: بی نا.
- ساروی، محمد فتح الله بن محمد (1371). تاریخ محمدی (احسن التواریخ)، به اهتمام غلام رضا طباطبایی مجد، تهران: امیرکبیر.
- مروی، محمدکاظم (1364). عالم آرای نادری، تصحیح محمد امین ریاحی، تهران: زوار.
- اصفهانی، محمد معصوم بن خواجگی (1368). خلاصة السیر، تهران: علمی.
- واله قزوینی، محمد یوسف (1380). خلد برین، تصحیح و تعلیق دکتر محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- شریف قاضی، ملا محمد (1379). زبدة التواریخ سنندجی، تاریخ کردستان، به کوشش محمد رئوف توکلى، تهران: توکلی.
- مجددی، ملک الکلام (1382). سفرنامه، تهران: توکلی.
- کمری، منوچهر و رضا جمشیدی (1381)، سرپل زهاب در گذر تاریخ، کرمانشاه: چشمه‌ی هنر و دانش.
- هدایت، مهدی قلی خان (1368). سفرنامه‌ی مکه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: تیراژه.
- استرآبادی، میرزا مهدی خان (1321). دره نادری، به اهتمام سید جعفر شهیدی، تهران: چاپخانه‌ی دانشگاه تهران.
- خاوری شیرازی، میرزا فضل الله (1380). تاریخ ذوالقرنین، تحقیق و تصحیح ناصر افشار فر، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای و اسلامی.
- مشیرالدوله، میرزا سید جعفر خان مهندسی باشی (1348). رساله تحقیقات سرحدیه، به اهتمام محمد مشیری، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
- سنندجی، میرزا شکرالله (1375). تحفه‌ی ناصری، مقابله و تصحیح حشمت الله طبیبی، تهران: امیرکبیر.
- نایینی، میرزا علی خان (1389). «روزنامه‌ی سفر کربلا»، تصحیح سید خلیل طاوسی، پیام بهارستان، س3، ش9.
- لسان الملک سپهر، میرزا محمدتقی خان (1377). ناسخ التواریخ، به اهتمام جهانگیر قائم مقامی، تهران: امیرکبیر.
- ناصرالدین شاه (بی‌تا). سفرنامه، تهران: کتابخانه‌ی سنایی.
- ناصرالدین شاه (بی‌تا)، سفرنامه به کربلا و نجف، تهران: کتابخانه‌ی سنایی.
- بلوشر، ویپرت (بی‌تا)، سفرنامه، ترجمه‌ی کیکاوس جهانداری، تهران: خوارزمی.
- فرید، یدالله (1384). جغرافیا و شهر شناسی، تبریز: دانشگاه تبریز.

منبع مقاله :
به کوشش داریوش رحمانیان؛ (1392)، مجموعه مقالات همایش تاریخ و همکاری‌های میان رشته‌ای، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط