عامل عوام‌فریبی توده‌ها

آدورنو و هورکهایمر در مقاله «صنعت فرهنگ سازی، روشنگری به مثابه فریب انبوه» می نویسند: تحت سلطه نظام صنعت فرهنگی، همگان در نظامی متشکل از کلیساها، کلوپ ها، کانون های حرفه ای و ... محصور می شوند که
شنبه، 4 فروردين 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
عامل عوام‌فریبی توده‌ها

  عامل عوام‌فریبی توده‌ها

نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون

نظریات انتقادی تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر در زمینه صنعت فرهنگ (2

ادامه صنعت فرهنگ سازی

آدورنو و هورکهایمر در مقاله «صنعت فرهنگ سازی، روشنگری به مثابه فریب انبوه» می نویسند: تحت سلطه نظام صنعت فرهنگی، همگان در نظامی متشکل از کلیساها، کلوپ ها، کانون های حرفه ای و ... محصور می شوند که مجموعاً سازنده حساس ترین ابزار کنترل اجتماعی هستند. در همین منبع آن ها یادداشت می کنند که: «این واقعیتی است که صنعت فرهنگی استبداد تن را به حال خود رها می کند و حمله را متوجه روح یا جان افراد می کند. فرمانروا دیگر نمی گوید: باید همچون من فکر کنی یا بمیری. او می گوید، آزادی تا همچون من فکر نکنی، زندگی، اموال و همه چیزت از آن تو باقی ماند، ولی از امروز به بعد در میان ما فردی بیگانه خواهی بود.» و این بیگانگی از نظر این دانشمندان در صنعت فرهنگی مسئله و جرم بسیار بزرگی تلقی می گردد. «فرهنگ اینک بر همه چیز نقش یا مهری یکسان می زند. فیلم های سینمایی، مجلات و ... همگی نظامی را تحقق می بخشند که در همه اجزا خویش یکسان و یکنواخت است.» این صنعت فرهنگی از طریق تولیدات خود فردیتی کاذب برای انسان ها ایجاد می نماید و همگی را به شکل واحد و یکسان و بهنجار تولید می کند. کالاهای فرهنگی جهت مصرف توده تولید می شوند. توده بر اساس نوع مصرف تقسیم بندی می گردد و به تبع محصولات فرهنگی بر اساس تقسیم بندی مصرف کنندگان، تفکیک و تمایز می یابند و مصرف کننده به اجبار باید بین طبقه بندی که برای او انجام داده اند دست به انتخاب بزند. اما انتخاب او در واقع تفاوتی در نوع مصرف ایجاد نمی نماید. او تنها محصولی را انتخاب می کند که از قبل برای او پیش بینی شده است. آن ها می نویسند: «... تفکیک ها و تمایزات نظیر فیلم ها به دو گروه الف و ب، یا تفکیک داستان های منتشر شده در مجلاتی با نرخ های متفاوت، بیش از آنکه بر موضوع و محتوای اثر باشد، از طبقه بندی، سازمان دهی و نامگذاری به مصرف کنندگان ناشی می شود. محصولات نهایی برای همگان تولید می شود تا هیچ کس قادر به گریز از آن نباشد. هر کس باید به نحوی ظاهرا خود انگیخته بر طبق همان سطحی از [ذوق و سلیقه] رفتار کند از قبل برای وی تعیین و دسته بندی شده است و همان مقوله یا دسته بندی شده است و همان مقوله یا دسته ای از محصولات تولید انبوه را بر گزیند که برای افرادی از نوع او عرضه شده است. ادغام تبلیغات و صنعت فرهنگی باعث می گردد روشی برای اعمال نفوذ بر افکار انسان به دست آید. استاندارد سازی و عقلانی شدن صور فرهنگی که شرح آن پیش از این داده شد باعث ایجاد نوعی کنترل بر افراد می گردد که این کنترل باعث تباه کردن اندیشه انسان می شود. آدورنو و هورکهایمر معتقدند که اوج موفقیت تبلیغات ایجاد احساس نیاز مصرف کننده به مصرف فراورده است. صنعت فرهنگ و فرهنگ توده باعث می شوند که مصرف کننده به «ایدئولوژی صنعت» تولید بدل شود و این مکانیسم از طریق تحمیل قوانین بازار (سلطه ارزش مبادله بر مصرف و تحمیل نیاز های کاذب بر راستین) بر هنر رخ می دهد. صنعت فرهنگ باعث بازتولید انسان ها در قالب مورد درخواست سرمایه داران می شود و امکان مخالفت آن ها را بر سلطه موجود از بین می برد.
بر خلاف تحلیل های بنیادین در توده ای شدن هنر و تأثیر آن بر رشد دموکراسی و گسترش آگاهی، آدورنو و هورکهایمر به شدت با این امر مخالفند و آن را باعث نابودی رویا و قوه تخیل، پست و نازل شدن هنر و نیز ایجاد «نظام آهنین» به تاسی از «قفس آهنین» وبر می دانند.آن ها می گویند:«باید از شرکت توده ها در تجارتی که نام هنر به خود گرفته است، ناخرسند بود و راهی دیگر جستجو کرد». «شرکت توده ها در تولید هنری به هیچ وجه به معنای تعالی هنر نیست، بلکه هنر را تا حد آگاهی هر روزه توده ها تنزل دهد». این مسئله ای است که هورکهایمر و آدرنو با آن سر ناسازگاری دارند.
صنعت فرهنگی با ایدئولوژی خود به گونه ای عمل می نماید که مصرف کننده تمام نیازهایش از پیش، پیش بینی شده باشد. برای آن تولید نیاز شده باشد و متناسب آن تولید انجام گرفته باشد و در نهایت به گونه ای عمل گردد که مصرف کننده در مصرف خود را فاعل بداند، این شرایط منجر به رضایت مصرف کننده و در عین حال بسندگی او به هر آنچه عرضه می گردد، می شود و سرکوب انسان رخ می دهد. حاصل این امر برای هنر و هنرمند چیست؟ در واقع تحت این نظام صنعت فرهنگی، آثار فرهنگی و هنری باید در قالبی از پیش تعیین شده ساخته و پرداخته شوند، چرا که هنر تحت سلطه نظام مبادله قرار گرفته است و در این سلطه هنرمند از آغاز باید بر اساس نیاز نهایی خلق کند. لذا هنرمند استقلال خود را از دست می دهد و محصول فرهنگی نیز استقلال خود را، در واقع محصول فرهنگی یا هنری کالایی می شوند. کالایی که در بازار و برای بازار تولید می شود و این کالایی شدن هنر ضربه نهایی صنعت فرهنگی تلقی می گردد. اثر هنری در واقع به کالایی بی طرف، خنثی و بی اثر تبدیل می گردد که ارزش مبادله دارد و مقبولیت آن دیگر نه در هنر و هنرمند بلکه در پذیرش و مقبولیت از سوی مخاطب است.
در این شرایط موسیقی، فیلم، هنر، تجاری می شود. فرایند عادی سازی و کلیشه سازی رخ می دهد و در این شرایط تماشاگر فاقد تفکر مستقل می گردد. کارکرد اصیل صنعت فرهنگی و هنر توده ای این است که جهان سر راست و در واقع تسلیم کننده هنر عامیانه را جایگزین جهان پیچیده و منحصر به فرد اثر هنری کند و منش همگانی و آشنا را به جای منش یکه، تکرار نشدنی و در نتیجه نا آشنا بنشاند.
آن ها معتقدند که صنعت فرهنگی باعث می گردد که همنواسازی با دیگران، پذیرش کور، از بین رفتن گفتگوی آزاد و ... رخ دهد. آن ها بینشی بسیار بدبینانه نسبت به هنر مدرن دارند. در این دشمنی با هنر مدرن تا آنجا پیش رفتند که در کل منکر هنر سینما شدند. به گونه ای که حتی هنر مدرن را که همواره از آن در برابر صنعت فرهنگی دفاع می کردند، در کارکرد نهایی فرهنگ توده ای شریک می دانند. آدورنو در مقاله خود می نویسد: که این تفاوت چنان مطرود شده و تا آن حد به حاشیه رانده شده که دیگر نمی توان کارکرد و کارایی هنر مدرن را داشته باشد.
آن ها هنر مدرن را دور از عامه می دانند و نازل و پست که کارکرد ایدئولوژیک یافته است. آدورنو برای هنر ویژگی سازش ناپذیری در نظر می گیرد. وی می نویسد: «... هنر همیشه نیروی اعتراض انسان ها بر علیه فشار نهادهای سلطه گر بوده و هست... حداقل منعکس کننده ماهیت آن ها بوده است». آن ها معتقدند که گوهر هنر نفی است. و هر اثر هنری در ناتوانی خود در از بین بردن تضادها میان منش همگانی اثر هنری با جنبه فردی آفرینش هنری، بیانگر و بازگوی تضادهای اجتماعی است و از این رو همواره عنصری از اعتراض و نفی وضع موجود و طرح مناسبات دیگر در جامعه را به همراه دارد. این اعتراض که به شکل اجتماعی شکل گرفته است، مشخصه اصلی اثر هنری و سازنده اصالت آن است و حال اگر... توده ای شدن آن این اصالت را از بین ببرد، در واقع توان نفی کنندگی اثر هنری را از بین برده است.
بنابراین تعریف آن ها از هنر اصیل بر سازش نا پزیری و مانعیت هنر برای تجاری شدن و والا ماندن آن باز می گردد، به گونه ای که حافظ نقد وضع موجود و ارائه تصویری قوی از آینده باشد.
بر اساس تعاریف مرتبط این دو اندیشمند دو بحث دیگر یعنی فردیت و نیز تبلیغات نیز مطرح می گردد. از نظر آن ها فردیت نوعی توهم است، چرا که وجود فردی تا زمان تداوم و استمرار می یابد که با کل جامعه انسانی یگانه باشد. بنابراین فردیت دروغین است، یا اینکه پدیده ای به نام شبه فردیت داریم. آن ها معتقدند وجود هر فرد متشکل از صفاتی است که عیناً قابل جایگزینی با دیگری است. انسان ها شیء یا نسخه یا کپی از یکدیگر هستند و امری مصرف شدنی و بی اهمیت محسوب می شوند.
به اعتقاد آدورنو، یگانه دلیل اینکه چرا صنعت فرهنگ سازی می تواند به صورتی چنین موفقیت آمیز با فردیت برخورد کند، آن است که فردیت همواره شکنندگی جامعه را بازتولید کرده است. او در جایی دیگر از مقاله صنعت فرهنگ سازی می گوید: «هر آن کسی که در قدرت یکنواختی و تکرار شک کند، ابله است. صنعت فرهنگ سازی اعتراض علیه خود را دقیقاً همان قدر مردود می شمارد که اعتراض علیه جهانی که به صورتی بی طرفانه توسط این صنعت دوباره سازی می شود.»
بحث دیگر به تبلیغات در صنعت فرهنگی باز می گردد. ادغام تبلیغات و صنعت فرهنگی باعث می گردد روشی برای اعمال نفوذ بر افکار انسان به دست آید. استاندارد سازی و عقلانی شدن صور فرهنگی که شرح آن پیش از این داده شد باعث ایجاد نوعی کنترل بر افراد می گردد که این کنترل باعث تباه کردن اندیشه انسان می شود. آدورنو و هورکهایمر معتقدند که اوج موفقیت تبلیغات ایجاد احساس نیاز مصرف کننده به مصرف فراورده است.

بیشتر بخوانید: آدورنو و هورکهایمر صنعت فرهنگ


آدورنو و هورکهایمر در «دیالکتیک روشنگری» چشم‌انداز زیر را ترسیم کرده‌اند. اینکه بر پایه سازماندهی نظام اقتصادی تک محور و با استفاده از تکنیک‌های جدید بازتولید فیلم و برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی، به رشد فزاینده بازار سرگرمی و تفنن می‌رسیم. مجموعه این پدیده‌های پیچیده، آن «صنعت فرهنگ» را می‌سازد که محصولات تحمیق گرانه‌اش آگاهی افراد را در جزیی‌ترین حرکات به خود وابسته می‌دارد. در کلیت امر نزد آدورنو این برداشت حاکم است که پیام وسایل ارتباط جمعی از طریق بازتولید جدید تکنیک بی‌هیچ اما و اگری در ذهنیت افراد رسوخ می‌کند. بدین ترتیب رسانه‌ها انسان‌ها را به نفع خود شستشوی مغزی می‌کنند. امروزه انقلابات دیجیتالی در وسایل ارتباط جمعی با رشد و گسترش پدیده‌هایی چون اینترنت، تلفن همراه و تکنیک‌های جدید ویدیویی همراه شده است، در این رابطه این سوال پیش می‌آید که میزان قدرت تحمیق صنعت فرهنگ با برآورد آدورنو چقدر است. این پرسش را به دو صورت می‌توان پاسخ گفت. یکی این که با رشد و گسترش ابزار ارتباط‌گیری، امکان استفاده آزادانه مردم از رسانه‌های تکنیکی نیز بیشتر شده است. از سوی دیگر این گمانه زنی هم وجود دارد که قدرت رسانه‌های ارتباطی در زمینه فکرسازی آن چنان به پیش تاخته که جهان محسوسات تک تک افراد را زیر سلطه گرفته و آنان را از امکان تشخیصی محروم داشته که بدانند چه چیز حاصل خیالات است و چه چیز محصول واقعیت ، تا چه رسد به این که اصلاً میان اقدام آزمایشی با رفتار معمول و مسئولانه خود تمایزی بگذارند. پاسخ صورت اول به برداشت و حدسیات والتر بنیامین می‌تواند منتسب شود که روزگاری در شکل‌گیری رسانه‌ فیلم و سینما امکان استفاده‌ دمکراتیک عموم مردم را دیده بود. در حالی که صورت دوم پاسخ به موضع بدبینانه‌ای متعلق است که تا امروز فقط به آن گفته‌ها و توضیحات مأیوسانه‌ آدورنو ارجاع می‌دهد. به همین خاطر تعجب‌آور نیست که در مناقشات امروزی بر سر نقش رسانه‌های ارتباط جمعی، بررسی‌ها و مطالب آدورنو همواره از سوی طرفین جدل به صورت منابع ارجاعی مورد استفاده قرار می‌گیرد. البته از طریق این بررسی‌ها و مطالب، نگرش آسیب شناسانه امور اجتماعی نیز می‌تواند دقیق‌تر شود. این نگرش می‌تواند به کار آید تا چاره‌ای برای انفعال شنوندگان و بینندگان بیابیم، انفعالی که حاصل عملکرد رسانه‌های ارتباطی است.

- اثر کلی صنعت فرهنگ، ضدروشنگری است

آدورنو و هورکهایمر معتقد بودند که نوید روشنگری، ایمان به پیشرفت علمی و عقلانی و گسترش آزادی های انسان به کابوس تبدیل شده است و علم و عقلانیت برای از بین بردن آزادی انسان بکار رفته است. آن ها می گویند: «اثر کلی صنعت فرهنگ، اثر ضد روشنگری است که در آن ... روشنفکری- همان سلطه فنی و تکنیکی پیشرفته- به عامل عوام فریبی توده ها و وسیله ای برای ممانعت از هشیاری تبدیل می شود. روشنفکری مانع از رشد افراد خودمختار و مستقلی می شود که هشیارانه برای خود تصمیم می گیرند و قضاوت می کنند ... . روشنگری همچنین مانع از تلاش های انسان برای رهایی است، انسان برای این آزادی تا حدی که نیروهای مثبت این عصر اجازه می دهد، کاملاً آمادگی دارد.»
بنابراین با توجه به مطالب عنوان شده در کل می توان گفت؛ مفهوم صنعت فرهنگ بیانگر تولید انبوه آثار فرهنگی و هنری در سطح توده ها به شکل کالاست. استدلال محوری آدورنو و هورکهایمر این است که صنعت فرهنگ بنابر ماهیت خویش آثار هنری و به طور کلی آثار فرهنگی را در قالبی عامه پسند و نازل و لازاری عرضه می کند همچون کالا ولی در عین حال در ظاهر آن را مستقل و خود سالار می نمایاند در صورتی که آثاری که بدین شکل تولید می شوند و عمومیت می یابند خود مبتنی بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی هستند و مایه رهایی نخواهند بود. حتی ممکن است به نظر برسد که این آثار مخاطبان خود را از لحاظ فکری و اخلاقی ارتقا می بخشند و آنان را به اندیشیدن وا می دارند اما واقعیت خلاف این است و توهمی بیش نیست. محصولات صنعت فرهنگ چه بسا مایه لذت و سرگرمی شوند و اوقات فراغت را پر کنند اما تعالی بخش و تفکر برانگیز نیستند در همین زمینه شاید بتوان افزود که محصولات صنعت فرهنگ ممکن است جلوه ای از هنر اصیل به خود بگیرند و وانمود کنند که خاستگاهی یکسره فرهنگی و هنی دارند اما دیری نمی گذرد که حقیقت آن ها بر ملا می شود و این بر ملا شدن گاه چنان است که عناصر و انگیزه ها و محرک های اقتصادی به شکلی فاحش قابل تشخیص اند.
صنعت فرهنگ با تأکید بربازار و قابلیت عرضه marketability خصلت مستقل و غیر ابزاری هنر را به کلی نادیده می گیرد. همین که بازار و قابلیت عرضه نقشی اساسی پیدا می کند ساختار اقتصادی آثار فرهنگی نیز دچار تغییر می شود. بدین ترتیب تولیدات صنعت فرهنگ به جای آنکه موجب آزادی شوند و کاربردی اصیل و حقیقی برای مردم داشته باشند کاربردی منفی پیدا می کنند و ارزش مادی و قابل معاوضه جای ارزش های فرهنگی آن ها را می گیرد. در این وضعیت هر چیزی فقط از آن حیث و تا آنجا ارزش دارد که بتوان آن را مورد معاوضه و دادو ستد قرار داد نه آنکه فی نفسه ارزش و اهمیتی داشته باشد. صنعت فرهنگ ویژگی اصیل و خاصی را که آثار هنری روزگاری واجدش بودند از بین می برد. برخی منتقدان متمایل به قبول و توجیه فرهنگ توده ای یا عامه با این آرا مخالفت کردند بدون آنکه به نگرش انتقادی او چندان توجه کرده باشند. نکته اصلی مورد نظر آدورنو و هورکهایمر در اینجا آن است که نشاندن ارزش مبادله ای یا مالی به جای ارزش کاربردی فرهنگی توسط صنعت فرهنگ آشکارا بیانگر تغییری سرنوشت ساز در جامعه غربی است.
پس می توان نتیجه گرفت به طورکلی اندیشمندان مکتب فرانکفورت استدلال کرده اند که علم و عقلانیت در سنت روشنگری غرب نه تنها امکان آزادی انسان را فراهم نساخته بلکه به نحوی تنا قض آمیز، انسان را از نو دربند کشیده و غرض اولیه روشنگری را نقض کرده است . از این دیدگاه فاشیسم و توتالیتریسم نمایانگر منطق سیاسی سلطه عقلانیت علمی و برخاسته از جنبش فکری روشنگری است. به نظر آن ها سرمایه داری مدرن موجب استقرار سلطه تکنولوژی شده و این سلطه هر نوع امکان رهایی و دگرگونی را از میان برداشته است. به نظر اصحاب مکتب فرانکفورت جوهر سرمایه داری مدرن، کنترل اجتماعی و جلوگیری از دگرگونی بنیادی است و صنعت فرهنگ یکی از عوامل اصلی این کنترل و از موانع عمده آزادی و آگاهی و انقلاب اجتماعی به شمار می رود. همان طور که قبلاً اشاره کردیم به نظر می رسد جهان به آخرین مرحله تسلط بر افراد رسیده است. در واقع نظارت بر افراد چنان کامل شده است که دیگر نیازی به عمل عمدی رهبران نیست. این نظارت با بهره گیری از ابزارهای قدرتمند صنعت فرهنگ مثل تلویزیون، رادیو، اینترنت، مطبوعات و سینما در همه ابعاد جهان فرهنگی نفوذ کرده است. تسلط به چنان مرحله کاملی رسیده است که دیگر به هیچ روی تسلط به نظر نمی آید زیرا گمان می شود تسلط دیگر زیانی به شخص نمی رساند و او را از خود بیگانه نمی سازد و غالباً چنین می نماید که جهان پیرامون ما همان است که باید باشد.
منابع مقاله :
- هورکهایمر، مارکس و تئودور آدورنو، صنعت فرهنگ سازی، روشنگری به مثابه فریب توده ای،ترجمه مراد فرهادپور، فصلنامه ارغنون، شماره ۱۸ ، پاییز ۱۳۸۰.
- باتامور، تام، مکتب فرانکفورت،ترجمه حسینعلی نوذری، تهران، نشرنی، چاپ اول، 1375.
- استریناتی، دومینیک، مقدمه‌ای بر نظریه‌های فرهنگ عامه، ترجمه ثریا پاک‌نظر، تهران، نشر گام نو، 1380.
- اسمیت، فیلیپ، درآمدی بر نظریه فرهنگی، ترجمه حسن پویان، تهران، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، 1383.
- ایچ،مایکل، فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم، 1385 .
- هونت، آکسل، درآمدی ساده و کوتاه به اندیشه های آدرنو، ترجمه مهدی استعدادی شاد.
- آشتیانی، معصومه، نظریات انتقادی آدورنو و هورکهایمر (جمع آوری از مقالات : بابک احمدی - لالی امیلی - آمنه صدیقیان)، 1388 .
- توسلی، غلامعباس، نظریه های جامعه شناسی، چاپ شانزدهم، تهران، نشر سمت، 1389.
- نوذری، حسینعلی، مدرنیته و مدرنیسم، سیاست، فرهنگ و نظریه‌ اجتماعی(ترجمه و تدوین)، تهران، نشر نقش جهان، چاپ دوم،1380 .
- آزاد ارمکی، تقی، نظریه های جامعه شناسی، تهران، سروش ( انتشارات صدا و سیما )، چاپ ششم، 1389.
- بشیریه، حسین، نظریه های فرهنگ در قرن بیستم، تهران، مؤسسه فرهنگی آیند هپویان، 1379.
- احمدی، بابک؛ خاطرات ظلمت (درباره سه اندیشگر مکتب فرنکفورت: والتر بنیامین، ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو)، تهران، نشر مرکز، 1376.
- احمدی، بابک، مدرنیته و اندیشه انتقادی، تهران،نشرمرکز،1380 .
- حریری، محمد،توسعه فرهنگی و دبستان فرانکفورت،نامه پژوهش (فصلنامه تحقیقات فرهنگی)، سال اول شماره 1، 1375 .
- کریمی، امید، شرح جامع مبانی کلی ارتباطات جمعی، تهران، نشر ارشد، چاپ اول، 1389.
- فرزاد، حمید رضا، تئودور آدورنو و نقد مدرنیته و صنعت فرهنگ، منبع روزنامه ایران شماره 2855.
- صالحی امیری، سیدرضا، مفاهیم و نظریه‌های فرهنگی، تهران، نشر ققنوس، 1386.
- روزنامه جام جم
- باشگاه اندیشه bashgah.net.www
- سایت فرهنگ شناسی www.farhangshenasi.ir
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.