کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصيب

کدام غم که بدان مر مرا نبود نويد کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصيب به گيتي اندر بي‌شک بماندمي جاويد اگر غم دل من جمله عمر مي بودي همي بلرزم بر خويشتن چو شاخک بيد همي بپيچم از رنج دل چو شوشه‌ي زر
پنجشنبه، 1 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصيب
کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصيب
کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصيب

شاعر : مسعود سعد سلمان

کدام غم که بدان مر مرا نبود نويد کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصيب
به گيتي اندر بي‌شک بماندمي جاويد اگر غم دل من جمله عمر مي بودي
همي بلرزم بر خويشتن چو شاخک بيد همي بپيچم از رنج دل چو شوشه‌ي زر
اميد منقطع و منفطع اميد اميد اميد نيست مرا کز کسي اميد بود
چرا غم از مهتاب است و آتش از خورشيد نگر چگونه بود حال من که در شب و روز
همي سياه کند روزگارم اينت سپيد! سپيد گشت به من روي روزگار و کنون


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط