نگاهی به آموزه‌های احمد فریدید

توجه فردید به مباحث اتیمولوژیک

کربن خواهان دست یابی به عالم و نحوه تفکری است که در آن تفکر معنوی در کنار تفکر عقلی و نظری به نحو توأمان دیده میشود و از نظر او، اهمیت سهروردی و ملاصدرا در همین تلاش به منظور جمع میان حضور و حصول، یا عرفان و فلسفه در یک نظام واحد فکری است.
سه‌شنبه، 3 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
توجه فردید به مباحث اتیمولوژیک
فردید در توجهش به مباحث اتیمولوژیک احتمالا تحت تأثیر کربن بوده است. حتی توجه به معنای اسماء الله در تفکر ابن عربی را نزد کربن می بینیم، با این تفاوت که کربن، برخلاف فردید، تفکر اسمایی ابن عربی را عنصر قوام بخشی از تفکر خود قرار نمی دهد.
 
به نظر میرسد حتی آنجا که فردید می گوید «من با هایدگر ... هم سخنم ولی یک سخن .... نیستم»، به پشتوانه اندیشه کربن است. در آثار فردید، علی رغم آن که بارها تکرار شده است که وی با هایدگر «یک سخن» نیست، به هیچ وجه روشن نمیشود که در کدام منازل و مواقف مسیر تفکرش از هایدگر جدا می شود، در حالی که کربن صراحتا هم درسهایی را که از هایدگر آموخته است و هم مواردی را که در آنها دیدگاه هایش از آرای هایدگر متمایز می گردند روشن می سازد.
 
با همه این اوصاف و علی رغم تأثیرپذیری عمیق فردید از کربن هم در اصول، چارچوب و افق کلی تفکرش و هم در فقرات متعددی از آموزهها، مواردی نیز وجود دارند که تفکر متفکر ایرانی را از تفکر فیلسوف شرق شناس فرانسوی متمایز می سازند. این موارد را عمدتا باید در دو وصف کاملا متعارض اندیشه فردید جستجو کرد: یکی وجود گرایشهای تئولوژیک در اندیشه او، و دیگری وفادار ماندن بیشتر فردید به نقد بنیادین هایدگر از سنت متافیزیک غربی در قیاس با کربن نکته دیگر این که کربن در رجوعش به سنت تفکر اسلامی، بیشتر به فلسفه اشراق توجه دارد و سهروردی را قهرمان و اسوه تفکر ایده آل خویش برمی شمارد و معتقد است که متافیزیک اشراقیون- به ویژه متافیزیک ملاصدرا به اوج متافیزیک حضور منتهی می شود، در حالی که فردید، مرکز ثقل تفکرش را حکمت أنسی به طور عام و عرفان ابن عربی به طور خاص قرار داده است. فهم این اختلاف اهمیت بسزایی دارد، اختلافی که برخاسته از دو نگاه به سنت متافیزیک غربی است. به تعبیر دیگر، کربن خواهان دست یابی به عالم و نحوه تفکری است که در آن تفکر معنوی در کنار تفکر عقلی و نظری به نحو توأمان دیده میشود و از نظر او، اهمیت سهروردی و ملاصدرا در همین تلاش به منظور جمع میان حضور و حصول، یا عرفان و فلسفه در یک نظام واحد فکری است. اما نزد فردید، برخلاف کربن و به تبعیت از هایدگر، نوعی نقد ریشه ای و بنیادین نسبت به تفکر متافیزیکی دیده میشود. به همین دلیل، از نظر فردید، تفکر شیخ اشراق و ملاصدرا تا حدود زیادی متافیزیک زده و به تعبیر خود فردید، غرب زده است و ابن عربی و عرفان اوست که مبین گسست از متافیزیک و اوج حضور و تفکر معنوی است. همچنین، تأکید فردید بر معرفت حضوری و مخالفتش با متافیزیک، و غرب زدگی، شکلی کاملا ایدئولوژیک می گیرد و، به نفی یکپارچه متافیزیک و انسداد تفکر می انجامد، در حالی که در کربن با چنین وضعیتی روبه رو نیستیم.
 
علاوه بر این کربن، به شیوهای تحلیلی مواضع نظری اش را اظهار می دارد، اما نزد فردید در اغلب موارد با اعلام عقیده صرف مواجهیم. به تعبیر دیگر، کربن مخاطب خود را در سیر دیالکتیکی تفکر خود قرار میدهد و وی را پله پله به دیدگاه های خویش نزدیک میسازد، اما فردید صرفأ اعتقادات و دیدگاههای خویش را طرح می کند. همین امر سبب می گردد که مخاطب ناآشنا با مبادی اندیشه های فردید، صرفا با مجموعه ای از آرا و اندیشه های خلاف آمد روبه رو شود و به سبب طی طریق نکردن با فردید، دچار احساس خشم و عصبیت گردد، طی طریق نکردنی که همه مسئولیت آن را نمی توان متوجه مخاطب فردید دانست. لذا، اندیشه های کربن، نزد فردید دستخوش نوعی تنزل و انحطاط می شود. این انحطاط را بدین صورت می توان بیان داشت: در حالی که در کربن با نوعی وسعت آگاهی و غنای اطلاعات تاریخی روبه روییم، در فردید شاهد نوعی تکرار گویی ملال آور هستیم. همچنین، نزد کربن نوشته های گذشتگان، از جمله سهروردی، صرفا نقطه عزیمتی برای تفکر بیشتر تلقی می گردد، در حالی که در نگاه ما ایرانیان به سنت، از جمله در اندیشه های فردید یا سیدحسین نصر، میراث عرفانی گذشتگان اوج تفکر و نقطه پایان حرکت فکر تلقی می شود و به این اعتبار شاهد نوعی انسداد تفکر و پایان یافتن پرسشگری در میان خودمان هستیم.
 اکثر جریانات روشنفکری ما اعم از به اصطلاح دینی و غیردینی، و حتى جوامع دانشگاهی و فلسفی و محافل به اصطلاح دینی ما غالبا با طرح های کربن و گل های سرسبد تفکر معنوی این سرزمین، که کربن خواهان احیای اندیشه های آنان بود، بیگانه مانده اند. بدین ترتیب، در اندیشه های فردید بصیرتهای اصیل فلسفی و حکمی دیده نمی شود و وی را صرف می توان بازگو کننده اندیشه های هایدگر و ادامه دهنده تلاش کربن مبنی بر فهم هایدگر در افق حکمت ایرانی اسلامی برشمرد. کربن نخستین کسی بود که سنت فکری ما ایرانیان، اعم از تفکر زرتشتی ایران باستان و سنت معنوی اسلام ایرانی، را به جهانیان معرفی کرد. او مفسر واقعیت دینی ایران زمین بود. ما امروز در فهم عمیق و اصیل سنت حکمی و عرفانی ایرانی اسلامی خویش نمیتوانیم از اندیشه ها و دستاوردهای بزرگ کربن، و به واسطه او از تفکر و هرمنوتیک حضور هایدگر، بی نیاز باشیم. کربن به ما آموخت که ما ایرانیان خود را به واسطه پدیدارشناسی تاریخی چگونه فهم کنیم. ما ایرانیان امروز در فهم خویش به منزله یک سنت تاریخی، و نه به منزله یک سرزمین، یک نژاد، یک رژیم سیاسی و .. ، به کربن و به واسطه او، به هایدگر بسیار مدیونیم. کربن به ما آموخت که به خود به منزله انسانی شرقی چگونه بنگریم و به چه صورت خویشتن را نه بر اساس گرایشهای تئولوژیک یا سیاسی و ایدئولوژیک بلکه بر اساس نوعی رهیافت فلسفی فهم کنیم. کربن به ما نشان داد که روش پدیدارشناسی و امکان نوعی فلسفه تطبیقی به منظور برقراری گفتگو میان شرق و غرب می تواند ما را در این مسیر و در کشف خویشتن تاریخی مان یاری دهد. او توجه ما را به فهم سنت در پرتو پدیدارشناسی هایدگر معطوف کرد. همین نکته اساسی ترین وجه گرایش فردید، و سپس اکثر ایرانیان متأثر از فردید، به هایدگر را نشان میدهد، یعنی کمک گرفتن از هایدگر در فهم غرب، انتقاد از آن و باز فهمی سنت و رجوع بدان به منزله منبعی برای بازتعریف خویش در دوره جدید. لیکن متأسفانه حرکت عمومی جامعه، قدرت سیاسی، اکثر جریانات روشنفکری ما اعم از به اصطلاح دینی و غیردینی، و حتى جوامع دانشگاهی و فلسفی و محافل به اصطلاح دینی ما غالبا با طرح های کربن و گل های سرسبد تفکر معنوی این سرزمین، که کربن خواهان احیای اندیشه های آنان بود، بیگانه مانده اند. طرح های بزرگ کربن در پرتو ایدئولوژی های رنگارنگ سیاسی در دیار ما مدفون مانده، و ما ایرانیان، به سبب گسست تاریخی خود، افقهای تاریخی ای را که وی برایمان فراهم ساخته است، تا حد زیادی، اگر چه نه کاملا، از دست داده ایم. کافی است طرح های بزرگ فلسفی کربن را هم با دیدگاههای جزمی سنت گرایان و اهل تئولوژی و هم با نقدهای سیاسی و ایدئولوژیک روشنفکران مان از سنت و از هر طرحی مبنی بر تأمل درباره سنت و تلاش به منظور برقراری گفتگو با تفکر معنوی گذشتگان مقایسه کنیم تا میزان رسوخ انحطاط در خویش را دریابیم.

در هایدگرشناسی فردید، از دقت نظر و قدرت تحلیل های فلسفی و پدیدارشناختی تفکر هایدگر خبری نیست و صرفأ وصف کییرکگوری اندیشه او حضور دارد. حتی می توان گفت نحوه بیان فردید، بیشتر به لحن و زبان و نگرش رنه گنون نزدیک است تا به نحوه بیان هایدگر. با فردید، تفکر هایدگر رنگ و بویی سنت گرایانه، از سنخ تفکر گنونی و شوانی، به خود می گیرد.
 

منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.