تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم شاعر : عطار چون لاله دور از تو جز خون کفن ندارم تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم چون حلقههاي زلفت غمهاي بي شمارم در پاي اوفتادم زيرا که سر ندارد هرگز سري ندارد چندان که برشمارم از بسکه هست حلقه در زلف سرفرازت گر داشتي دل تو يک ذره استوارم بادم نبردي آخر چون ذرهاي ز سستي در آفتاب رويت چشم ستاره بارم هرگز ستاره ديدي در آفتاب بنگر زين بيش سر ميفکن چون شمع در کنارم پيوسته پيش حکمت چون سرفکندهام من ...