عشق را بيخويشتن بايد شدن شاعر : عطار نفس خود را راهزن بايد شدن عشق را بيخويشتن بايد شدن در ره او بتشکن بايد شدن بت بود در راه او هرچه آن نه اوست کافر يک يک شکن بايد شدن زلف جانان را شکن بيش از حد است دور دور از خويشتن بايد شدن تو بدو نزديک نزديکي وليک در رهش بي ما و من بايد شدن در نگنجد ما و من در راه او عاشقان را بي وطن بايد شدن دوست چون هرگز نيايد در وطن خاک راه تن به تن بايد شدن در ره او بر اميد وصل او زنده در زير کفن بايد...