هزاران جان سزد در هر زماني

هزاران جان سزد در هر زماني شاعر : عطار نثار روي چون تو دلستاني هزاران جان سزد در هر زماني فداي روي تو چه جاي جاني توان کردن هزاران جان به يک دم اگر جانم بود هر دم جهاني نثار تو کنم منت پذيرم بجز کويت ندارم خان و ماني بجز عشقت ندارم کيش و ديني اگر هر موي من گردد زباني نيارم داد شرح ذوق عشقت ز شور عشق کم نکنم زماني اگر هر دو جهان بر من بشورند تواني ديد خود را تا تواني مرا جانا از آن خويشتن خوان قبولم کن به جاي پاسپاني تو سلطاني...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هزاران جان سزد در هر زماني
هزاران جان سزد در هر زماني
هزاران جان سزد در هر زماني

شاعر : عطار

نثار روي چون تو دلستانيهزاران جان سزد در هر زماني
فداي روي تو چه جاي جانيتوان کردن هزاران جان به يک دم
اگر جانم بود هر دم جهانينثار تو کنم منت پذيرم
بجز کويت ندارم خان و مانيبجز عشقت ندارم کيش و ديني
اگر هر موي من گردد زبانينيارم داد شرح ذوق عشقت
ز شور عشق کم نکنم زمانياگر هر دو جهان بر من بشورند
تواني ديد خود را تا توانيمرا جانا از آن خويشتن خوان
قبولم کن به جاي پاسپانيتو سلطاني اگر محرم نيم من
خطار رفت اين سخن يارب امانيچه مي‌گويم چه مرد اين حديثم
نخواهد گفت کس کامد فلانياگر صد بار خواهم کوفت اين در
چو مي‌جويد نشان از بي نشانينشان کي ماند از عطار در عشق


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط