قهرمانان اسطوره ای ژاپن (1)

از کهن ترین دوره تاریخ ژاپن اصطلاح قهرمان برای انسان های دارای قدرت فوق طبیعی، دلیر و مورد توجه خدایان به کار رفته است. بسیاری از قهرمانان این سرزمین و از آن شمار سوسانو، ئوکونی – نوشی و ملازم کوتوله او سوکو –
سه‌شنبه، 22 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قهرمانان اسطوره ای ژاپن (1)
قهرمانان اسطوره ای ژاپن (1)

نویسنده: ژولیت پیگوت
مترجم: باجلان فرّخی



 

از کهن ترین دوره تاریخ ژاپن اصطلاح قهرمان برای انسان های دارای قدرت فوق طبیعی، دلیر و مورد توجه خدایان به کار رفته است. بسیاری از قهرمانان این سرزمین و از آن شمار سوسانو، ئوکونی – نوشی و ملازم کوتوله او سوکو – نا – بیکو دارای مقام خدایی اند. این اصطلاح بعدها برای جنگجویان دارای اهداف شریف و رفتار جوانمردانه به کار رفت. سیمای قهرمانان ژاپنی همانند قهرمانان سرزمین های دیگر اما کمابیش با آنان تفاوت دارند. قهرمانان ژاپن تابع محیط خویش و چون مردمان جزیره نشین در خشکی و دریا جنگاوری بی باک اند. آئین شینتو در ژاپن موجب میهن دوستی و انتساب امپراتوران ژاپنی به دودمان خدایان و آئین بودا موجب گرایش به سلحشوری موسوم به بوشیدو بوده است. وابستگی به شرف خانوادگی و تمایل به نام آوری نیز در این میان از اهمیت خاصی برخوردار است. بسیاری از قهرمانان ژاپن به هاراکی ری (1) یا دریدن شکم خود روی آورده اند تا شرف و افتخارات خود را حفظ کنند و از این طریق خطای خود را جبران یا به ارباب و فرمانروای خود بپیوندند.
فرمانده کنت نوگی (2) فرمانده ژاپنی جنگ روسیه و ژاپن (1904-5) که به دنبال مرگ امپراتور مئی جی (1912) همراه با زن خویش هاراکی ری کرد نیز قهرمانی است که قهرمان بودن او در مفهومی نو به کار می رود. وقتی کنت نوگی هاراکی ری کرد نظرهای مختلفی در این زمینه ابراز شد و سرانجام پذیرفتند که فرمانده نوگی در آرزوی خدمت به فرمانروای خویش در دنیایی دیگر هاراکی ری کرده و بدین سان از مفهوم کهن و نو قهرمان ژاپنی برخوردار است. کامی کازه (3)، به معنی تندباد آسمانی، یا خلبانان هواپیماهای ژاپنی که در جنگ دوم جهانی با خودکشی خود هواپیمای خویش را بر کشتی های دشمن می کوفتند [یا در دودکش این کشتی ها فرو می رفتند] نیز قهرمانی از این گونه و در شمار قهرمانانی هستند که جنگ و همه جنگ ها برای آنان خالق روایات قهرمانی است.
در 1932 سه سرباز ارتش امپراتوری ژاپن در شانگهای برای از میان برداشتن مانع سیم های خاردار استحکامات دشمن خود را با بمب بر مانع افکندند و خودخواسته تکه تکه و سه قهرمان بمب نام یافتند. آنان متعلق به تاریخ و شهامت آنان موضوع روایت های تاریخی است.
وحشی گری و جانورخویی های جنگ دوم جهانی را در این جا جایی نیست، اما سپاهیان ژاپنی همانند نیاکان ژاپنی خویش بر این باورند که اگر در جنگ کسی به دست دشمن کشته نمی شود بهتر است به دست خود بمیرد. اسیر شدن نه افتخاری دارد و نه قهرمانی است.
دلیری در ژاپن چون سرزمین های دیگر مورد ستایش است. بوشیدو، همانند غرب، خودکشی را غم انگیز می داند اما خودکشی برای انگیزه ای افتخارآمیز را با ارزش می داند. عامل دیگری که در ژاپن احتمالاً با مفهوم قهرمانی همراه است گی ری (4) نام دارد. ترجمه دقیق گی ری آسان نیست و این واژه به مفهوم ادبی به قتل الزامی اخلاقی یا انگیزه ای احساساتی و حداقل در برخی از کارهای قهرمانی و اسطوره ای و در روایات گی ری مورد احترام است.
در توجه به احترام مردم ژاپن برای اعصار کهن، جیموتنو نخستین امپراتور ژاپن قهرمان و نیمه خدایی است که طول عمر او در روایات ناشی از چنین احترامی است و می گویند صد و سی و هفت سال زندگی کرد.

موموتارو

قهرمان بودن موموتارو (5) انسان خدای کوتوله و مشهور بیش تر در نجابت او نهفته است تا در دلیری در جنگ و این قهرمان ترکیبی است از این دو ویژگی. می گویند از شکوفه هلویی هستی یافت. زن و مردی بی فرزند بر رودی که از کوه جاری بود شکوفه هلویی یافتند و وقتی گلبرگ های شکوفه را در خانه خویش گشودند درون آن انسانی کامل و بسیار کوچک یافتند. زن و مرد کودک را موموتارو یعنی بچه هلو یا شکوفه شرمرو نام نهادند. کودک را به فرزندی پذیرفتند و او را پسری فرمانبردار و شجاع بارآوردند. مردم آن ناحیه از ئونی هایی که در جزیره ای مأوا گزیده و پیوسته در غارت اموال و نابودی آنان می کوشیدند رنج می بردند.
موموتارو پانزده ساله شد و به عمل روی آورد. بیش از آن که راهی سفر شود مادرش برای او چند کلوچه برنجی درست کرد. موموتارو به سفر رفت و در راه با یک سگ، یک قرقاول و میمونی که با یکدیگر و با موموتارو قادر به سخن گفتن بودن دوست و هر یک در برابر کلوچه ای به خدمت او درآمدند. موموتارو و یارانش رفتند و رفتند و به ساحل دریا رسیدند. زورقی یافتند و پس از سفری دشوار به جزیره ئونی راه یافتند. موموتارو و یاران چند دختر را اسیر ئونی ها یافتند و وعده دادند پس از نابودی ئونی ها آنان را به زادگاه خود بازگردانند.
موموتارو و یاران به قلعه ئونی یورش بردند و با کشته شدن ابلیس های ساکن قلعه سرکرده ئونی ها به دست موموتارو کشته شد. پس همه زندانیانی را که در قلعه یافتند آزاد کردند، غنائم بسیاری از قلعه به چنگ آوردند و همراه دختران اسیر بی خطر از دریا گذشتند. موموتارو دختران را به زادگاهشان بازگردانید، غنایم به دست آمده را به صاحبان آن بازگردانید و بازمانده غنائم را به پدرو مادر خوانده خود داد و آنان همه عمر را در رفاه و آسایش سپری کردند. سگ و قرقاول و میمون که از یاری به قهرمان جوان خرسند بودند از غنائم چیزی نخواستند و به سه کلوچه برنجی قناعت کردند.

ایسوبوشی

ایسوبوشی (6) نیز قهرمانی ریزاندام بود. نام او به معنی بندانگشتی است. این قهرمان از مادری که سال ها در انتظار داشتن فرزند بود و در شرایطی عادی زاده شد ( غالباً دوره بارداری مادر قهرمانان در افسانه ها طولانی تر از زمان معمول است). پیش از آن که مادر او باردار شود پدر و مادر در نیایشگاهی محلی برای صاحب فرزند شدن نیایش و تمنای فرزندی، حتی بچه ای به اندازه یک بند انگشت کردند؛ و خدای دعای آنان را اجابت کرد.
ایسوبوشی همانند موموتارو وقتی به پانزده سالگی رسید راهی سفر شد و بر خلاف موموتارو هنوز در این سن بسیار نحیف بود. ایسوبوشی عازم پایتخت یعنی کیوتو شد و مادرش یک ظرف برنج خوری، مقداری برنج، دو سیخ چوبی کوچک غذاخوری و سوزنی به عنوان شمشیر به او داد و همه این ها را در نیامی حصیری جای داد. ایسو بوشی برای عبور از رود سوار بر آوند برنج خوری شد و از دو سیخ چوبی غذاخوری به عنوان پارو استفاده کرد.
ایسوبوشی با وجود قامت بسیار کوچکش با رسیدن به کیوتو جای خود را در شهر باز کرد و به خدمت خانواده ای ثروتمند درآمد. در کار جدید زرنگ و سخت کوش و توانست نظر صاحب خانه و دختر را جلب کند. پس از چند سال در یکی از روزها ایسوبوشی همراه دختر ارباب برای نیایش عازم معبد کوان شد. در راه معبد دو ئونی غول پیکر راه آنان را سد کردند و ایسوبوشی برای جلب توجه آنان به خود و رهایی دختر ارباب با آنان به ستیز و گریز پرداخت. یکی از ئونی ها ایسوبوشی را گرفت و فرو بلعید. ایسوبوشی جوان بی درنگ شمشیر سوزنی خود را کشید و آن را بارها و بارها در معده ئونی فرو کرد و با کمک شمشیر سوزنی خود را به گلو ئونی رسانید. زخم های شمشیر ایسوبوشی چنان دردناک بود که ئونی به ناچار او را با آب دهان به بیرون پرتاب کرد. ئونی دیگر ایسوبوشی را گرفت و قهرمان بندانگشتی به سرعت به چشم او پرید و شمشیر خود را بارها و بارها در چشم ئونی فرو کرد. ئونی ها از درد و ترس به پرواز درآمدند و ایسوبوشی از فرصت استفاده جست و خود را به زمین افکند و از چنگ آنان رهایی یافت.
یکی از ئونی ها به هنگام فرار کلوخ کوبی را که برآورنده آرزوها و موجب نیکبختی است به جانب دختر پرتاب کرد و با گریز دختر از آن کلوخ کوب تا نیمه در زمین فرو رفت. دختر و قهرمان بندانگشتی دسته کلوخ کوب را چسبیدند و آرزوی خود را بر زبان آوردند و ایسوبوشی هم در آن دم به سامورای جوان و زیبایی بدل شد و به هیأتی درآمد که شایسته آن بود.
پس از بازگشت به خانه ارباب با دیدار ایسوبوشی و دختر و آگاهی از ماجرا خرسند شد و بدانان اجازه داد که ازدواج کنند و زن و شوهری نیکبخت باشند. ایسوبوشی پس از این ماجرا با نگهداری کلوخ کوب ئونی کم تر به جنگ روی آورد اما ثابت کرد همیشه سامورای خوبی است. قهرمان به زادگاه خود بازگشت و پدر و مادر خود را به کیوتو آورد و از آن پس برای زن خود شوهر نیکو و برای پدر و مادر خود فرزندی وظیفه شناس ماند. ایسوبوشی و موموتارو از قهرمانان مورد توجه عامه و همیشه از آنان به نیکی یاد می کنند.

کینتاور

کینتاور به مهابت و داشتن نیروی بدنی بسیار و وفادار بودن شهرت دارد. می گویند مادر کینتاور از ارواح کوهستان و یاما – اوبا نام داشت. نیز می گویند پدر کینتاور از جنگاوران مغضوب دربار و مادر او زنی میرا بود که زندگانی خود را وقف خدمت به شوهر خویش کرد. کینتاور بعد از مرگ پدر زاده شد و در عزلت کوهستان با مادر خویش و حیوانات وحشی بزرگ شد. می گویند پوست تن او طلایی رنگ، کودکی زیبا و در خردسالی چندان قوی بود که می توانست هر درختی را با یک دست ریشه کن کند.
حریف کشتی او از روزگار خردسالی خرسی قوی پنجه بود و مزید برداشتن نیرویی شگفت انگیز فرزانه و مورد اعتماد و این ویژگی چنان بود که حیوانات وحشی نیز بدو اعتماد می کردند. می گویند هیچ حیوانی را نکشت و از آنان نکته های بسیار آموخت. پس از شناخته شدن و آگاهی امپراتور از نیروی بدنی او کینتاور را به دربار فراخواندند و در کیوتو در شمار ملازمان یوری میستو یکی از قهرمانان و رهبران اولیه میناموتو درآمد. بدین سان کینتارو سرانجام در کیوتو نام پدر را زنده و در شمار قهرمانان بزرگ ژاپن درآمد.

رایکو، یا یوری میتسو

رایکو (7) رهبر دودمان میناموتو را چهار قهرمان نیز ملازم بودند. یکی از کارهای برجسته رایکو شکست گروهی از غول های ئونی بود که در کوهستان ها به زنان حمله می کردند. رهبر ئونی ها از خون انسان تغذیه می کرد و شمشیر بازی چالاک بود. رایکو و قهرمانان او به نابودی این موجودات برخاستند و با دلیری و زیرکی این مهم را انجام دادند. رایکو و یاران او به هیأت گروهی از کاهنان در خفا مسلح درآمدند. کاهنان مسلح به نهانگاه و دژ ئونی ها راه یافتند و آنان را با نوشابه ای جادویی مست ساختند. غول ها که از هویت کاهنان بی خبر بودند با آنان به باده نوشی و تماشای رقصی که رایکو برای آنان ترتیب داده بود پرداختند. پس از مست شدن غول ها از باده جادویی، کاهنان ردای خود را به یک سو افکندند و در یورشی ناگهانی سر این موجودات را از تن جدا ساختند. سرکرده ئونی ها چندان خشمگین بود که با سر بریده نیز به رایکو حمله آورد و رایکو او را با ضربه ای نابود ساخت. فردای آن شب رهبر میناموتو زندان زنان زندانی ئونی ها را که در جنگلی در نزدیکی دژ قرار داشت فتح کرد و همه زندانیان را از شر این موجودات رهانید.
یکی از داستان های رایکو مربوط به زمانی است که این قهرمان بیمار می شود. می گویند رایکو در عمارتی مجلل در کیوتو زندگی می کرد و او را خادمان بسیاری بود. رایکو بیمار بود و خادمان و ملازمان او از او پاسداری می کردند. شبی جوانی که رایکو او را نمی شناخت نیمه شب دارو را به اتاق او آورد و رایکو بدو مشکوک شد. شب بعد وقتی جوان به اتاق رایکو راه یافت قهرمان بیمار بی درنگ بدو حمله کرد و او را مجروح کرد. جوان به هیأت عنکبوتی درآمد و تاری به جانب رایکو رها کرد که رایکو آن را به ضربه شمشیری برید. یکی از قهرمانان پاسدار ارباب با شنیدن صدای شمشیر رایکو به یاری او شتافت و عنکبوت را تا غار مخفی گاه او دنبال کرد و عنکبوت مجروح را به هلاکت رسانید. با کشته شدن عنکبوت بیماری ناشناخته ارباب درمان و بی درنگ بهبود یافت و رایکو و یار وفادار او از تار چسبناک عنکبوت رهایی یافتند.

تاواراتودا

می گویند تاواراتودا (8) از قهرمانان سده یازدهم بود اما داستان ها و روایات مربوط به او چندان افسانه ای است که وجود او را نیز افسانه ای می نماید. به هر حال تاوراتودا در این روایات انسانی شجاع و شریف است. یکی از افسانه های این قهرمان، چون بسیاری از افسانه های اساطیر ژاپن، با دریاچه بیوا پیوند دارد. می گویند به هنگام عبور از روی پل رودی از رودهای بیوا اژدهایی خبیث و غول پیکر را سد راه خود یافت. اژدها خفته بود و جوانمردی او چندان بود که اژدها را نکشت و از تنه او بالا رفت و به راه خود رفت. دنباله این داستان دارای روایت های مختلفی است: به روایتی دختری زیبا به خانه تاورا آمد و گفت دختر همان اژدهایی است که او بر پل از روی او گذشت. در روایتی دیگر تاورا بعد از گذشتن از پل باز پس نگریست و بر پل موجودی انسان مانند را دید که تاجی بر سر و بر تارک تاج اژدهایی کوچک قرار داشت. این موجود شگفت انگیز گفت شاه اژدها است و بدان منظور با آن هیأت بر پل غنوده بود تا شجاعت آدمیان را دریابد. شاه اژدها از تاورا خواست غول هزارپایی را که قلمرو او را تهدید می کرد نابود و پاداشی نیکو دریافت دارد. تاورا به جستجوی غول هزار پا برخاست و غولی را دید که از دست و پا و کام او آتش زبانه می کشید و به عظمت یک کوه بود. تاورا که کمانداری ماهر بود دو تیر به جانب هیولا افکند و هیولای جادویی را همچنان زنده یافت. تاورا که شنیده بود گاهی آب دهان را قدرتی جادویی است تیری را به آب دهان آغشته ساخت و سر هیولا را نشانه گرفت و اژدها با سومین تیر مرگبار تاورا از پای درآمد.
شاه اژدها تاورا را ( بدان سان که در این گونه از افسانه ها معمول است و می گویند رایکو نیز بعد از نجات دختران اسیر در چنگال ئونی جشنی بر پا ساخت) به کاخ خویش در زیر دریا دعوت کرد. شاه اژدها جشنی بزرگ بر پا ساخت و ( همانطور که در افسانه هایی از این سان دیده می شود ) تاورا را به دامادی خود پذیرفت و هدایای بسیاری به زن و شوهر جوان پیشکش کرد. پیشکشی های شاه اژدها به تاورا بسیار ارزنده و می گویند از این شمار بود: کیسه جادویی پر برنج که هر چه از آن مصرف می شد برنج بر جا بود، ‌یک توپ ابریشم ناب که هر چه از آن مصرف می کردند همچنان دست نخورده باقی می ماند و ناقوس کهن اعماق دریاچه بیوا. سال ها بعد تاوارا همراه همسر خود به زادگاه خویش بازگشت و ناقوس بزرگ را به یادبود کشتن غول هزارپا به معبد زادگاه خویش پیشکش کرد.
تاورا تودا به معنی تودای خداوند عدل برنج یا خدای عدل برنج من است و هایدساتو (9) نیز از دیگر نام هایی است که این قهرمان را بدان می نامند.
تامه تومه از قهرمانان سده دوازدهم و پیش از این از او به عنوان یکی از قهرمانان دودمان میناموتو یاد کردیم. افسانه ها و روایات یوشیستونه پسر عموی تامه تومه از او بیش تر و شاید این کیفیت ناشی از وجود بن کئی و قهرمان مشهوری است که از ملازمان یوشیستونه بود.
نیز می گویند پیش از تبعید یوشیتسونه برای کاستن قدرت او در کمانداری و تردست او را بریدند و با این وجود یوشیتسونه پس از این ماجرا با تبری یکی از کشتی های دشمن را غرق کرد و در شهرت از تامه تومه پیشی گرفت.

پی نوشت ها :

1. Hara – Kiri
2. Count Nogi
3. Kamikaze
4. Giri
5. Momotaro
6. Issuboshi
7. Raiko
8. Tawara Toda
9. Hidesato

منبع مقاله: پیگوت، ژولیت؛ (1373) شناخت اساطیر ژاپن، ترجمه باجلان فرخّی، تهران: اساطیر، چاپ دوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط